سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

آرزوهای خون خوار و عفونی!!

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ

هرازچندی آرزوهام رو میذارم پیش روم و میرم به عمقشون؛ شروع میکنم به موشکافی اونها. تو چشم آرزوهام، خودم رو شفاف تر از همیشه میبینم؛ خودم رو کشف میکنم: 

کدوم آرزوم به خاطر تایید گرفتنه؟!

کدوم به خاطر دیگرانه... 

کدوم به خاطر خوب و قشنگ و شگفت دیده شدنمه...

کدوم به خاطر افزایش اهمیتم هست...

کدوم به خاطر حفظ اهمیتم هست...

کدوم واسه منیته؛ پر رنگ کردن من... 

و... و... و... 

روراست میشینم روبه روی آرزوها؛ زل میزنم بهشون. سوالهای درست میپرسم و جوابهای رک و صریح و صادقانه میدم.. 

بعد میفهمم کدوم آرزو، کیف و سرخوشی و رشد و لذت و رهایی بهم میده. و کدوم فقط به خاطر توهمه!

کدوم واسه پر کردن چاله چوله های روحمه. کدوم واسه رفع کمبودهامه. کدوم واسه عقده هامه... 

 

بعد میگم یادت باشه، رسیدن به این آرزوها، درمان نیست. سرپوش سطحیه؛ سرپوشی که دیر یا زود کنده میشه و از زیرش خون و عفونت، ضجه میزنه بیرون!!

 

پس میرم سراغ بودنم؛ سراغ همونی که هست.. ذکر روزم میشه: من لحظه ی حالم، بی هیچ خواسته و شدنی. نیت میکنم و:

آسمون رو تماشا میکنم.

غرق میشم تو رنگهای خونه م.

 با شخصیت های رمانی که میخونم حرف میزنم..

به ادامه ی سریالم فکر میکنم.. 

دست میکشم رو گلهام..

چایی دم میکنم..

کیک میپزم..

جزوه م رو مرور میکنم..

و

و

و

ساده و رها و آزاد و بیخیال و قوی و دیوانه میشم.. 

بعد میبینم چیزی که مال منه، از آسمون داره میباره؛ بدون اینکه بخوام. بدون اینکه منتظر باشم. بدون اینکه به خاطرش امروز و این لحظه م رو کشته باشم!

 

تازه انگار دیدم بزرگ و بلند و وسیع میشه. تازه انگار دارم زندگی رو یاد میگیرم. تازه انگار دارم میفهمم چطوری بخوام!!

 

بعد واسه اینکه جرات کردم روبه روی خودم و خواسته هام بشینم، مست و دیوانه میشم..

 

بعد از اینکه خودمو میبینم که دارم اینها رو اینجا مینویسم، احساس شجاعت و جسارت و سرخوشی میکنم.

و با هیجانی وصف ناشدنی در وبلاگم رو میبندم... 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۲

نظرات  (۱۰)

۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۲:۵۰ Sepideh Adliepour

نگاه کردن به آرزو ها اون هم از این پنجره

نبوغ فراوانی رو می طلبه ها((:

پاسخ:
نبوغ؟! 😊
شاید هم قلب و شهود فراوان تر؛ که من امیدوارم بیابمش و توش ذوب بشم.. 
۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۰ Javad Aligholizadeh

اعتراف می کنم که تعبیر و توضیحی که بهم داری رو به شدت می پسندم و سبک و سیاق زندگیت خیلی ایده آل گرانه است

اعتراف می کنم برداشت من از برهه ای از افکارت کامل نبود ولی کم تقصیرم چون از متن چیز بیشتر از این گیرم نیومد

به هر حال ممنونمممم از وقتی که برای نوشتن جواب کامنت گذاشتی ...

پاسخ:
ممنونم از شما؛ البته این همه ی اون چیزیه که میخوام. گاهی هم توش ایست میکنم اما میدونم میخوامش. و اونم انگار دستمو گرفته و تو این راه پیش میرم.. یعنی میخوام بگم گاهی میزنم از راه بیرون.. 
من بیشتر مینویسم از این مورد .. 
ممنون از نظراتتون.. 🌱🌱🌱
۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۲ Javad Aligholizadeh

نه من هنوز آرزوهام رو دوست دارم و برای رسیدن بهشون تلاش می کنم به نوعی هدف های زندگیم هستن چون آرزوهای دست یافتنی مهمترین موتور محرکم هستن تو روزایی که کسی نیست ازم بپرسه حالت به چن من

ولی آرزوهای دست نیافتنی ام برای دکور ه ، برای اینکه بفهمم هنوز زنده ام و هنوز طراوت روز اول تولدم رو دارم

فکرش رو کن اگه آرزوی پرواز نبود و کسی دنبالش نمی کرد چی می شد قطعاً برادران رایت تلاش نمی کردند برای موفق شدن برای پرواز برای تحقق یک آرزوی قدیمی بشر و هزاران مثال از این دست توی تاریخ بشریت هست که میشه مثال زد

با همه احترامی که قائلم برات کلاً با این پستت مخالفم ... به نظرم معنی آرزو را اشتباه برای خودت معنی کردی اشتباه که نه حرفم رو پس می گیرم تعریف تو از آرزو با تعریف من از آرزو از زمین تا آسمون متفاوته ... برای من آدم بی آرزو آدم بدون حیات ه ...

