سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

واسه نظم بازم و توجه به خودم

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ق.ظ

امتحان اولم رو صبح ساعت ۸ دادم؛ ۲۵ دقیقه وقت داشت و توی کمتر از یک ربع تمامش کردم رفت😊 نمره شم اومد و ۲۰ شدم 🥰

عاشق ایام امتحانات هستم؛ همیشه بودم فکر کنم. دارم درس میخونم توی عجیب ترین شرایط از نظر جامعه. اما واسه م مهمه؟ نه اصلا.. آخه چه اهمیتی داره؟!

 

یک زمانی درس من به موضوع پیچیده ای تبدیل شده بود. و چقدر برای بقیه عجیب و قضاوت کردنی بود. و چقدر قبلش برای خودم پیچیده و عجیب و قضاوت کردنی بود! آخه مگه میشه ما از نظر موردی، توی درونمون حل شده باشیم و بعد بیرون بتونه به ما رنج بده؟! اما خب به منکه بیرون رنج میداد، چون قبلش هرروز و هرشب، درون خودم از بابتش رنج میکشید. هنوزم حرفهایی هست که درباره م بزنند اما با این مدل سایه، آخه چه اهمیتی داره؟!

 

تست جو رو میذارم توی ساندویچ ساز.. لایه ی پنیر رو بادقت پخش میکنم روش‌. سیاه دانه ها رو می رقصونم رو سفیدی پنیر. حلقه های آبدار خیار و تکه های نازک گوجه؛ مغز گردوها رو بین هر تکه خیار و گوجه جا میدم. تخم مرغ رو میشکنم؛ تق... میشنوید؟ وانیل رو می پاشونم؛ چه عطری. بو  بکشید؛ بیشتر، بیشتر.. قلپ شیر و تست فرانسویم عطرش میپیچه؛ با قلبمه ی خامه و شبارهای طلای عسل، جون میگیره.

اصلا وقتی میتونم به خودم اهمیت بدم، چیزیم اهمیت داره؟! ( البته که اهمیت درست نه اون توهم های به درد نخور که من مدام میخوام ازشون بنویسم و نمیشه) 

 

شیرقهوه و تکه کیک آشتی کنون🥰 میاد تو سینی خوش بر و رویی که دیروز واسه م خریده.. 

 

آخرین بار که واسه خودتون، فقط و فقط واسه خودتون تابلوی صبحانه درست کردید، کی بود؟! واسه خودتون و با دقت، وسواس، توجه و حضور.. من اگر بخوام از خلاقیت و هنر درونیم واسه خودم خرج کنم توی روز، اولین دست به جیب شدنم صبحانه ی هیجان انگیزه. و سخاوتمندانه خرج میکنم! 😇😇

 

دیشب حدود ۱۰ شب شروع کردم به درس خواندن. ۲،۳ ساعته تمامش کردم و خوابیدم. واسه ی من ماکارانی پخت 🥰 و تا صبح کار میکرد. با این وجود ساعت گذاشته بود روی ۸ و اومد گفت مشکلی نداری؟🥰🥲

 به این مرد فکر میکنم؛ چه طوری اومد تو زندگیم؛ از کجا؛ چرا وقت نوشتن ازش زبونم بند میاد! چه روزهایی رو با هم گذروندیم و چه رنج ها که نکشیدیم و تو این نقطه، چرا همه چیز اینقدر هنوز عجیبه؟! به این فکر میکنم که چقدر همه تو عشقش موندن اما حتی یک هزارمش رو هم نمیدونن! 

انگار هزار سال میگذره ازش!!

 

شدیدا نیاز دارم به بیشتر دیدن خودم. به در آغوش کشیدنش. به توجه جسمی و درونی بهش؛ به تغییرات تازه. برنامه هایی هم دارم واسه خودم. به شروع کارهایی تا قبل پایان سال فکر میکنم و دلم غنج میزنه... 

