سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

روزای عجیب، جذاب، خاص، سخت یا چی...

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۰۳ ب.ظ

سلاااام... اصلا نمیدونم کسی هست که اینجارو بخونه، دوست داشته باشه یا منتظرش باشه یا نه،، البته غیر از اون تعداد انگشت شماری که میدونم و ممنونشون هستم.. اما این روزها خیلییی زیاد دلم نوشتن و گفتن میخواد و اگر بدونم کسی منتظره و میخونه، حتما بیشتر، هدفمندتر و اصولی تر میام و چه بسا باهم تونستیم کلی کارای خفن کنیم ... من کارم نوشتنه، هرروز مینویسم و جاهایی خونده میشم ... اما راستش اینجا بودنم نیاز به خونده شدن داره..وگرنه که من همیشه در حال نوشتنم... ازتون میخوام اگر میخونید، حتی شده در حد یک شکلک یا حتی یک سلام خالی، کامنت بذارید لطفا  تو این پست و از پست های دیگه باز خاموش بشید تا من بتونم هدفهامو و روندی که در نظر دارم رو برای اینجا، شکل بدم.. بسیار ممنونم... 

اوففف،، چقدر زدن این حرفا واسم سخت بود ... چون سختمه از آدمها بخوام طوری که دوست ندارند، رفتار کنند اما خب بهش نیاز داشتم ... 

کرونا از راه رسید... اینکه در این مورد هم، مثل خیلی اتفاقات دیگه جور دیگه ای واکنش میدم و رفتار میکنم، باعث میشه از ترس قضاوت حرف نزنم.. این روزها برای من رنگ طلایی یک فرصت رو گرفتن... هرچند کارهام هزار برابر شده، دست هام زخمن.. همسر میره سرکار و ...،، عصبانیتهام بیشتر شدن و حضور تو لحظه هام کمتر.. و... از فکر داغدارها غصه میخورم، قدرت کادر درمان رو ستایش میکنم و... اما نمیترسم .. اما سعی میکنم به جریان زندگی وصل باشم و در روزها رها... سعی میکنم امروز رو بسازم.. سعی میکنم زیبا، باشرف و انسانی بگذرونم این روزهارو و... 

و خوب که فکر میکنم ،، این جمله، جمله ایه که از نوشتنش میترسم.. من کرونا را دوست دارم !!! بله،، این احساس واقعیمه... منتظر رفتنش نیستم که بعد چه هااا کنم.. کرونا برای من شکل یه فرصت شده، رنگ طلا گرفته و فکر میکنم موجود جذابیه.. 

کرونا داره منو خلاقتر میکنه.. وجودمو پر از ایده کرده و با طنازیش هرروز قلبمو هزار بااار به تالاپ تولوپ میندازه ... کرونا تعویقمو کمی، کمتر کرده.. نگاهمو به طبیعت و محافظتمو ازش بیشتر کرده ... کرونا باعث شده کارهامو حتی ناشیانه شروع کنم و منتظر معرکه شدن نمونم... کرونا مجبورم کرده نه تنها برای قشنگ تر زندگی کردن تامل کنم،، بلکه متعهدانه پیش برم ... 

کرونا میل به عرفانو مسائل معنوی رو درم زیادو زیادتر کرده.. باز دارم لابه لای کتابها قدم میزنم و نفس میکشم ... عطر درختها تو کاغذ کتابا منو جادو میکنن..

این کرونا خیلی خفنه... الان وقتشه که از دید دیگه ای بهش نگاه کنیم .. شاید باهاش تونستیم مثل معنایی که داره،، ماهم یه تاج پادشاهی رو سرمون بذاریم و تو جهانمون که از نو ساختیم،، پادشاهی کنیم ... 

من وسواس گونه مراقب خانواده ی کوچیکم هستم،، ضدعفونی میکنم، میشورمو میشورم اما شک ندارم چیزی که بخواد بشه، میشه ... پس رها هستمو آزاد تا اونچه که باید بیاد و منو باز از نو بسازه ... 

