شب دلکش
دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۰ ق.ظ
امشب انگار کلمه ها خودشونو به دیواره هام میکوبن ولی من خالیم از بیان و نوشتن...درون خودمو میبینم،دستمو میکشم روش،اما منو به جایی جز نوشتن نمیبره و نوشتن میان اصوات گم شده...ترانه (خوب شد) شجریان بر گوش جانم جاریه و من تو این فکرم بیان مردی که گفته ( تورا به خاطر ترس از جهنمت
نمی پرستم،به بهشت تو نیز طمعی ندارم،تو شایسته ی پرستشی،محرک من عشق به توست) چطور میتونه منی که مذهبی نیستمو تا این حد مدهوش و حیران کنه...
در این لحظه ی خاص سرشار از چیزی هستم که نامی برایش ندارم...
(با توام ای شور،ای دلشوره ی شیرین...
با توام ای شادی غمگین...با توام ای غم،غم مبهم...
ای نمیدانم...هرچه هستی باش،،اما باش...)
قیصر امین پور
۹۷/۰۷/۱۶