 

امروز، روز پرکاری داره؛ کلاس هم داره.. منم ناهارم رو انتخاب کردم، و مقدماتش انجام شده😊 میخوام خونه رو تمیز کنم. کارهای امروزم رو انجام بدم. و اگر خدا بخواد، بعدش امتحان چهارشنبه رو بخونم 😂 باشد که شروعش کنم، چون بقیه از ۱ هفته پیش شروعش کردن و مدام از سختیش میگن 😐😐 تازه فردا هم چند ساعتی واسه کاری باید وقت بذارم 😅

 

هنوز وجودم از همونهایی که جمعه گفتم پره.‌ و میدونم باید واسه شون آستین بالا بزنم. و میدونم باید دردش رو بکشم و برسم به مرحله بعد.  اما خب امروزم، روز تازه ست! و

میگذرونم این چیزا رو هم، مثل همه چیزهایی که گذروندم. چون زندگی همینه؛ حل شدن یا حل کردن .. و دوباره حل شدن یا حل کردن و دوباره.... دوباره... 

 

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۹۹/۱۱/۰۶
سایه نوری

نظرات  (۷)

بند اون دو سه مورد رو هم باز کن

مربوط به خود همسر هست؟

ببین من هم خشم های فروخفته از بعضی آدمها دارم ولی در مقابل همسرم بیرون نمی زنه 

معمولا برقم مادرم رو می گیره ولی خب خشمم هم از خودش هست از بچگی 

 

من میگم چیزی که از بچگی ریشه دوونده خب حل کردنش سخت هست خیلی دوره، از دسترس خارجه بعضی وقتها اصلا تو خودآگاه نمیاد 

ولی اتفاقات مربوط به همسر مال خیلی قبل نیست نمی تونه ریشه ای باشه که دیده نشه پیدا نشه و حل نشه به خصوص در قبال همسران همراهی مثل همسران ما 

 

این شیوه خلاصه نویسی ات هم چرا شبیه منه اینقدر 

منم استاد خلاصه نویسی بودم یه درصد فکر کن من میخواستم یه کتاب رو دو بار بخونم تو عمرم یادم نمیاد هیچ درس و کتابی رو دو بار خونده باشم 

پاسخ:
آره نسیم خیلی دوست دارم بازشون کنم. و خب سخته واسه م و سختیش دلیل داره. بعد خیلییییی زیاد توشون بهبود پیدا کردم و خیلی دیگه دنیام عوض شده. اما باقی مانده هاش هستن. اون زیر میرا. و هزار سال مثلا همه چیز خوبه اما با یه چیز کوچیک، چند وقت یک بار و دیگه الان خیلی به ندرت، میزنه بیرون و وااااای.. آره دقیقا اینجوریه که تو این چند خط برات نوشتم. (آخه همیشه گنگ بود الان اما انگار پیداتر شد 😊) 

مربوط به همسر... 🤔🤔 نه راستش. مربوط به ماجراهامون و رابطه ی فرسایشی خسته کننده ی عجیبمون و رنج هاش واسه منه که خب واسه اونم بوده دیگه. همونقدر که بلد بودیم، بودیم واسه هم. و اون همیشه عالی بوده نسیم، همیشه واسه ش گریه م میگیره واسه حجم خوبی های عجیبش 😅 اما در عین حال خشمم جلوش بروز میکنه!! من بی منطق و بد و خشمگین میشم در این مورد خاص. و حجم از دست دادنم یقه اونو میگیره 😅 بااینکه من دیگه مسیرم رو ساختم و عاشق اون از دست دادن هام چون چیزایی که باهاشون ساختم رو خیلی عاشقم و واقعا ماه‌ها گذشته و من یک بار بهشون فکر نکردم. اما یهویی لجباز و غیرواقعی و عجیب میشم. شرطیم توش اصلا. سختی های بدی بودن و من خیلی با وجود اینکه همسر همیشه بود، توشون تنهایی و زجر و بی پناهی کشیدم چون باید همیشه تک نفره حل میکردم اما تو اوضاع فشار زندگیم از هر طرف، کلی خنجر از پشت و رو در رو و ناجوانمردانه در من فرو میکردن آدمها... 