این روزها باز و باز و باز به ما اثبات کردن که کائنات هوشمند و بی نظیره و ما آدمها نمی تونیم هر بلایی دلمون میخواد سر هر موجود بی زبونی بیاریم ... 

و خیلییی ... خیلییی چیزهای دیگه درون من در حال شکل گیری هستن... خیلی جوانه ها سبزم کردن که حتی ممکنه بهار نشده، خارج از فصلو زمانو مکان شکوفه کنن... !!! 

این لحظه، هرچیزی که داره،، بهترین چیزیه که من باید داشته باشم.. بهترین چیزیه که من باهاش قد میکشم... رنج های ما، حرفهای زیادی برای گفتن، نوشتن، نقاشی کردن و در یک کلام خلق کردن دارند... با هرچیزی که داری،، فقط خلق کن... یه اثری بذار... فکر کن چه طور میتونی قشنگتر و دلبرانه تر زندگی کنی ؟؟ و با شرف تر... انسان تر ... !!! 

 

 

و نمیدانم چندبار دیگر باید بگویی ( و من میدانم و شما نمی دانید) تا تسلیم تر و پذیراتر شویم ،،،

نمیدانم از کجا دیگر باید نشانه و سرنخو رحمت ببارانی تا شاکرتر شویم... 

نمیدانم چند بار دیگر باید آینده را  بگیری تا در لحظه تر شویم.. 

نمیدانم چند بار دیگر باید مسیر را ستاره باران کنی تا مقصد را نخواهیم... 

نمیدانم چندبار دیگر باید جریان ها را  زیبا و حکیمانه طراحی کنی تا دل بزنیم به دریایت.... 

نمیدانم چقدر دیگر باید در سربی طلوع،، جادوی غروب،، تلولو نور،، خروش دریا، ماهی ماه و شگفتی دستانی که کمک میکنند، چهره بگشایی... تا تورا ببینیم،،

ببینیمت و همه چیز سرجایش قرار گیرد،، ببینیمت و صبح زیباتر شود،، ببینیمت و شب امن تر شود.. ببینیمت و انسان تر شویم !!! 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۹
سایه نوری

نظرات  (۶)

سلام عزیزم من چند ماهی هست با شما آشنا شدم و آرشیو رو هم می خونم قلمتون رو هم خیلی دوست دارم 

وبلاگ شما جز بوکمارک من هست و امیدوارم همراهی منو بپذیرید 

پاسخ:
سلااام مهری جاان ... 
مرسی، مرسییی.. لطف داری بهم .. 
ممنونم از انرژی و انگیزه ای که بهم دادی.. مرسی که کامنت گذاشتی.. 
باعث افتخار منهههه ... ممنووونم که هستی و میخونی.. 

اون نوشته های تکراری رو برات گذاشتم تا بهت بگم خطوط آخر نوشته ات رو برای خودت در خطوط اول نوشته ات هم به کار بگیر

هدفها و روندی که در نظر داری برای اینجا رو شکل بده

بدون توجه به اینکه الان کسی میخونه یا نه

به موقع اش یا خونده میشه یا برای خودت برنامه ای رو شکل میده که زندگیت رو متحول میکنه

ایده هات رو خلق کن حتی اگر هیچکس ازش استقبال نکنه

پاسخ:
چشم،، چشم.. بله بلههه.. حق با توئه .. 
ممنونم از حرفات... مرسی که نوشتی ... 
اون روز که پستمو نوشتم، پریشونی هم داشتم و تجمع اهدف و راهها و برنامه ریزی ها در ذهن ... الان بهترم اما کماکان خونده شدن،، به من لذت میده اما خب الان سایه ی بیشتر مواقع هستم،، بهترم و میدونم ما هم دیگه رو پیدا میکنیم،، به وقتش و در جای مناسب ... بازم مرسییی 

و اما در رابطه با چند خط اولت

ببین عزیزم من ده ساله دارم وبلاگ می نویسم و همه جور ارتباطی رو تو این وادی تجربه کردم

