سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

بهشت امروز

پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۲۲ ب.ظ

هفته ی پیش رو هرروز امتحان و پرسش و پاسخ و ...  داشتم؛ کار زیاد؛ تحویل پروژه ها و... که گذشت. امروز رو مست و شنگول از خواب پا شدم. و تا اومدم بشینم روبه روی گل های درخشانم، دیدم استاد فرمودند که ارسال فلان چیز، ۱ ساعت دیگه!!! 😑😐🤨 خب خیلی بود، چرا آخه؟ 😊😊

 

دیگه خودم رو جمع و جور کردم و زدم تو دل کار.. این وسط اشکالات بقیه رو هم برطرف میکردم، بعد یکیشون بهشم برخورد که دیر جواب میدم 😑😐 چی میشه که اینقدر نمره واسه مون مهم میشه؟ این همه پرتوقع میشیم؟ آگاهی به خودمون رو از دست میدیم و دنیا رو ناگهان اینقدر جدی میگیریم؟ راستش من این مواقع اخلاقم بد میشه، دیگه اصلا جواب طرف رو نمیدم 😂 و راضیم 😅

 

بعد هم که با تاخیر ۱۰ دقیقه ای ارسال کردم و خستگیم رو با ورز دادن مایه کتلت سپردم به دست بیخیالی.. بوی کتلت ها که پیچید تو خونه، دیگه هیچی مهم نبود. نشستم روبه روی گلهام و با نگاهم بلعیدمشون.. لحظه عطرآگین و سبز و درخشان و بیخیال شد.. و سایه رفت نشست رو ابرها 🥰🥰

 

شنبه هم پروژه ای که عقب افتاد و اتفاقا سنگین ترین و جذاب ترینشونم هست، آخرین مهلت ارسالشه.. ۲ ساعتی روش کار کردم و تمامش میکنم این ۲،۳ روز.. 

و کارهای دیگه ای هم باید تو هفته ی آینده آماده کنم.. کلا هفته های شلوغ و پرکاری هستند.. خب خسته ام شدم. امکانش هست چندتاییشون رو بیخیال بشم که دوستشون ندارم؛ والاا چه کاریه.. 😅😅😅

 

دیروز بعد کلاسها، خونه رو برق انداختم همراه با شنیدن پادکست. بعدش هم دوش عالی گرفتم و سرحال شدم. خورش از روز قبل پخته بودم، برنج گذاشتم و تمام.. شبش هم امتحان داشتم که راستش چون واقعا خسته بودم، فقط با یک روخوانی نیم ساعته نشستم به جواب دادن و خیلی چسبید نمره ی کاملش 😊😊😊

گفتگوی دعواگونه ای هم راه افتاد دیروز  که هرچند خستگی داشت اما تهش خیلی روشن شدم. مسیرم شفاف تر شد. و چیزهایی که پنهان بودن، آشکارا خودشون رو انداختن تو آغوشم... هر اتفاق، دعوا، بحث، حرف، کلام زهرآهگین یا هر چیز که ما چندان خوب نمی دونیمش، با دیدگاه باز، بدون تعصب، بی تحلیل و واگویه های سمی، میتونه جنبه های مثبتی  داشته باشه و دریچه ی تازه ای به روی ما باز کنه.. اینطور نیست؟ 

 

این روزها بیش از هر زمان دیگه ای کاری که بخوام رو میکنم و کاری که نخوام رو نه؛ کمکی که بخوام رو میکنم، کمکی که نخوام رو نه؛ این روزها بیش از هر زمان دیگه ای بدم اما خود واقعیم هستم؛ این روزها بیشتر از هر زمان دیگه ای با اکثریت ها همراه نمیشم. این روزها بیش از هر زمان دیگه ای به خودم توجه میکنم و هوشیارانه و واقعی لحظه ها رو میگذرونم..

پس این روزها بیش از هر زمان دیگه ای آزاد و زنده هستم. و زندگی میکنم..