و این خشم که میگی که البته جداست از اون خنجرهایی که میخوردم، خوب که فکر میکنم درباره بزرگترهاست. خانواده ها. بااینکه الان رابطه خیلی خوبی داریم و میدونم اونهام اندازه ی بلد بودنشون، رفتار کردن و... و من هم واقعا اشتباهاتی داشتم و لابد آسیب هم زدم و خب سنم هم کم بود، ( البته که سایه بیشتر از سنش میفهمه و عقلش فلانه و تیزهوشه و... همیشه تیشه به ریشه م زد و اونجا که باید نبودن و من حل کردم و کمک گرفتن رو یادم رفت و عزت نفسم آسیب دید و... از فهمیدن حالم بهم خورد. از اینکه همو نمی فهمیدیم. اصلا نمی فهمیدن من چی میگم. و من چیزایی رو میدونستم که زجرم میداد و... که دوست داشتم نفهممشون اون چیزارو اما میشد. و از 3،4 سالگی شروع شد... ) اما میگم اون ته مه ها یه چیزایی مونده. که چون حالا دیگه مسئولشون  خودم رو میدونم و دیگه تقصیر گردن کسی نمی ندازم، اکثر مواقع اصلا نیستن در افکارم و دور دور هستن چون من خیلی از اون مدل زندگی دورم دیگه و تو لحظه م و درونم چیزهایی در جریانه و همه ی فکرم خلقهامه.  اما میگم دیگه به ندرت سر میزنن و من میدونم حرفهایی دارن واسه م نسیم. میدونم ته مونده هاشون هستن و نادیده ش نمی گیرم. چون نگاه ظریف و زیرکانه بهشون، میتونه خیلی جاها رو روشن کنه واسه م. اما خب در عین حال چون از فشارشون خیلی کاسته شده، بی انگیزه م توشون.. 

میدونم آگاهی به خود.. گفتگوهای درونی کارساز و کجای رابطه با خود و خلق چی آزادم میکنه و باید برم تو دلشون.. 

خلاصه اینا همه ش باهم.. 



چقدر حس خووووب گرررفتم مررررسی

منم چند وقتیه رسیدم به این مرحله که بیشتر خودم رو دوست داشته باشم و اهمیت بدم و خیلی خوش میگذره :)

پاسخ:
وقتی بیفتیم تو وادی خوددوستی و لحظه حال،، دیگه هیچ وقت نه ما نه اتفاقا و نه جهان شکل قبل نمیشن.. البته تا وقتی یادمون نره! 
موفق باشی لیمو تو این راه پر رمز و راز 🥰😊
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۰:۵۶ بلاگر کبیر ^_^

اوووم به به به کیک آشتی کنون ...

 

جانم به بیست گرفتنت. منم نُهُم یه امتحان دارم.خیلی هم خوندنش جذابه اما نمیدونم چرا نمیخونم 😂 میدونم هشتم باید تا صبح بیدار بمونم.

پاسخ:
😊😊💙

نهم، وقتش مهمه، اگه صبح زوده لطفا به جای شب، از عصر شروع کن.. مرسی اه 😅😅

سپاسگزارم

پاسخ:
🌱🌱🌱

واو ممنون هم به خاطر پست دل‌انگیز و قشنگ و خوشمزه..دلم نون تست و پنیر و سیاهدونه خواست:)) هم به خاطر توضیحتون در مورد مطالعه.

پاسخ:
واسه صبح، برید تو کارش که محشره 🤗

خوشحالم که به دردتون خورد.. باید ذهنم رو جمع کنم و درباره مطالعه بنویسم. یه زمانی روشهای مطالعاتی ساده و جذابی داشتم 😊

از روز جمعه که دیدم پست گذاشتی و خیالم راحت شد ازت دارم به این فکر میکنم 

چی می تونه سایه رو به خشم بیاره که منجر به دعوا بشه یعنی؟

خب می دونی من تا الان با همسرم دعوا نکردیم اون خیلی صبوره و من هم البته خیلی وقتها خیلی از دست کارهاش به خصوص در قبال خانواده اش حرص می خورم از نوع بردگی که در مقابل خانواده داره و باعث میشه خیلی ازش سوء استفاده بشه و به ما بی احترامی بشه اما همیشه حرف زدیم از چیزی که ناراحتمون می کنه گفتیم و شنیدیم و تا جایی که شده سعی کردیم عامل ناراحتی رو تعدیل کنیم برای طرف مقابل 

