سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

شرح هشت آبان

پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۴۵ ب.ظ
صبح مریضُ خسته از سر کار رسید ،زود خوابش برد بی صبحانه...خونه تمیزبود،من فقط یکم ظرف شستم،جمعُ جور کردمُ تی زدم...دلم صبحانه نمیخواست،شیرقهوه خوردمو نشستم سر کارام...بین خوابهاش ازش پذیرایی میکردم :-)  دو ساعتی که خوابید شیرعسل رو دادم دستش..با فاصله، آب جوش عسل لیمو..دمنوش..قرص جوشان که جوشِ صورتیش توی لیوان ،خودمم به خروش واداشت...و بهترین قسمت سوپ بود،،اصن سرماخوردگیه و سوپش :-) منم که عاشقق سوپ...آب مرغ،،هویجُ سیب زمینیِ ریزرنده شده،،پوره گوجه،نخودفرنگی،ذرت،
جعفری،کمی پودر زنجفیل و ورمیشل...ترکیب رنگی،بویی،مزه ایِ کم نظیر...وقتی ریختمش تو کاسه تبدیل به نوستالژی شد برام..نوستالژی سوپ! یادآورِ عصرهایِ بی رنگِ پاییزیِ خانه ی پدری..عصرهای آرامِ جادویی،،کارتون دختر مهربان و حس وهم آلود قلب من با خاطرات..به خیر فراوان یادش کردم،،به حال که آمدم لیمو در سوپ میریختم حتی با پرزهای ریز خوشمزه ش..کاسه آبی،سینی مسی،سرخیِ روان،بخار تازگی و آغاز دلربایی...
حال خوش لحظه ها با هرآنچه هستُ نیست...خورد.. قدردانی زبانُ نگاهش..شعفِ من..اون میگفت چقدر خوبه آدم مریض بشه وقتی تو پرستارباشی،،من به این فکر میکردم پرستاری وقتی عزیزت خیلی بیمار نیست،کیف داره بدجنسانه هاا :-)  پلوعدس رو هم دم گذاشتم..به گوشه ی مالِ خودم خزیدم با دفترخودکار،لپ تاپ و عینکم..
نگاهشون کردمُ حبابهای شوق در دلم بالا آمد،پر از حسِ ناب به کارهایی فک میکردم که میتونم باهاشون رقم بزنم..تو دفترم نوشتم اطرافمون پر از چیزهای کوچکیه که از بس درگیرِ بزرگاییم،نمیبینیمشون..فقط کافیه تو لحظه ی حالمون متمرکز بشیم و آرامُ قرار بگیریم تا بفهمیم اصن همین کوچیکا لطفِ زندگین،صفاشن،زینتش دادن..دستور تاس کبابِ ناهارِ فردا رو از مامان گرفتم که برای اولین بار بپزمش،بی صبرانه منتظرِ پختن و خوردنش بودم :-)
این روزها انقلابی درم رخ داده که سرزمین درونم رو به صلح کشیده..گاهی اونقدر سرمستم که فکر میکنم آدما،حتی درختها و پرنده ها،آسمان وقتی با عشق نگاهش میکنم و زمین وقتی پرقدرت برش قدم میذارم میفهمن سرورمو انگار از من بیرون میریزه حالم و خوش میکنه حال اونارو هم..
برگه ی هشت ابان من ورق خورد و نه ابانی که نکوست از شب قبلش پیداست :-)  آشپزخونه رو تمیز کردم که صبح فردا با رغبت از تخت بپرم توش و قهوه مو دم کنم...و بغل بگیرم آغازِ دیگری رو..به نظرم آغاز از راز میاد،هر آغازی مرموزه..میتونه پر از معجزه باشه اگه ما ازش انتظار اعجازُ شگفتی داشته باشیم...
من توی تختم..با کتابم..سبکیِ روحم..شادی ُشکرم ....و زندگی به وقت آرامش در جریان...





هوا همین کمرنگ را داشت،
همین بی بویی..همین لطافت،
همین نه زیاد سرد،نه زیاد گرم..
که برای اولین بار قدم به این کوچه گذاشتم،به این خانه..
و حالا باز هوا مرا به خاطره میکشاند،به اولین ها..
زورِ زیادِ هوا..هوای عجیبِ دوباره،پاییز...
                                                              سایه







موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۰
سایه نوری

نظرات  (۲)

خب ازش لذت می برم . چرا لذتو دریغ کنم!!! :)

وای این جمله رو وقتی تو مرکز ملی اعتیاد ایران کار میکردم زیاد شنیدم سایه :))))))

عزیزم نوش جونت فکر نمیکنم ضرر قهوه بیشتر از چای باشه من نگران ناشتا خوردنش بودم نگران ضرری که ممکنه به معدهء خالی بزنه

تا وقتی چیزی بهت آسیب نمیزنه خودت رو از لذتش محروم نکن اما مواظب جسم نازنینت باش   

پاسخ:
وااای  عالی بوود..خنده و گرد شدن چشمام همزمان...نه،نه جانم بهت قول میدم معتاد نشم 😃😃
آهااان معده خالی..این زیاد اتفاق میفته...حتما از همین فردا درستش میکنم...ممنونم قشنگ من 😊 💗💗

کیف داشت خوندنت

خب میدونی من با چهل سال که از سنم میگذره هنوز یکی از فانتزیام که هیچوقت هم برام محقق نشد اینه که وقتی سرما میخورم یا مریض میشم یکی یه کاسه سوپ گرم و خوشمزه و دلچسب برام بیاره تو رختخواب . نه در خانه پدری و نه در خانه همسری این امر هرگز اتفاق نیفتاد و من همیشه مریضیها و سرماخوردگیهام یا بدون اینها گذشته یا خودم با فین و فین و بیحالی و بی رمقی وایسادم برای خودم پختم.

حالا ببین خوندن و تصور اینکه آدم وقتی مریض باشه و تو پرستارش باشی چه خوشبختی بزرگیه چه حال خوشی به من میده

یعنی یکی از دلایلی که یکی از رویاهای من اینه که یه آشپز زبر دست استخدام کنم تا برام آشپزی کنه و من فقط بچشم و لذت ببرم همینه که وقتی هم مریض شدم یه سوپ گرم و مقوی برام بیاره تو رختخواب :)

تو هنوز ناشتا قهوه میخوری بچه جون؟ :(

پاسخ:
الهیییی.....
اگر در یک شهر بودیممم.....
منکه همیشهههه ی خداا میگم این چیزای کوچیک شیرین گاهی از کسایی دریغ میشه که آدما فک نمیکنن اونها هم ممکنه یه روزی،نیازی داشته باشن..چون نشون دادن در هرشرایط میتونن..نمیدونم چقدر درسته اما همه ش میگم...ولی اونها هم هرچندد قوی گاهی...
آره نسیم آره میخورم 😔 تنها کاری که کردم قهوه که تمام میشه تا چندروزز نمیخرم،،و اونم مقدار کم و فقطو فقط با شیر دم میکنم و کافی میکس دونه ای میخرم نه بسته ای و هردونه ش رو 2,3روز تمام میکنم باشیر..ولی ترک کامل نههه،،خب ازش لذت میبرم،،چرا لذتو دریغ کنم 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">