سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

ذهنم یکم شلوغ شده... امروز غیبت کردم، قضاوت کردم... و کلا یه افکاری به سراغم اومده... دلم میخواد بی حاشیگیم، آرامشم، بیخیالیم، قدرت و تسلطم روی خودم رو حفظ کنم. دلم میخواد در جریان زندگی رها باشم، خودمو بسپارم و پیش برم. دوری از جمعو هیاهو و نزدیکی به خودم، قوانینم،  آگاهی به خودم و حال خوشم رو گاهی در برابر بعضیا از دست میدم. کسایی که دنبال بهتر بودن ازم هستن، رقابت تو چشماشون موج میزنه و حتی گاهی با دروغ های شاخدار میخوان موضعشون رو نگه دارن... 

 

 بعد از بقیه که میگذرم میرسم به عمق سایه... سایه چی تو درونش داره. اون دنبال چیه... خودش چقدر  اسیر رقابت میشه... بدجنسی هاش کجان... کدوم بخش هاش باید شفا پیدا کنن... کدوم یکی از صفاتی که در دیگری حالشو بد میکنه، در خودش وجود داره... ؟؟؟؟ چند تا علامت سوال دیگه باید بذاره تا انگشتو زبانش به طرف خودش بچرخهه... 

 

دلم میخواد تو زمینه های عرفان، فلسفه، تاریخ، روانشناسی فردی و اجتماعی  در مسیرهای روشن و مشخص مطالعه ی هدفمند داشته باشم اما نمیدونم از کجای هرکدوم شروع کنم، با وجودیکه میدونم همین ندونستن بخشی از مسیرمه و مطمئنم راه رو پیدا میکنم اما واقعن شروع چنین مطالعه ای از بزرگترین و سخت ترین هدفهام شده. 

 

 چقدر خوبه خودمون رو عمیقا جای دیگران بذاریم... به نظرم جمع حدیث معروف( آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و ..... ) و تسلیم و رها بودن و مضطر شدن ( امید از هرکسی جز نیروی برتر بریدن) مارو پله های زیادی به سمت کمال بالا میبرن و مجموع اینها شگفتی آفرینه... 

 

شدیدا نیاز به خلوت درونی، مراقبه و یافتن خودم دارم... رسیدن به آگاهی هام و هشیار بودن در لحظات... اما شدیدا هم کاری در این راستا انجام نمیدم 😄 

 

 

مرا با خود ببر،، به سمت هستی، نیستی، شگفتی..

بگذار قاصدکی باشم در میان قاصدکهای پرین در پرواز !! 😊

لحظه های بیداریم را بیدار کن و متصلم کن به قدرتو اعجازت..

آهسته ام کن،، آرامم دار و در لحظه ی دیدنت، معلقم نگاه دار... 

و هر لحظه در گوشم زمزمه کن که من چیزی جز ذره ای در میان ابدیت و ابهتی بیکران نیستم !!! 

جادوگری کن، بگذار جادویت عدمم کند و از نو وجود، عدمم کند و از نو وجود،، عدمم کند و در نهایت وجودی بی هیچ وجود!!

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۴
سایه نوری

 دراز کشیدم تو یه خونه ی ساکت، خلوت و تمیز که جز صدای دکمه های کیبورد صدای دیگه ای نمیاد. امتحاناتم تمام شدن. انتخاب واحد ترم جدید رو انجام دادم و از شنبه کلاس ها شروع میشن. من اما انگار هنوز خسته م sad آماده ی شروع نیستم... 

 

 کارهای عقب افتاده ای دارم که دلم نمیخواد با خودم ببرمشون به سال ۹۹ ... مدام تو فکر انجام دادنشونم اما فقط فکر میکنم indecision پشت همه شون ایستادم و ورود بهشون واقعا برام سخت شده...

 

 پوست، مو، ناخن ها و بدنم نیاز به مراقبت و رسیدگی دارند. خیلی لاغر شدم، ورزش نمیکنم و... امروز یه لیست از رسبدگی به جسمم، مراقبت ازش و طراوت بخشی و زیبا کردنش نوشتم، چند تا زنگ مهم در این راستا زدم و نوبت گرفتم... 

 

 دیروز چشمهامو وسط یه خونه ی به معنای واقعی کلمه منفجر، بهم ریخته و داغون باز کردم. از صبح تاشب به کارهای خونه، نظم دادن به کمدها، شستن لباسها، ملحفه ها، رو بالشتی ها و... گذشت. سخت بود اما شب که توی یه آشپزخونه ی براق، کرپ هامو سرخ میکردم، نمیدونستم از عطر کره مست شدم یا برق خونه !!

 راستی معدلم چند صدم از بیست کمتر شد blush خیلی چالش عجیبی بود،، بعد از سالها و اون تجربه ها، خودم که میدونم تبدیل به چی شده بودم،،، واسه همین، نمره ها بهم چسبید. دوران جذابی بود، دوران امتحانها واسم و البته پرتنش، عجیب و جادویی.. اون چند صدم هم به خاطر حرف حق زدنو چاپلوسی نکردن کم شد که من راضیم.. اما،، در لحطه ش واقعا عصبانی بودم. حالا فارغ از همه ی اینا درسامو مفهومی و عمیق میخوندم و خیلیییی کیف میکردم. من حفظی ترین درسارو هم، مفهومی و با روش خاص خودم میخونم که خیلی کیف میده و میچسبه..

 دیگه چیی.. هدفهامو نوشتم، باید اولویت بندی کنم و فقط برم تو دلشون.. همین.. تنها راهم همینه.. راستی بهمن رو دور تند گذشتاا.. فعلا،، تا پست بعدی.. 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۳۹
سایه نوری