چی باید بشه که آدم دعواش بشه؟

وقتی میشه حرف زد شفاف و صادقانه و از احساسات ایجاد شده و عذاب پشتش گفتگو کرد دعوا چرا؟

 

پاسخ:
ممنون نسیم قشنگ 💙
اتفاقا میخواستم بیام بگم لطفا برای پست جمعه م، کامنت بذار واسه م. 

میدونی نسیم ما خیلیی زیاد باهم حرف میزنیم؛ همیشه و از هر دری.. 
بااینکه من درون گرا و کم حرفم نسبتا البته، اما با همسر خیلی حرف میزنیم. و بله ناراحتی هامون رو با حرف زدن حل میکنیم. بحث میکنیم اما دعوای داد و پرخاش و ... اینجوری هرگز .. شاید سالی یک بار، یا کمتر.. ( قبلها بیشتر بود، و مقصر اصلیش من بودم)
خب حقیقتا صبوری و این حرف زدن رو هم از همسر یاد گرفتم و چیزی بود که آروم، آروم در من شکل گرفت و حالا سالهاست جزیی از زندگی ماست.. و حتی شنیدن رو..‌ (شنیدن رو هنوز گاهی بی حوصله میشم😅) 
البته به نظر من یه جاهایی اصلا نباید صبوری کرد.. 

حالا چی میشه که من اینجوری میشم؟ من یک سری خشم هام رو حل کردم یا توشون حل شدم. با نوشتن و آگاه شدن بهشون و کشف توشون و .... 

اما نسیم هنوز ۲،۳ موردی از خشم گذسته ها، ریشه دار و عمیقه در منه؛ حتی انگار منطقی نیستن. یه جورایی میرن زیر خاکستر. و بعد یه دفعه داغ میان بیرون. و دیگه خشم نیست که بشه ازش سود برد و تغییر داد و دیدش و فلان.. پرخاشه.. 
یعنی موضوعات امروز و دیروز و روزمره دیگه هرگز نمی تونه من رو چنین به هم بریزه حتی پیامدهای جدید. یعنی دیدگاهم به بدترین ها هم عوض شده.. 
و اما این خشم های خیلی قدیمی.. ( که دیدگاه های جدیدم: بیخیالی هام، جدی نگرفتن هام و... هم نمیتونن پسشون بربیان همیشه، گاهیم میتونن و تعریفها و کلیشه هاا.. یعنی حتی گاهی قدردانشون هستم که این سایه رو ساختن و دوسشون دارم و پله شون هم کردم اما.... )
 که به صورت درست هم نه، همون سالی ۱ بار، پرخاشجویانه بیرون میزنن و هنوز تا امروز که چهارشنبه ست انرژی از دست رفته م رو دارم میسازم. با یک عالمه کار که نتونستم با اون تمرکز براقی که از خودم میشناسم پسشون انجام بدم و .. 

چقدر دلنشین و جذاب همه چیزو توصیف میکنی و در موردشون مینویسی دختر🤗🤗

تقاضا میکنم بیا و از اون شیوه خلاصه برداری خاصت هم به ما آموزش بده که آزمون خیلی سختی پیش رو دارم و توش موندم. فکر کنم به موقع این پست رو خدا سر راهم گذاشت😇

پاسخ:
ممنون یگانه جان .. 

