سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

فردا روزِ دیگریست...

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۳۷ ب.ظ

  نه تنها که هر روز خودش عجیب و غریبه بلکه به نظرم این روزها با یک پلاسِ بزرگ از جادو، جنون، شگفتی، اعجاز و آزادی همراهه... برای من که اینطوری بوده و دارم با تک تک لحظه هام کیف میکنم. رهایی، پذیرش و تسلیم پررنگ ترین حس هایِ این روزهامه.. رها از اسارتها انجام میدم، میگم، فکر میکنم، حس میکنم و میرم جلو. ثمره ی اینها واسم پروازه و کشف.. هرروز کشف میکنم، روندهایِ شخصیم رو میسازم و قانون هامو از نو مینویسم...

 

 

 راستش تو این مسیرهای جدید، پول میاد بی اینکه اونقدرها واسش تکاپو کرده باشم، عشق میاد بی اینکه واسش جون داده باشم، احترام میاد بی اینکه بخوام، همه چیز سر جاش قرار میگیره بی اینکه دنبالش باشم.. عجب دنیایِ شگفت انگیزیه مهم نبودنِ تاییدها و رها کردن اهمیت ها... در این دنیا همه ی اونچه میخوایم و نمی یابیم، به بهترین شکلش سر راهمون قرار میگیرن...

 

 

 این روزها زیاد فکر کردم به نوشتن از زندگی گذشته م.. به تصویر کشیدنِ عمیق ترین لایه هایِ درونیم، از نوشتن روزهایِ عجیب، سیاه و دردآلودِ گذشته هام... به رمزی کردن وبلاگ و بیرون ریختن درون و... اما هنوز به نتیجه ای نرسیدم و منتظرم که سکوت هام، سکون هام، زل زدن هام به آسمون، سفرهام به درونم و... راه درست رو پیش روم باز کنه...

 

 

 هرروز دارم کشف میکنم، بی گشتن پیدا میکنم و از اشتراک گذاشتن و انتشارِ اونها لذت میبرم.. چون به نظرم تو این دنیا هیچی قشنگ تر از گرفتنِ پیام ها و رسوندنشون به اونهایی که میخوان نیست.. همه مون قصه هایِ قشنگمون، دردهامون، شادی هامون، رنج هامون و حتی عادی ترین روزهامونو میتونیم تبدیل به ستاره هایی کنیم که زندگیِ آدمها رو نوربارون کنه!! ما میتونیم محول الحال و مقلب القلوب باشیم اما قبلش باید از خودمون شروع کنیم!!

 

 

 ماه رمضانِ 2سال پیش کار کردن با فردی آگاه و حرفه ای که شناخته بودمش،  آرزوم بود و محال می دیدمش، ماه رمضانِ امسال دارم به طرز شگفت انگیزی  با همون آدم کار میکنم. بی اینکه اونقدرها در اون آرزو، خودکشی کرده باشم! خیلی هم فیدبک هایِ خوبی میگیرم ازش و از کارم خیلی راضیه... ما می تونیم خیلی راحت وسطِ آرزوهامون قدم بزنیم، به شرطِ اینکه با یقین و بی شک بخوایم اما به چگونگیِ برآوردنش، فکر نکنیم. مرحله ی یقین، مرحله ی عجیبیه و رسیدن بهش، شگفت انگیزترین هارو خلق میکنه.

 

 

 من میخوام ستاره های این پستم رو روشن کنمو برم:

1) برای رسیدن به چیزی یا کسی، فهمِ موردی، درکِ موضوعی، مفهوم یابی، رسیدن به یقین و... زور نزنید. به خودتون فشار نیارید.. بیش از حد کنکاش نکنید.. اجبار و باید برای خودتون نسازید. گرفتن هیچ چیز در این دنیا زوری نیست.. رها، در لحظه و سوار بر امواجِ دریایِ زندگیتون باشید.. هرچیز، هر درک، هرکس و... به موقعه ش، وقتی بهش نیاز دارید و آماده ش هستید، از راه میرسه... حتی تو چیزهای کوچک مثل یک کتاب یا فیلم، قرار نیست همه چیز رو بفهمیم.. گره ها با دندون فقط محکم تر میشن!

