خنکای تاریک امروز
خونه نیاز به رسیدگی داره و برخلاف اغلب مواقع بهم ریخته و... شده؛ هرچند تو ۱ ساعت میتونه برق بیفته اما من الان بعد از کلاس صبحم، فقط دلم میخواست لم بدم زیر پتوی نرم و صورتیم و بنویسم... خب چه اشکالی داره یه وقتاییم خونه اینه و من نوشتن میخوام...
خونه رو سکوت مطبوعی فرا گرفته؛ هوای ابری و زمین باران خورده و تاریکی ملایم روز من رو به وجد آوردن. ساعت ۱ کلاس بعدیه. ناهار داریم پس بعد این پست یه کیک وانیلی نرم و لطیف و طلایی میپزم و جشن امروز رو پررونق تر میکنم 😊
هوای ابری و کلمات من؛ شب مهتابی و کلمات من؛ شب و کلمات من؛ روز و کلمات من؛ درخت و ... طبیعت... من عاشق این قشنگی هام. و این قشنگی ها کلمات من رو متبلور و برجسته میکنند.
تا حال فکر کردید به عناصر اطرافتون چطور میتونید با نگاه تازه ی اولین نگاه کنید؛ نگاه جستجوگر و متعجب یک کودک؟! نگاهی که عادت نکرده؛ نشناخته؛ خاطره نساخته؟!
داشتن نگاه خلاقانه و دید هنرمندانه خیلی سخت نیست، همه ش هم ذاتی نیست. فقط کافیه شروعش کنید. از ابرها صورت یک گاو رو بیرون بکشید و از یک قطره ی بارون، انعکاس رویا رو... از تنه ی درخت، طرح و نقش رو.. از روی شیرقهوه ی صبحتون، پر یک پرنده رو ...
درک ما از دنیا، ویژه و خاص خودمونه و به خیلی چیزها مربوطه؛ اون خیلی چیزها رو میشه یافت و خلق کرد.. خلق آزاد رهای وحشیانه ی ناشیانه ی شجاعانه؛ بدون انتظار بهترشدن، بدون اسیر به وقتش شدن، بدون اسیر امنیت ساختگی شدن.. بدون اینکه اسیر موانعی بشیم که فکر میسازه...
(تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز)
حجاب راه تویی حافظ ، از میان برخیز/ خوشا کسی که در این راه ، بی حجاب رود.