ببین خب هر درسی متفاوته و حتی ویژگی هرکس در مطالعه. اما خب این روش به نظرم من خیلی جذابه: 
تو همون اول کار یه نگاهی بنداز و تعیین کن که تا صفحه فلان رو تو ۱۵ دقیقه میخوای بخونی( بازه ها رو کوتاه کوتاه کن. یا مثل تکنیک پومودور ۲۵ دقیقه ای. یا حتی ۱۵ یا ۱۰ دقیقه ای) پاراگراف اول صفحه رو بخون و سعی کن در اولین خواندن، حداکثر نکته رو بکشی بیرون و بفهمیش فقط. (تکرار و وسواس و برگشت اصلاااا. فقط فهم) برو پاراگراف بعدی تا صفحه تمام بشه یا مبحث .. بعد به زبان خودت با ۲ رنگ یا نهایت ۳ رنگ، خلاصه های درختی بنویس (انشعابی) تک کلمه های مهم دورش دایره بعد انشعابها جلوش و اونچه مربوط به اون مفهوم خاص هست همه ش رو یک جا بنویس. خلاصه ها، باید درختی، کوتاه، به زبان خودت باشه و هر بخشش همه ی چیزهای مربوط به یک مفهوم را در یک جا جمع کنه. موارد جمع و جور، بدون فعل، با شماره گذاری اضافه بشن. هر مورد زیر مورد قبل. از نشانه ها( ستاره، دایره و...) استفاده کن. مارک کن. بزرگ و کوچک بنویس مفاهیم رو براساس اهمیتشون تو خلاصه. جوری که با یک نگاه ۲ دقیقه ای به خلاصه، مطالب مبحث خوانده شده بیاد جلوت. خلاصه باید منظم باشه(هرچند از من هیچ وقت نیست 😅)
تکرار حین مطالعه سمه، فقط فهم. تکرار زمانی معجزه میکنه که فهم یک مبحث مورد نظر تمام شده باشه، خلاصه هاش نوشته شده باشه. حالا با یک مرور و تکرار خلاصه ها، فهم بیشتر میشه. ( البته که من غالبا به این تکرار دوم نمیرسم😊 اما دقیقا مثل معجزه ست) 
از اونچه فهمیدی بگذر و هرگز در حین مطالعه تکرارش نکن. اونچه فهمش بهت نمی چسبه رو با تمرکز تکرار کن، نشد بگذر و بذار مبحث ادامه پیدا کنه. غالبا در ادامه حل میشه. اگر تایمر به صدا اومد، هرجای مطالعه بودی، حتی وسطش، قطع کن. بذار ذهنت شاداب بمونه. استراحت بعد از خسته کردن مغز به درد نمی خوره. به مغز قبل خسته شدنش باید استراحت بدی. کوتاه کردن بازه ها به ۲۵ پومودوری یا ۱۵ یا ۱۰ باعث تمرکز بالا، لذت و فهم و شادابی میشه. اون قانون ۱/۵ مطالعه بعد استراحت به نظر من خزعبلی بیش نیست 😅😅
خلاصه اینکه اگر به موقع شروع کنی و به تکرار دوم برسی( تکرار بعد از پایان نه تکرار حین مطالعه). نه تنها ۲۰ میشی که میفهمی همه ی مطلب رو. سرعتت بالا میره تو خواندن و مهمتر از اون در طول مطالعه لذت و هیجان رو تجربه میکنی. 
افعال رو تو خلاصه حذف کن. طولانیش نکن. کتابیش نکن. به زبان راحت بنویس. 
اگر از اینهایی هستی که میخوان همه ی کتاب رو بیارن تو خلاصه، و تو خلاصه نویسی، وسواس میگیری، ننویسی بهتره. همون اطراف کتابت چیزایی رو بنویس. حین مطالعه کلمات مهم رو مارک کن. میتونی بعد از پایان هر مبحث یا صفحه هم یه نگاه سطحی بندازی در حد ۲،۳ دقیقه بهش و ذهنت رو جمع کنی و دوباره ادامه بدی. (اینجا مارک شده ها، خیلی به کار میان)  
این روش جامعیت ذهنی، حضور ذهن و سرعت پردازشت رو حین مطالعه و امتحان میبره بالا.‌ کلا مطالعه نباید یکنواخت باشه؛ کند، تند.. 
فعلا همینها دیگه.. 
موفق باشید ...  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">