 

2) دست از سرِ خودتون بردارید.. خودتون رو همونطور که هست بپذیرید(با هر توانایی، با هر هوش، با هر خُلقیات، با هر نقص، با هر بدیُ خوبی، با هر حسنُ عیب و...) عاشقش بشید، بغلش کنید، قدرشو بدونید و فقط بهش هرروز آگاه تر بشید(آگاهی به خودتون و تمرین آگاه شدن به خود در هر لحظه، معجزه میکنه. انسان تر، شریف تر و باشکوه ترمون میکنه. این آگاهی مارو در جایی قرار میده که به خودمون و بقیه کمترین آسیب رو بزنیم. وقتی آسیبی نیست پس آزادیم هرکاری دوست داریم بکنیم. وقتی هرکاری دوست داریم میکنیم، لذت میبریم. لذت و سرخوشی، آغازِ ساختنِ اون دنیاییه که میخوایم) با همونی که هستید بخوانیدُ بکوبیدُ برقصیدُ خلق کنید که این لحظه، دیگر برنخواهد گشت!

 

3) نگرانِ امروزُ حالِ الآنُ حسِ بدتون نباشید! فردا روزِ دیگه ایه که به اندازه ی 86400 ثانیه ش، فرصتِ تغییر داره.. هیچی همین طوری نمی مونه.. کیف کنید با خوبی ها و صبوری کنید با بدی ها.. هر چیزی تمام میشه و میگذره. تو این اتمام ها، حرفهایِ زیادی هست؛ یکی قدر دانستن و یکی نشکستن!! چنان نماندُ چنین نیز هم نخواهد ماند!

 

 

 شما هم اگر دوست داشتید، از ستاره هاتون بنویسید واسم و تبدیل به نوری بشید که هیچ تاریکی در مقابلش دوام نمی یاره..

 

 

از خاکِ نطفه هایِ خون آلودم، درختانِ زیبارویی قد میکشند

و من میدانم سایه ی آنها، پناهِ خستگی هایِ هر رهگذر میشود

و من دردهایِ هر زاییدن را تاب می آورم که سایه باشم!! 

                                                                    سایه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۷
سایه نوری

نظرات  (۹)

ببخشید سایه جان

یه سوال دیگه ، توی یکی از کامنتا گفتی مسئولیت زندگیمو پذیرفتم

یعنی چی؟؟؟

 

شرمنده ام ازینکه اینقدر وقتتو میگیرم

پاسخ:
یعنی خودمو نگاه کردم، حالمو نگاه کردم.. کسی رو مسئول یا مقصر حالم، اوضاعم، شرایطم ندونسنم جز خودم ... شروع کردم خودمو دیدن،، خودم شدن حتی با تمام بدیهام و عیبهام .. اینجوری بیشتر خودمو شناختم،، مسئولتر شدم،، خالص شدم،، با خودم روراست شدم.. هر لحظه هر حسمو دیدم و شروع کردم با عشق برای خودم راه ، چاره، درمان، آرامش و تغییر بسازم.. جاهایی که تغییر نشد،، تبدیل .. 
از اینها خواهم نوشت،، مفصلن و توی یک کامنت نمیشه.. 
امیدوارم کمی دستت اومده باشه اقاقیا ،، اما باز خواهم نوشت تو پستها انشالا .. 

چشم...

برام دعا کن سایه.

ممنونم🍀💜🍀

پاسخ:
حتممننن 😘

سایه جانم

تو خود خود عشقی...

