سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

من در برابر من

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ب.ظ

ذهنم یکم شلوغ شده... امروز غیبت کردم، قضاوت کردم... و کلا یه افکاری به سراغم اومده... دلم میخواد بی حاشیگیم، آرامشم، بیخیالیم، قدرت و تسلطم روی خودم رو حفظ کنم. دلم میخواد در جریان زندگی رها باشم، خودمو بسپارم و پیش برم. دوری از جمعو هیاهو و نزدیکی به خودم، قوانینم،  آگاهی به خودم و حال خوشم رو گاهی در برابر بعضیا از دست میدم. کسایی که دنبال بهتر بودن ازم هستن، رقابت تو چشماشون موج میزنه و حتی گاهی با دروغ های شاخدار میخوان موضعشون رو نگه دارن... 

 

 بعد از بقیه که میگذرم میرسم به عمق سایه... سایه چی تو درونش داره. اون دنبال چیه... خودش چقدر  اسیر رقابت میشه... بدجنسی هاش کجان... کدوم بخش هاش باید شفا پیدا کنن... کدوم یکی از صفاتی که در دیگری حالشو بد میکنه، در خودش وجود داره... ؟؟؟؟ چند تا علامت سوال دیگه باید بذاره تا انگشتو زبانش به طرف خودش بچرخهه... 

 

دلم میخواد تو زمینه های عرفان، فلسفه، تاریخ، روانشناسی فردی و اجتماعی  در مسیرهای روشن و مشخص مطالعه ی هدفمند داشته باشم اما نمیدونم از کجای هرکدوم شروع کنم، با وجودیکه میدونم همین ندونستن بخشی از مسیرمه و مطمئنم راه رو پیدا میکنم اما واقعن شروع چنین مطالعه ای از بزرگترین و سخت ترین هدفهام شده. 

 

 چقدر خوبه خودمون رو عمیقا جای دیگران بذاریم... به نظرم جمع حدیث معروف( آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و ..... ) و تسلیم و رها بودن و مضطر شدن ( امید از هرکسی جز نیروی برتر بریدن) مارو پله های زیادی به سمت کمال بالا میبرن و مجموع اینها شگفتی آفرینه... 

 

شدیدا نیاز به خلوت درونی، مراقبه و یافتن خودم دارم... رسیدن به آگاهی هام و هشیار بودن در لحظات... اما شدیدا هم کاری در این راستا انجام نمیدم 😄 

 

 

مرا با خود ببر،، به سمت هستی، نیستی، شگفتی..

بگذار قاصدکی باشم در میان قاصدکهای پرین در پرواز !! 😊

لحظه های بیداریم را بیدار کن و متصلم کن به قدرتو اعجازت..

آهسته ام کن،، آرامم دار و در لحظه ی دیدنت، معلقم نگاه دار... 

و هر لحظه در گوشم زمزمه کن که من چیزی جز ذره ای در میان ابدیت و ابهتی بیکران نیستم !!! 

جادوگری کن، بگذار جادویت عدمم کند و از نو وجود، عدمم کند و از نو وجود،، عدمم کند و در نهایت وجودی بی هیچ وجود!!

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۳
سایه نوری

نظرات  (۲)

سلام سایه

شانسی وبتو باز کردم دیدم دو تا پست گذاشتی

انقدر نمی نویسی آدم فکر می کنه وبلاگو بستی

 

میگم چقدر گاهی جملاتت عین اون چیزیه که تو ذهن من هست

چقدر دلم بی حاشیه گی و ارامش میخواد

 

توی محل کار من تقریبا ممکن نیست

 

همین هفته پیش درگیر یه بحث جمعی شدیم که الان بعضی همکاران از من هم ناراحتن هرچند اصلا حق ندارن

ولی میگم کاش ناراحتیم رو بیان نمی کردم

رییس قرار بود عوض بشه

و نظر ما رو خواستن

من تازه یه مسئله کلی رو بیان کردم و وارد خیلی مسائل جزیی نشدم ولی رییسمون یه مقدار زیر سوال رفت بابت اعمال خودخواهانه اش

ولی نهایتا یکی از دوستان همون رییس قبلی انتصاب شد

 

یعنی ابراز نظر ما کشک بود

خوب چه لزومی داشت

 

ای کاش از این به بعد یادم بمونه حرفهای منطقی و درست رو هم نزنم چون تاثیری نداره

پاسخ:
سلام سارینا جان... 
میدونی منم درگیره این چیزا هستم.. رک و راست حرفم رو بزنم یا سکوت کنم ... رفتارام چقدر تحت تاثیر محیط یا شرایطه... چقدر خودمم یا انحراف پیدا میکنم.. به هرحال چیزی که همیشه منو هدایت میکنه و در اون صورت بهترین حس رو دارم، رضایت از خودمه و خودم بودن... ینیی بعد انجام یه عمل، زدن یه حرف و... حس خوبی به خودم داشته باشم،، به هرحال درون ما بهمون دروغ نمیگه... 
۱۶ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۲۸ بلاگر کبیر ^_^

هر بار گم میشیم،پیدا شدنه از اون تجربه ی قبلی دلچسب تر میشه.

امیدوارم زودتر در خودت پیدا شی سایه و چنان به دلت بچسبه تجربه ی از نو زاده شدنت از بین اینهمه تیرگی و گم شدگی که شادی از قلمت چکه کنه.

 

عاشق دلنوشته هاتم...

پاسخ:
دقیقاااا،، دقیقاااا.. 
مرسی،، مرسیییی مینا.. 
اا، جدا؟؟ خیلیییی یهویی و بی فکر میریزمشون رو صفحه😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">