سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۲۴
سایه نوری
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵
سایه نوری

سال نو رسید! اسفند از همه ی اسفندها رهاتر بودم و بی قاعده تر! اما سال سنگینی رو شروع کردم. خشم بود و فریاد. بارها از خودم بیرون رفتم. سنگینی صد بار و صد گذشته و صد صحنه و صد خاطره رو بر دوش داشتم. چقدر زندگی ازم دور بود. دو سه روزی در مرگ دست و پا زدم. یادآوری های تلخ و شادی های دور و خشم های عجیب و.... 

 

سررشته ها از دستم افتاد. به دنبال خودم می دویم. رسیدن دور بود. واسه خودم شمارشی ترتیب دادم. شمارشی که بهم نشون بده چند بار میتونم خارج نشم؛ چند بار میتونم در خودم بمانم؛ چند بار میتونم سکوت کنم؛ چند بار میتونم ظرفیت تازه بسازم و بشینم در اون فضا...  در خود ماندن یک. در خود ماندن دو. در خود ماندن سه. در خود ماندن چهار... دوسش دارم. بازداری رو دوست دارم. 

 

بعد آرام آرام برگشتم. جا باز کردم برای خودم. جا باز کردم برای اندکی شل کردن! جا باز کردن برای دیدن. جا باز کردم برای ساده ها. 

 

اینکه چطور میتونم لحظات شادی و شعفم رو بسازم و ثبت کنم، تو ذهنم جرقه زد. نوع دیگری از زندگی تو ذهنم جرقه زد. شخصی سازی و( چی برای من خوبه) تو ذهنم جرقه زد. چقدر شخصی سازی رو من دوست دارم. چقدر (اندیشیدنِ شخصی رو به جای برداشتن اندیشه) رو من دوست دارم. 

 

از خودم پرسیدم چی میخوام و چی دوست دارم؟ چی برای من خوبه؟ چی من رو و از چی نجات میده؟ معنای نجات پیدا کردن برای من چیه؟ چطور میتونم هر ماه و در هر ماه هر هفته و در هر هفته هر روز رو و در هر روز هر ساعت و در هر ساعت هر یک ربع و... مراقب و نگهبان باشم؟؟؟؟  چقدر سوال پرسیدن از خود و عجله نکردن در رسیدن به جواب ها سخته. نمی تونم بگم خیلی دوسش دارم اما برای من روند صحیحی هست :)) 

 

سنگینم...  چطور میتونم سبکش کنم؟ با شروع های ناقص و حتی مضحک! با شعار ( میشه در حالیکه که بهترین و اولین نیستی، تمام کنی). با کمک خواستن. با شل کردن. با نوع دیگری از زندگی رو دیدن. با نوع دیگری از زندگی رو زیستن. با آسان گرفتن. با بیخودی و الکی شدن! 

 

ساختنِ رفتن... ساختن شعف هایِ کوچک شخصی...  ساختن عشق از دوباره! ساختن خود از دوباره! 

 

یک چیزی اومد و خیلی رهایی بخش بود: پذیرش دوست داشتنی نبودن خیلی مواقع :) پذیرش جذاب نبودن خیلی مواقع:) دیدنش و درکش چقدر ناجیِ منه! 

 

سال (فلان  رو انجام بدم یا ندم،، ببینم چی میشه). حتی گذر این جمله کوتاه از درونم، نجاتم میده. نجات برای من چه معنایی داره؟ رهایی. آزاد شدن. از توقف نفس به پیچ و تاب هوایی سبک در ریه ها و قلب رسیدن! نجات برای من یعنی اسیر نبودن! یعنی اجازه بدم (چیزها) بشن! 

 

سال انسان بودن و آسیب پذیر بودن و ضعیف بودن و خلوتی و سادگی و آسانی... سال نوع دیگری از زندگی! سال در خود ماندن و در خود ساختن باشه... سال بریدن بندها باشه... سال مسخره شدن و مضحک بودن و زمین خوردن باشه... سال، سال نو باشه! 

 

امیدوارم قدم هام رو اینجا ثبت کنم...

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۳۴
سایه نوری