پاسخ:
بله کاملا میفهمم شما رو و میدونم خیلیی ها ممکنه با این پستم مشکل داشته باشن و من مربوطش میدونم به تعریف و نگاه.. 
من تو ابراز خودم آدم موفقی نیستم؛ کلا دوست ندارم این کارو اما خب فکر میکنم اگر اینجوری بحث رو باز کنم، بهتر پیش میریم: من متاهلم.. در کنارش دانشجو هستم و هر ترم شاگرد اول شدم تا حالا. کار میکنم و نمونه کارهام اکثرا بهترین شناخته میشن. دنبال رشد هستم. عاشق یادگیری هستم. دید دارم واسه خودم. به نوشتن کتابها و ایبوکهام فکر میکنم. ایده هایی زیادی واسه عملی کردن دارم و عاشقشونم.. لیست کتابهام، زیباترین چیزیه که فکرش رو که میکنم شاد میشم و خیلی چیزهای دیگه... اصلا منظور من انفعال نبود. 
بی آرزویی و غرق شدن در بودن،، واسه ی من مرحله ایه که انگیزه م واسه اقدام عشقه؛ عشق به کارم. بعد این عشق بهم جسارت و شجاعت و دیوانگی میده و خلق هام رو جسور و رها و قوی و عاری از ایده آل گرایی میکنه.. 
من منتظر هیچ بیشتر و بزرگتر و نتیجه ای نیستم تا بعدش شادتر باشم و زندگیم آغاز بشه. چون میدونم با هیچ بیشتری نمیشه اگر الآن نشه. من الان رو فدای هیچ بعدنی نمیکنم. من منتظر نیستم و جالبه که بهترین اتفاقها وقتی منتظرشون نیستم میان.. من سرخوشم و معلقم تو لحظه و رها هستم.. تو همین ساعت کلاس الان، کتاب الان، بخش امروز مربوط به پروژه ی کاریم غرق میشم و نتیجه و بهترین و بعد چی میشه رو کاری ندارم.. 
من همینجا تو اونچه مال الانه غرقم، چگونگی رسیدن و وسواس بهترین بودن و فکر زیاد ندارم. بعد نتایج بدون اینکه که بخوام، به بهترین شکل رقم میخورند. ممکن هم هست نخورند اما من کیف لحظه م رو بردم، و در هر نشدن یا ... رشد و راه و پیش روی عاشقانه رو پیدا میکنم.. من فهمیدم شگفتی همینجاییه که هستم و در انتظار نمی سوزم. و خیلییی چیزهای دیگه که فکر میکنم ۱ دفتر درباره ش نوشتم. و به مرور اینجا مینویسم. اینها قوانین شخصی منه. باورهام. چیزی که ساختمش، ممکنه به مرور صیقل بخوره، بشکنه، از نو ساخته بشه، فرم بگیره، تغییر کنه و... ولی فعلا که عاشقشم.. 
ممنون که نظر گذاشتید. من واسه خوندنتون و مخالفتتون احترام قائلم. و الان هم تو جواب دادن به شما، جنبه های دیگری از اونچه میخوام باز شد واسه خودم: تهش من زندگی رو سرخوشی رو نمیذارم واسه بعد. عشق میکنم؛ با غمم حتی با سختی هام حتی با رنج هام حتی.. و رها میکنم تا اونچه مال منه؛ حقیقتا از آنه منه از راه برسه.. البته که این وسط تلاش هم هست؛ شب بیداری هست، ۵ صبح پا شدن هم هست و خیلییی چیزهای دیگه اما اونقدر عشق میکنم که انگار تفریحه. چون انرژی هام صرف الان میشه نه هدر بعد.. زندگی رو نمیذارم واسه بعد از برآوردن آرزو. میدونم که بعضی آرزوها واسه تاییده و واسه دیگرانه و خواباندن عطش منیت.. و تو پست گفتم بعضی هاشونم اینطور نیست. منظورم این بود چرا میخوایم به فلان آرزو برسیم؟ چرا میخوایم بهترین باشیم؟ چرا فکر میکنیم باید بهترین بود؟ جواب درست به اینها دادن، منیت رو در من میکشه. هیچ میشم. دوباره زاده میشه و این بار قوی ترم. خب اگر جواب شما به داشتن فلان آرزو خودتونید و رشد و کیف و ... که چی بهتر از این.. 
با این دید عجله ندارم. جدی نمی گیرم. فرسوده نمیشم. هیچی نمیتونه زمینم بزنه و رفتنم شگفت انگیز میشه؛ البته که همیشه هم اینطور نیستم اما دوست دارم بشم و میدونم به وقتش خواهم شد.. رها کردن آرزو و خلق دیوانه وار، روانترین و عجیب ترین شکل رسیدن رو واسم به بار میاره.. 
 سپاس فراوان از شما 🌱🌱🌱🌿🌿🌿
۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۶:۱۳ بلاگر کبیر ^_^