و یکی از نتایج شگفت انگیز این آزاد شدنه، میدونید چیه؟ دیگران رو هم آزادتر میذارم و  آزادی میدم بهشون. حق میدم به همه و فرصت ... و به طرز عجیبی درونم نرم و منعطف شده؛ توقعی نمونده؛ بحثی نیس؛ انتظاری ندارم؛ زودرنجی و حساسیتی نیست؛ واگویه ای نیست؛ دیگری آزاده و منم آزادم.‌ و تو دنیای من دموکراسی حاکمه! 

بلد شدم خیر یه ماجرا رو بکشم از امعا و احشاش بیرون 😅 و شرش رو بندازم تو سطل آشغال... و همینها دارند من رو از نو خلق میکنند.. سایه ی نوی آزادی که از هر اتفاقی اطرافش قدرتمندتره.. 

این روزها تاریخ زندگیم داره نزدیک میشه به دردآورترین روزهام؛ تاریخ های سرسام آور..‌ و من چقدر قوی تر از اون روزهای گذشته م.. چقدر از تاریخهای زندگیم، قویترم..

ما مدام و مدام و مدام خودمون، روزمون، هر اتفاقی رو کالبدشکافی میکنیم؛ تو روده های پیچ خورده شون گم میشیم؛ می چرخیم و می چرخیم.. و من استاد این چیزها بودم. و چه زجری داشت. اما الان دیگه اسیر چیزی نمیشم؛ یعنی نمیذارم چیزی من رو اسیر کنه... 

 

برم که بعد مدتها یه کیک نرم و لطیف کره ای بپزم؛ یه کرم پنیری هم آماده کنم و بچسبم به پروژه م ... (از کاپ کیک کره ای_ ماستی شف طیبه غافل نشید که مجوزیه واسه چند دقیقه پرسه زدن در بهشت). 

 

سوال این روزهای من: فلان را برای چه میخواهی؟ 

و جواب های عجیب. جواب های رک و راست... جوابهای روشنی بخش من به خودم؛ که حس روانی و جاری بودن رو بهم می بخشند... 

 

روزتون نرم و لطیف و کره ای 🥰🥰

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۹/۱۰/۱۸
سایه نوری

نظرات  (۶)

۲۱ دی ۹۹ ، ۰۴:۲۱ گیسو کمند

مرسی عزیزم🌹

پاسخ:
🌺🌺🌺
۲۱ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۴ بلاگر کبیر ^_^

آقا اول بگم که کیف کردم از پستت.

بعد بگم تا حالا یکی دو بار چیز میز از شف طیبه جان درست کردم هیچکدومشون قابل خوردن نشدن. بعد الان دو تا کتاب ازش خریدم چون عاشقشم و میدونم حتما کار من ایراد داشته و دلم میخواد چیزای خفن ازش بپزم و لذت ببرم. 

پاسخ:
چه خوب پس 😊💙

ااا... چی بودن مینا چیزایی که درست کردی؟ 

این کاپ کیک ماست_ کره ایش برای من عاشق کره، بی نظیرهه... 

به به... بپز و لذت ببر و واسه ما هم بگو 😊
۲۰ دی ۹۹ ، ۰۵:۳۲ گیسو کمند

راستی سایه شف طیبه اینستا هم داره؟

پاسخ:
آره جانم cheftayebeh
۲۰ دی ۹۹ ، ۰۵:۳۱ گیسو کمند

اون جایی که جواب طرف رو نمیدی خیلی خوب بود😆 منم از آدمهای پر توقع بدم میاد و ضایع کردنشون خوراکمه😁 هنوز یاد نگرفتن زندگی اجتماعی تعامل دو طرفه داره🤨

یعنی از گفتگوهای دعوا گونه ای که جنبه های مثبت داره من اینقدر درس گرفتم که نگو. تازگیها هم یاد گرفتم گفتگو رو همین که قراره دعوا گونه بشه سوق بدم به طرف کشف جنبه های مثبت و روشن دو طرف گفتگو حالا چه من یکی از دو طرف باشم چه به عنوان طرف سوم بخوام در گفتگو مداخله کنم😉.

 

بیرون کشیدن خیر و خوبی از دل و روده ی ماجراها رو عشقه. حال خوب و قوی بودنت و آزادیت رو خریدارم سایه جان. از خدا میخوام هر روز و همه روز برات پر از اتفاقات خوب و حال عالی باشه🥰😘

 

پاسخ:
خیلییی کیف میده؛ عالیههه گیسو 😅

چنین مهارت هایی تو بحث های درست، خیلی عالیه... 