پر خواننده بودن

چالش برانگیز بودن

بحث و گفتگو

رشد ذهنی

بی خواننده بودن

کم خواننده بودن

داشتن همه مدل خواننده

لذت خونده شدن توسط تعداد زیادی آدم

رنج فهمیده نشدن توسط آدمها

لذت فهمیده شدن توسط تعداد معدودی از آدمها

و در نهایت رسیدم به جایی که وبلاگ شده خونهء امن من برای ثبت یادگاریهایی از من در هر برهه از زندگیم

یه آدم نیازمند اینه که از خودش یه اثری در جهان به جا بذاره

هر کسی به اندازهء توانش این کار رو میکنه

هیتلر به یه شکل

تولستوی به یه شکل همه هنرمندها

همهء بی هنرها

و همه و همه یه اثری کوچیک و بزرگ از خودشون تو این دنیا به جا میذارن

الان احساس من به وبلاگ نویسی این نیست که چهار نفر بخونن و یا به درد بخوره یا یه چیزی یکی یاد بگیره یا خودم رشد کنم یا هیچی هیچی

قبلا بود الان نیست

الان فقط ثبت لحظاتی از احساسات و افکار نسیم در روزهای جاری هست

ثبت چیزی که نسیم نیاز داره تا ثبت کنه همین

پیشنهادم به تو هم اینه که به خاطر هیچ کس هیچ کاری نکن

اینجا ننویس چون یه نفر منتظره تا بیاد بخونه

اینجا بنویس چون دستهات و ذهنت نیاز داره یه چیزی از سایه اینجا ثبت کنه

و اون وقت اون کسی که باید نوشته های تو رو بخونه تا دنیاش وسیعتر بشه هدایت میشه به اینجا و میخونه

الان در مورد وبلاگ من این اتفاق افتاده که مامانم یه خواننده خاموش و پر و پا قرص من هست بعد از ده سال وبلاگ نویسی با خوندن نوشته های دخترش از اینکه بچه اش به این شکل به دنیا نگاه میکنه براش جذابه و حس خوب و رضایت درونی که هیچوقت نداشت رو در خودش احساس میکنه

کی میدونه شاید یه زمانی پسرم یا نوه ام بیاد و نوشته های این روزهای من رو بخونه و حس خوب و جریان احساسی قوی درش جاری بشه

با قلبت بنویس

عقل رو بذار کنار

تاثیرش رو میذاره

 

پاسخ:
میدونی نسیم جان آره، آره دقیقا میفهمم چی میگی.. منم نه اینجا نه در دنیای واقعی در پی یاد دادن به آدمها یا فشار برای یادگیری خودم و... نیستم ،، اینجاهم که میام، بی فکر و تصمیم اینکه چی میخوام بنویسم، فقط از جایی عمیق در وجودم، بیرون میریزم ،، حتی جملات آخریش رو همون موقع مینویسم و بی ویرایش میفرستم،، ینی لذت محضم و حال خوش وقت این کار و تمام ... اما خب برای کسی که مینویسه و نوشتن هدفشه تا لحظه ی آخر عمر،، خونده شدن،، عجیب لذت بخشه،، اینو نمیتونم کتمان کنم ... و دلیل اون پاراگراف، برنامه های جدیدمه و انتخاب جایی برای حضور و نوشتن متمرکزتر.. که باید تصمیم میگرفتم .. و خب براش باید دوره ها و آموزشهایی ببینم و میخواستم مسیرمو شکل بدم و واحدو یکتاش کنم و انرژیهامو برای مدتی در یک مسیر به کار بگیرم ... کلا هنر و هر چیز باید با دیوانگی و قلب خلق بشه وگرنه به دل نمیشینه... 
وااای مامانتت.. چقددد جذاب آخههه ... عالیی بوود ... 
ممنون از یادآوریهاااات ،، مرسیییییی ... 