ممنونم که برام وقت میذاری⁦♥️⁩

بی نهایت ممنونم⁦♥️⁩

 

کامنتها رو بارها و بارها میخونم

تا بشینه به جونم🍀

 

تمام تلاشمو میکنم برای انجام اونچه که گفتی

پاسخ:
میدونی اقاقیا اینکه الهام بگیری و بعدش روش هاتو بسازی،، تجربه های شخصیتو شکل بدی،،  کشف کنی، شهودت رو بیدار کنی و از راه خودت،، راهی که مال مال خودته بگی، منو خوشحال ترین آدم روی زمین میکنه ... پس نمیگم بجنب دختر،، میگم آروم بگیررر دختر !!! 

ممنون از توضیحاتت سایه جان

میدونی سایه تو خیلی خوب منو کشف کردی،خوب منو شناختی خوب حدسم زدی.

 

یکی دیگه از مشکلاتم اینه که معجزه ها و نشونه های کوچیک کوچیک رو نمیبینم و مدام دنبال نشونه های بزرگم.

وای سایه من خیلی قاطی پاتی ام

خیلی پرم از چیزای اشتباه

پرم از شتاب

از ندیدن

از عدم توجه

پرم از نوسان... از باری به هر جهت بودن

از عدم ثبات

از وابستگی حالم به بیرون از خودم و به دیگران

پرم از فراموشی

یه لحظه در اوج و لحظه ی بعد در قعر

پرم از ناشادی

از لذت نبردن ، انگار اصلا بلد نیستم لذت ببرم

بلد نیستم بخندم از ته دل ،ذوق کنم،بلد نیستم زندگی کنم

سایه من میون تمام اینها گیر کردم...

گاهی هرچی دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم.

من پر از بی حسی ام...

پر از بی حوصلگی...

پر ازبی شوری...

 

امیدوارم زندگی همینها باشه وگر نه...

پاسخ:
میدونی اقاقیا،، اینهایی که گفتی تو گذشته های منم بودن خیلی.. گه گاه هنوز تو حالمم میان و حتما در آینده م هم خواهند بود.. اینکه الان دیگه خیلی خیلی کم شدن نتیجه ی اینه که مسئولیت زندگیمو پذیرفتم .. اما عیبام هستن، بدیهام هستن،، بدجنسی هام هستن.. ما پر از تضادیم.. زندگی خودش یک تضاده .. حتی چیزایی که گفتی مهمه، قشنگه، جزیی از راهه.. میدونی اسمش چیه؟ اینها راهنمای توئن،، تو توی مرحله ی کشفی.. کشف کردی.. خودتو باز و روشن میبینی.. میدونی باید روی کدوم تیکه ها دست بکشی ... 
به نظرم ماها گاهی بی نظم و شلوغ میشیم .. کلی چیزو میخوایم باهم درست کنیمو به دست بیاریم .. اما زندگی مسابقه نیست جانم .. عقب افتادنی هم توش نیست، اصلن عقب از کی، از کجا ... تو همین الان در جایگاه خودت، در مقام اقاقیا با همه ی چیزهایی که برشمردی،، زیبایی ... درستی... مال این لحظه ای... امروز و این لحظه ی اقاقیا همینه.. بپذیرش،، قبولش کن،، باهاش نجنگ.. آروم آروم خودت رو به حال بیار،، لحظه ی حال رو صاحب شو .. هرروز رو بذار واسه یک حس .. و بدون میگذره،، امروز اقاقیای خموده ای و فردا شاید گل باطراوتی باشی .. ایده آل گرایی، شتاب و زیاد خواستن،، جز رنج حاصلی ندارند.. از چه کاری خوشت میاد؟؟ همونو هرچند ناشیانه شروع کن و تمام حسایی که واسم گفتی رو بریز تو اون کار... این لحظه همه چیز داره،، جای رشد، جای اعجاز،، جای شگفتی.‌ نخواه که همین حالا برسی یا بگیری،، فقط همین حالا رو به تمامی زندگی کن.. رسیدن رو بسپار به هستی و بذار برای فردا .... من از همه ی اینها خواهم نوشت که چطور تو زندگیم بودن و چطور درمان شدن ... من حتی وسواس هایی داشتم که مانعم بودن.. دست از سر خودت بردار. ما در بهترین حالتی که واسمون معرکه ترینه هستیم،، باید با همین زندگی کنیم و از همه مهمتر خلق کنیم ... خلق کن ... خلق کن.. با حسهای این روزهات،، به لحظه وصل شو و خلق کن، از اوج ناشیانگی شروع کن.. با تمام ناراحتیهات و حالاتی که گفتی هرروز با یک حست، کاری که دوست داری رو رقم بزن،، یه روز با عطرها و بوها.. یک روز با صداها،، یک روز با نوازش،، یک روز با نگاه ... این کارا، راهها و روشهای منن و عاشقشونم و خودم، واسه خودم ساختمشون .. راههاتو بساز.. تو میتونی همه ی اونچه گفتی رو فرصت کنی،، باهاشون حالتو عوض کنی و ازشون استفاده کنی ... آروم بگیر،، جایی خبری نیست .. نگاه کن،، عمیق شو.. مراقبه کن.. دنبال راه حل ها نگرد،، گره ها رو با دندون سفت تر نکن،، بذار نور و راه ها خودشون بیان.. تضادها باهم از راه میرسن،، ستاره ها از دل شب میان،، راهها ار دل بیراه ها و نورها از تاریکی سر بر میارن اگر آرام بگیریمو اینقدر عجله و دخالت نکنیمو تکلیف واسه هستی روشن نکنیم.. دست از سر خودت بردار.. با همین که هستی، کیف کن،، با همین خلق کن.. با همین بساز تا اونم تورو بسازه ..  
۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۳۰ بلاگر کبیر ^_^

