سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

و من دارم.....

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۰۱ ب.ظ

کلاس های امروز تمام شدند.. و من اینجام تا کیف کنم.. 

آشپزخونه به هم ریخته ست.. اما ما استامبولی بی نظیری ظهر خوردیم؛ چشم ها و ذائقه مون ارضا شدن و عطر حیات پیچید تو خونه مون پس چه اشکالی داره که کجا به هم ریخته ست چون من دارم زندگی رو نفس میکشم!

 

خونه مون به هم ریخته شده اما اون کتابهای موسیقیش رو ریخته دورش و حسابی سه تار تمرین کرده؛ من کتاب، دفترم رو ریختم دورم و حسابی پرسیدم و نوشتم و پیش رفتم.. من لباسها رو شستم و عطر پاکیزگی پیچیده. کتاب شعرهام رو هرجایی گذاشتم و شور شعر رو پراکنده م پس چه اشکالی داره چون من دارم زندگی رو نفس میکشم... 

 

زمستونه و کروناست و بیرون منع رفت و آمده بااینکه من کارهای واجبی دارم و تنبلی کردم و دیر شده اما اینجا من یقه اسکی نرم سرمه ایم رو پوشیدم؛ چایی گرم و تازه ی زعفرانیم رو مینوشم؛ به شوفاژ تکه دادم و پتوی نرمم پاهام رو مینوازه و مست کلماتم پس چه اشکالی داره چون من دارم زندگی رو نفس میکشم.. 

 

خیلی چیزها حل نشده؛ دلتنگی ها ادامه داره؛ تکه هایی از قلبم رنجیده ست اما من میتونم گل سبزم رو که از دیوار بالا رفته، قلیچه ی رنگارنگم رو، آسمون درون افتاده از پنجره ی پذیرایی رو نگاه کنم و سرخوش بشم و دلم قیلی ویلی بره پس چه اشکالی داره چون من دارم زندگی رو نفس میکشم...

 

چقدر خوبه که یاد گرفتم سخت نگیرم که میگذره.. 

مسئول باشم که خودمم و خودم..

و برقصم با دنیا که هربار یه سازی میزنه؛ حتی با آهنگ های غمگینش... 

 

و چقدر خوبه که هرچی باشه و نباشه؛ بشه و نشه؛ بیاد و نیاد؛ آباد بشه یا ویران؛ بچرخه یا نچرخه؛ بمونه یا نمونه هیچ اشکالی نداره چون من بالاخره با یه راهی زندگی رو نفس میکشم ...

 

لم دادم و دارم آسمون رو نگاه میکنم،،

میگه: سایه واقعا همینقدری که نشون میدی حالت خوبه؟ 

میگم: تو چی فکر میکنی؟ و لبخند میزنم... 

میگه: فکر میکنم حالت خیلیییی خوبه 😊😊

میگم: تو چی؟ 

میگه: چون تورو دارم حالم بی نظیره.. 

میگم: نهههه که.. یه چیزی فقط از خودت..

میگه: تو فقط از خودمی 😊😊

 

شاکرم که یاد گرفتم حالم رو خوب کنم حتی وقتی همه چیز خوب نیست...

مهارت الکی خوش بودن رو در خود ایجاد و هرروز از نو و از راهی جدید و با خلاقیتی تازه، تمرینش کنید 😅😅

 آگاهی، درد داره اما به شعف بعدش می ارزه..

 

دیگه برم الان که پستم رو نوشتم می بینم چقدر حاال دارم برم بیرون و کارم رو انجام بدم و تا قبل ۹ خونه باشم.. گاهی بی جنگ بذارید واسه بعد؛ وقتش که برسه حل میشه خود به خود..  یعنی میگم بیشتر موقع ها با خودخوری و خودآزاری و غر و لعن و نفرین به خود و دیگری، حل نمیشه 😊😊

 

تازه پر از اشتیااقم واسه وقتی که از بیرون میام و میچسبم به آشپزخونه و خونه و توی ۱ ساعت چنان برقش میندازم که چشمم رو بزنه.. ۱ ساعتی که سبک و روان و پرنده م میکنه. 

 

فرداام که روز شعر و نوشتن و کتاب و کلاس های جذاب و پروژه ها و امتحانها و ....... ست و

روز پختن کیک مخملی کرم دارم..‌

بازم فکر کنم شب از ذوق فردا خوابم نبره و دیوانه وااار دور خودم بچرخم 😊😊

 

زندگی همین جاست که زیر پتوی صورتی ام لم داده ام و واژه میبارم؛ و جهان بیرون متوقف شده ..

و سرم به دوران افتاده از رقص دیوانه وار واژه های درونش !! 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۲
سایه نوری

نظرات  (۲)

سلام

خوش باشی همیشه

من اشتیاقم رو به بیرون رفتن از خونه کاملا از دست دادم

منتظر رفتن کرونا هستم برای این یه مورد

 

ولی بقیه زندگی رو خیلی عادی پیش می برم

امیدوارم این مورد کرونا هم حل بشه و همه ابعاد زندگی به روال عادی برگرده

 

روال عادی که دقیقا عین خوشبختیه

پاسخ:
سلام ممنونم .. 
خب واقعا من خیلیی کارهای واجب بیرون دارم و باید انجام بدم.. ولی کلا من آدم خونه م و ربطی به کرونا نداره (البته که میخوام اصلاحش کنم و متعادل)
ولی مثلا شبهای ماه کامل، روزهای بارونی، یا امروزی که مه همه جا رو گرفته بود، دیگه باید بزنم بیرون 😊😊
انشالا انشالا.. کافه رفتن هامون مثلا و ... 😇😇
۰۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۱۸ بلاگر کبیر ^_^

قلبم به پرواز درومد که.... 

پاسخ:
چه خوب پس 😊😊
قلبت پرشور 😋😋

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">