عجب زوری دارد زندگی...
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ ب.ظ
از زیر گلویم، همه قلب است و می تپد؛ تپیدنی ملتهب...
تمام سرم گوش است و می شنود؛ شنیدنی مشوش...
تمام مغزم زبان است و می گوید؛ گفتنی مدااام...
پیچ و تاب گلها، می پیچدم و می تابم بلکه سرم به ماه بخورد اما میخورد به سنگ!!
گاهی هم جز به مرگ، راهم نیست جوری که انگار هیچگاه نبوده ام!!
و باز هم به خود که می آیم می مانم که عجب زوری دارد زندگی...
۹۹/۱۰/۲۲
قطعاً زور ما بیشتره سایه جانم.
هیچ اشکالی نداره یه وقتهایی توی زندگی به خستگی هامون میدان بدیم. هر دوره ی نقاهتی دردهای خودشو داره🌹