عاشقتم. تامام

پاسخ:
مرسییییی یک دنیااا ... تامام 🥰😊

آرزو🤔

کلمه ی ارزو آدمو یاد خواستن چیزهای بزرگ می اندازه...

میشه اسمش رو درخواست گذاشت؟؟؟

که شامل همه ی چیزهای کوچک و بزرگ بشه؟؟؟

بعد میشه چند تا مثال برام بزنی؟

میخوام ببینم شامل چه چیزایی میشه این ارزو که میگی

 

ممنونم🙏⁦♥️⁩

پاسخ:
آره جانم فرقی نمیکنه آرزو،، هدف،، خواسته،، هر اسمی میتونی روش بذاری .. کوچک و بزرگ هم نداره .. به نظر من اصلن تو این دنیا چیزکوچک و بی اهمیت معنا نداره.. هرچیز میتونه خاص و شگفت انگیز باشه، اگه خاص و شگفت انگیز دیده بشه.. تو حرف از نتیجه زدی،، من گفتم آرزو، وگرنه حتی رسیدن به حالی که دوست داری، بهش برسی...نتیجه تو هر چیز که مد نظرته،، افتادن تو راهی که مال توئه، ایجاد یک عادت خوب، ثروت زایی و...  همه ی اینا میتونن خواسته و آرزوی تو باشن.. آرزوشون کن،، بچسب به لحظه ی حال، کیف واسه خودت بسازو چطور برآورده شدنشون رو بیخیال شو ... چطور، چقدر، کی، کجا، چه شکلی،، اینا همه ش فکر به نتیجه ست که تورو به آینده میبره،، همین جا، تو همین لحظه بمون، تو هیچی نمیدونی.. هیچ کدوممون نمی دونیم.. ما هیچی نداریم جز لحظه و کیف و انجام اونچه عاشقشیم .. حواس ۵گانه ت رو کار بندااااز... عطرها،، صداها،، رنگها،، نرمی پوستت یا پتوت..مزه ها ... تمرکز کن، آروم و قرار بگیر.. شتاب رو از دستات، از پاهات، از عملکردت بگیر.. ریتم هارو آهسته کن.. 
بیشتر از اینها مینویسم ... 