خیلی جذابه گیسو همین بیرون کشیدن خیرها از دل سیاهی حتی... همین یه مدل آزادیه.. کلا اون قدرته از آزاد کردن خود و آزادی دادن میاد... 
و همه مون داریم یه همچین آزادی ای رو؛ فقط میدیمش به چیزی که نباید ... 
ممنون جانم.. 

خدا رو شکر که من اشتباهی خوندم و تو هم مفهوم کامنت من رو اشتباه متوجه شدی و یه ابراز قشنگ دیگه تو کامنت ازت گرفتیم 

ولی منظور من این بود که هفته ی پیش رو هفته ای هست که هنوز نیومده... مال تو چطوری گذشته... آیا منظورت هفته ی پیش بوده که دیدم بله هفته ی  گذشته رو ... فلان منظورت بوده  

پاسخ:
تازه بین این ۲ تا مونده بودم که از پیش رو،، برداشت درستی نداشته یا ازم میخواد چگونگی گذشتن رو شرح بدم 😊 بعد با قاطعیت گفتم نه بابااا میگه چطور گذشت 😇 

به به شف طیبه ی عزیز و توانمند و رک 

الان اون جمله اول هفته پیش رو بعد گذشت؟ چی شد؟

 

نوش جونت بهشت عزیزم 

پاسخ:
شف طیبه ی عالییی... که هربار با دستورهاش میشه رفت به بهشت.. 

آره نسیم جان.. به یه گذشت اکتفا کردم؛ بااینکه شاید اصلا برای همین صفحه م رو باز کرده بودم.. صفحه های زیادی از این ۱۰ روز اخیر و این ترم و تجربه های اینچنینی پر شدن تو دفترم اما نمیدونم چرا اینجا فقط گذشت شد و تمام. 
اما خب قانون کمترین تلاش زیبا که اصلا تنبلی نیست اتفاقا هوشمندی و خلاقیت و تیزی ذهن و روانی قلبه.. نتایج شگفت انگیز با وجود خودکشی نکردنها، زندگی روان و سرخوشانه، مفهوم تازه ی زمان، تعریف شرایط، تعریف دوباره ی محدود نکردن برای خودم، رشد روان و راحت، سرخوشی و کنارش یه نمره کامل، کیف و کنارش بدون اینکه بخوای یا دنبالش باشی، پروژه ی برتر شدن و ... 
مفهوم های تازه ی ترس، تعریف دوباره معمولی ها، از نو به ایده آل گری ها فکر کردن، از نو جسور بودن.. (۲،۳ فصل رو نخوندی اما بشینی به جسورانه پاسخگو بودن) مفهوم جدید شجاعت... پیش روی و تاب آوری زیبا... سوال های خوبی که میپرسی: اینطور بشی که تهش چی بشه؟! دلیل این خواستنه و رنجت در راهش چیه؟ و جوابهای جادویی به من؛ به خود..
 یعنی حتی گاهی داری سختی هم میکشی ها تو مسیرت اما با انتخاب خودت، با قدرت، با آزادی درونی و نه به خاطر هیچ چیز اون بیرون.. و دنبال یه جور پشت سر گذاشتن منی؛ پشت سر گذاشتن بعدی از خود..  و رهایی تازه..  و پوست انداختن جلوی خودت که عجب هم تاب آوریت میچسبه و دریچه های تازه ای از خودت، معنی تلاش، معنای زندگیت و گذرهای دنیایی پیش روت باز میکنه.. (اگر بخوام سختی بکشم هم این مدلش رو عاشقم و میکشم😇😇)

اینها دستاوردهای این روزهای منه که من یه مشکلی که دارم نمیگم از ۸۰ درصد چیزها، ابراز نمیکنم کلا.. و میگم که چی؟ بگم فلان موفقیت و نتیجه شد که چی.. حقیقتا مهم نیست واسه م اصلا.. اما ماها هرکدوم میتونیم به نقطه ای برسیم که آزاد باشیم.. اما باید بگم تا ... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">