سلام سایه جانم

من چند روز اینترنت خونه ام قطع بود و کسی هم نه جرات میکرد بیاد درست کنه نه ما جرات میکردیم بگیم کسی بیاد

یکی هم از راه دور هر چه کرد نشد تا بالاخره یه نفر اومد و ظرف دو دقیقه درست کرد رفت

برای همین من این پست رو دو سه روز دیر دیدم وگرنه از اونجایی که هر روز وبت رو باز میکنم قاعدتا باید روز اولی که نوشتی میدیدم

نمی دونم من چون سیم کشی های قلبم مشکل داره از لحاظ احساسی نمیشه خیلی روی من حساب کرد برای بیان این روزها

طبق معمول همیشه پذیرفتم بهترین اتفاقی که باید تو این برهه از زمان بیفته داره می افته و به این فکر میکنم بهترین کاری که من این روزها می تونم انجام بدم چیه

منم به شکل وسواس گونه دارم از خانواده ام مراقبت میکنم اما منم نه می ترسم نه اضطراب دارم نه بیخیالم

به طور عجیبی هم به خاطر آموزش مجازی مدرسه درگیر رابطه ای تنگاتنگ لذت بخش و پر بار با هومان بودم که خیلی بهمون خوش گذشت

کتاب نخوندم فقط یکی گوش کردم که خط به خطش برام نکته داشت

راستش اینه که منم از کرونا بدم نمیاد

یکی از بزرگترین لطف هاش به من اینه که رفت و آمدها رو قطع کرده

میدونی که هم من هم هومان انسانهای منزوی هستیم که هرچی دور و برمون کمتر آدم باشه بیشتر حالمون خوبه و لذت می بریم علتش هم البته موجود نبودن انسانهای هم فاز با خودمون در اطرافمون هست

تو این بیست روز گذشته حتی یک لحظه هم این حس رو نداشتم که کاش میشد از خونه بریم بیرون

 

پاسخ:
سلاام نسیم عزیزم ... 
اولا خیلیییی ازت ممنونم که وقت گذاشتی و واسم نوشتی،، ببخش دیر جواب میدم ... 
خب حالا اون سیم کشی اینارو که بیخیال بشیم،، که به نظرم از جذابیت های توئه و دیگه کم کم باید دستاتو از روی گردنش برداری،، پس چرا الان واسه من اینقدر قشنگ و باحال از روزای کروناییت گفتی ؟؟ !! 😊😊
۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۴۷ بلاگر کبیر ^_^

سلام به تو. خواستم یقه اتو بگیرم برای خط اول که خط دومو خوندم😂 خشن در این حدم :)
من هم از کرونا نمیترسم و خیالم راحته. البته مردم رو گریه ها رو مرگ و میر ها رو نگاه میکنم و از خودم میپرسم چرا؟؟
ولی نهایتا از این اجبار خوشم نمیاد.یعنی اگه انتخاب کرده بودم خودمو تو خونه بذارم حالم خوب بود اما هر لحظه که نو خونه یاد این میفتم که موندنم اجباره ، احساس حبس خانگی میکنم. 

پاسخ:
😊😊 سلاااام جانم... 
میدونی مینا،، همین حالا هم هنوز قرنطینه ی ما اجباری نشده.. ما چون خودمو دوست داریم و مسئولیم در قبال افراد دیگه،، موندیم خونه به خاطر تغییری در طبیعت که دست ما نیست ... اینجوری دیدنش کمتر حس بد اجبار رو داره ...
 اما حالا از اینها که بگذریم من حرفم اینه که همین اجباره،، همین موجود عجیب نانومتری،، چقدر داره اشرف مخلوقات 😉 رو به ستوه در میاره ... بعد اصن چه حرفی داری واسمون.. حتمن حرفش برای من، با حرفش برای تو فرق داره.. اما خب شگفتی هایی هم داره دیگه.. تمام آینده و برنامه ریزی و عیدو ... زده پوکونده 😂 و مارو مجبور به زندگی در این لحظه،، پذیرش،، انجام کارایی که همیشه دوست داشتیمو عقب میفتاد ... و هزاررر تا چیز دیگه کرده .. ما بعد گذر از کرونا چه جور آدمایی شدیم؟ چه شکلی شدیم؟ دستاوردمون چیه؟ و.... 

⁦♥️⁩

پاسخ:
مرسی .... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">