همینطوره سایه جان

بقول تو ما همدیگه رو پیدا میکنیم...

و همینه که الان من چیزهایی رو توی پست تو و جواب کامنتم میخونم که بهشون واااقعا احتیاج دارم.

 

سایه جان کاملا درست میگی ، مشکل من عجله ست

و نمیدونم اینهمه عجله برای چیه؟

شاید بخاطر اینه که میخوام مطمئن بشم ازینکه در مسیرم و نتیجه رو ببینم و خیالم راحت بشه.

که البته میدونم اشتباست.چون من الان رو هم در اثر این عجله ، از دست میدم.

 

سایه من مشکلم همین حسهای پنجگانمه... و البته عشق ورزیدن به خودم.

امیدوارم در موقع مناسبش بهشون برسم.

باید یاد بگیرم در لحظه زندگی کنم و لذت ببرم ، با کمک خداوند ان شاالله.

 

خوبه که هستی سایه...

خیلی خوبه⁦♥️⁩

پاسخ:
میدونی اقاقیا نتیجه گرایی و فایده گرایی اشتباه ترین روش های ماست ... 
درباره ی اینها مفصل مینویسم.. کتاب خاصی فعلا برای معرفی به ذهنم نمیرسه چون من مدتهاست خیلی کم میخونم البته متاسفانه و بیشتر زندگی میکنم.. خود زندگی میتونه کلی به ما بیاموزه.. خودمون شدن، میتونه رشد بده مارو .. اما آروم آروم کتاب و فیلم هم معرفی میکنم.. چون توی کرونا باز برگشتن به زندگیم.. 
اما فقط یه چیزی بگم تو فقط باید آرزو کنی،، تا ایتجاش با توئه.. اما درباره ی نتیجه و چگونگی برآورده شدن آرزو، جزییاتش، زمانو مکانش و... هرگز نباید فکر کنی.. فکر به نتیجه و درگیرش شدن فقطو فقط موانع رو واست پررنگ میکنه، شک ایجاد میکنه،، خفقان و ناامیدی میاره واست و مهمتر از همه از لحظه ی حال دورت میکنه و میبردت به آینده ی نامعلومو به درد نخور.. 
پس آرزو کن، با شور و عشق در راهش گام بردار، لحظه و کیف کردن رو بچسب و چگونگی رسیدن به آرزوت رو بسپار به اونکه یا اونچه این کارشه ... چون کار تو نیست ... 

بی نظیر بود پستت سایه جان

و درک این بی نظیری بدون شک بخاطر تحولی هست که بالاخره درونم اتفاق افتاد

و بخاطر درونی بودنش ، شرحش مشکله اما میدونم که واقفی به اونچه میگم.

سایه...

من قدم برداشتم و نیمچه آگاهی ای پیدا کردم و در حالیکه فکر میکردم سراغاز راه هستم با جواب کامنت دوستمون متوجه شدم که این سراغاز نیست و بقول تو خود خود راهه.

 

سایه...

بیشتر بنویس...

لطفا.

 

ستاره هایی که روشن کردی خود خود خود اون چیزی بود ک من به شنیدنشون

احتیاج داشتم.احساس میکنم خیلی وسواس گونه دارم با خودم برحورد میکنم

یه جورایی خودمو گذاشتم توی منگنه انگار.

به خودم فشار میارم

زور میزنم

به همه جا برای بیشتر دونستن سرک میکشم

خوب شد که ب اینها اشاره کردی.