زنده باد این خودِ بی نظیر شگفت انگیزت :)

پاسخ:
مرسیی مینا؛ خودی که کاش بیشتر و بیشتر یادش بگیرم و یادم بمونه.. توش غرق بشم و ملکه ی وجودم بشه.. تو مسیرشم هنوزز.. 

منم خیلی وقته بی آرزو شدم و غیر از زندگی در لحظه و شعف حاصل از اون چیزی نمیخوام 

پاسخ:
به به نسیم.. دمت گرم.. شعفت سبز و همیشگی و داغ جانم.. 
منم تو مسیرشم؛ خیلی خوشحالم و تازه اونجایی که نمیخوام میرسم.. دیوانگی و سرخوشی و شکر و رضایتم افزون تر شده و رسیدنهام هموارتر و نرم تر.. 
۱۳ مهر ۹۹ ، ۰۹:۱۴ حامد سپهر

خیلی از آرزوهامون بیشتر زیاده طلبیه تا آرزو چون چیزایی رو که داریم رو نمیبینیم و قدرش رو نمیدونیم

بعدش هم خیلی وقتا هم ما ظرفیت رسیدن به آرزو رو نداریم شاید هم نمیریم دنبال اینکه این ظرفیت رو تو خودمون ایجاد کنیم و فقط آرزوی خشک و خالی میکنیم

پاسخ:
دقیقا همینطوره.. 
ما مدام بیشتر و بزرگتر و بهتر میخوایم؛ و نتایج رو پیش بینی میکنیم.. منتظر بعد و نتیجه و انتهاییم.. 
بله و گاهی هم چیزایی رو میخوایم و فکری خودمون رو نابود میکنیم اما حواسمون نیست که در عمل و حضور و واقعیت، استحقاقش رو داریم؛ در حدش هستیم اصلا.. دید و عمل قوی و هم راستا داریم اصلا.. 
موافقم باهاتون.. 

سلام. امکانش هست سایز فونت مطالبت رو کوچیکتر کنی که یکم راحت تر بشه خوندنش ؟ 

پاسخ:
سلام.. بله حتما 😊 از پستهای بعدی.. 
من چون با لپ تاپ کار میکنم و زیادد مینویسم.. 
دیگه دوست دارم وبلاگم رو رها و سرخوشانه بنویسم. واسه همین با گوشی مینویسمش. با گوشی متوجه بزرگی فونت نمیشم. اما الآن که با لپ تاپ پستمو دیدم، خیلیی بزرگ بود. حق با شماست..
البته که  فونت این پست رو  به خاطر ارزش و احترام و بزرگی که واسم داشت، از عمد بزرگترش کردم.. 

چقدر خوبه که اینقدر جرعت داری..
کمی باید من هم این جسارت رو توی خودم پیدا کنم(:

پاسخ:
میدونی موچی گاهی انگار ترسهام هستن اما من دارم با جسارت و شجاعتم می تازونم؛ یعنی میگم جرات و جسارت رو یه دفعه بی فکر بگیر تو دستت و بتاز.. پیچیده ش نکن.. 
۱۲ مهر ۹۹ ، ۲۱:۱۰ گیسو کمند

به نظر من قشنگترین و جسورانه ترین تصمیمی که ممکنه آدم بگیره اینه که با خودش فقط به خاطر خودش روراست باشه.

وقتی آدم شجاعت آرزو کردن و رفتن و رسیدن فقط برای دل خودش رو پیدا کنه ، هیچ چیزی جز مرگ جلودارش نخواهد بود.

پاسخ:
دقیقا گیسو دقیقا.. این حسی که دارم که هیچی نمیتونه جلودارم باشه؛ که خیلی چیزها رو گذروندم و باز هم میگذرونم، قدرت رو از هرچیز جهان من گرفته و به خودم برگردونده.. اینکه فقط نگاه خودم به خودم مهمه.. 

چه پایان غیرمنتظره ای !

پاسخ:
آره راستش خودمم غافلگیر کرد؛ چون من هیچ وقت نمیدونم قراره چی بشه و چطوری ببندم نوشته مو 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">