 

سایه دعا کن بتونم به رهایی ، پذیرش و تسلیم کااامل برسم🙏🙏🙏🙏

 

دوستت دارم

زود بیا و بازم بنویس

پاسخ:
چقددر از خوندن کامنتت خوشحال شدم اقاقیا ... 
نوشته ها، کلمه ها، هنر، مخلوق های ما و ... همونجایی میرن که باید برن.. 
ماها هم دیگه رو پیدا میکنیم ..
میدونی اقاقیا گیر دادن به خود، وسواس و زور اینها همه ش نتیجه ی عجله ست،، نتیجه ی نپذیرفتن خوده ... زیاد سکوت کن، زیاد مراقبه کن، زیاد با خودت خلوت کن اما حتی واسه آهستگی و پذیرش هم زور نزن ! واسه هرچیز زور بزنی، ازت فرار میکنه.. لحظه رو بچسب و توش بمون .. آروم آروم تمرکز کن و از ابزار گران قیمتی که رایگان داریش، استفاده کن: اون ابزار حواس پنجگانه توئه،، زیبایی رو خلق کن و زیبایی رو ببین، حتی اونجایی که هیچکس نمیبینه، خودت باش با تمام عیب ها و حتی بدیهات،، اینجوری به خودت بها میدی و آروم آروم با شناخت خودت، حالت دگرگون میشه.. بیشتر به خودت توجه میکنی و عشق به خودتو یاد میگیری.. تقلای الکی برای درک و دانستن مساوی با ندانستن و نفهمیدنو ناامیدی و بی لذتی و از دست دادن لحظه و برچسب خنگ و... به خود زدن،، پس رها باش.. گاهی حتی هیچی نباش،، نه منتظر، نه آرزومند نه حتی اقاقیا،، فقط شاهدی باش که کیف میکنه ... اونچه باید بفهمی و نیاز داری بفهمی به موقعش میرسه. اونچه فکر میکنی غلطه، شاید درست ترینه.. ما خیلی چیزارو نمیدونیم اقاقیا.. 
مرسیی که میخونی جانم ... 
۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۴۴ بلاگر کبیر ^_^

من دارم ستاره هامو روشن میکنم سایه.ولی هنوز کم نورن.و هنوز نتونستم چند ساعت متوالی حتی خودم رو رها و تسلیم حس کنم.چون هنوزنتونستم تمرکزمو از بیرون بردارم و به درون ببرم.هنوز توپ حقیقت و معنا غوطه ور نشدم.اما میبینمشون و حسشون میکنم که اطرافم هستن و منتظرمن.

ستاره هام ممکنه روشن شن اما خیلی زود نورشون گم میشه.اما میدونم اینجایی که هستم یه سرآغاز متفاوته و خیلی خوشبینم

پاسخ:
میدونی مینا این گمگشتگی ها، رفتو برگشتها بین حضور و عدم حضور،، این نورو تاریکی ها،، به نظرم سرآغاز راه نیستن، بلکه خود خود راهن.. نامه ی نانوشته غلط نداره .. ما شروع کردیم به قدم زدن تو راهمون و این وسط غصه کنار شادیه، مرگ کنار زندگیه، درد کنار لذته، نور کنار تاریکیه، رهایی کنار اسارته، تسلیم کنار هولو ولاست، ترس کنار شجاعته ... و همین درسته، همین قشنگه.. همین اصیل و واقعی و ناب و طبیعیه.. همین، از هر ساختگی بودنی مبراست ... ولی اون غمها، اون اسارتها، اون تاریکی ها امروز هستنو فردا شاید نباشن.. و همشون میتونن فرصت های ما باشن برای تبدیل،، تبدیل کردن به تجربه به رشد به خلق به ثروت به کمک و... 
مینا راستش ستاره های ماهم همیشه کنار شبن!! اصلن با تاریکی میان.. پس از همینها لذت ببر،، زندگی همینه که تو کامنتت نوشتی،، منتظر نباش.. فقط رها باش و تک تک لحظه هات رو زندگی کن .. و حتی وقتی زندگی نیست، آروم باش و نگاه کن، چون الان نیست،، دوباره زود برمیگرده ... 
ماهم همونی هستیم که باید باشیم،، فقط باید آگاه بشیم به خودمون،، آگااه .. آگااااه .. آگگگااهه ... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">