سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

ناگهان من...

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ب.ظ

 دراز کشیدم تو یه خونه ی ساکت، خلوت و تمیز که جز صدای دکمه های کیبورد صدای دیگه ای نمیاد. امتحاناتم تمام شدن. انتخاب واحد ترم جدید رو انجام دادم و از شنبه کلاس ها شروع میشن. من اما انگار هنوز خسته م sad آماده ی شروع نیستم... 

 

 کارهای عقب افتاده ای دارم که دلم نمیخواد با خودم ببرمشون به سال ۹۹ ... مدام تو فکر انجام دادنشونم اما فقط فکر میکنم indecision پشت همه شون ایستادم و ورود بهشون واقعا برام سخت شده...

 

 پوست، مو، ناخن ها و بدنم نیاز به مراقبت و رسیدگی دارند. خیلی لاغر شدم، ورزش نمیکنم و... امروز یه لیست از رسبدگی به جسمم، مراقبت ازش و طراوت بخشی و زیبا کردنش نوشتم، چند تا زنگ مهم در این راستا زدم و نوبت گرفتم... 

 

 دیروز چشمهامو وسط یه خونه ی به معنای واقعی کلمه منفجر، بهم ریخته و داغون باز کردم. از صبح تاشب به کارهای خونه، نظم دادن به کمدها، شستن لباسها، ملحفه ها، رو بالشتی ها و... گذشت. سخت بود اما شب که توی یه آشپزخونه ی براق، کرپ هامو سرخ میکردم، نمیدونستم از عطر کره مست شدم یا برق خونه !!

 راستی معدلم چند صدم از بیست کمتر شد blush خیلی چالش عجیبی بود،، بعد از سالها و اون تجربه ها، خودم که میدونم تبدیل به چی شده بودم،،، واسه همین، نمره ها بهم چسبید. دوران جذابی بود، دوران امتحانها واسم و البته پرتنش، عجیب و جادویی.. اون چند صدم هم به خاطر حرف حق زدنو چاپلوسی نکردن کم شد که من راضیم.. اما،، در لحطه ش واقعا عصبانی بودم. حالا فارغ از همه ی اینا درسامو مفهومی و عمیق میخوندم و خیلیییی کیف میکردم. من حفظی ترین درسارو هم، مفهومی و با روش خاص خودم میخونم که خیلی کیف میده و میچسبه..

 دیگه چیی.. هدفهامو نوشتم، باید اولویت بندی کنم و فقط برم تو دلشون.. همین.. تنها راهم همینه.. راستی بهمن رو دور تند گذشتاا.. فعلا،، تا پست بعدی.. 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۰
سایه نوری

نظرات  (۲)

۱۱ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۲۲ بلاگر کبیر ^_^

اوووف جمله ات از اون سنگینا بود که... 

 

دقیقا دقیقا دقیقا سیستم درس خوندنت مثل منه سایه... فکر کنم اینکه انقدر نمره هامونم خوب میشه کار سربازای غیبی امام زمانه 🤔

میدونی سایه من هیچچچچوقت دوستام باورم نمیکردن که شب امتحان میخونم. یعنی وقتی نمره میومد و اونا مثلا پنج دور خونده بودن من یه دور اونم لب به لب با لحظه ی امتحان،همیشه بهم مشکوک میشدن طفلی ها... 

پاسخ:
😊😊
میدونیی میناا به نظرم همه ش به فهم عمیق و حفظ نکردن سرسری مربوطه.. که خب لذت بخش ترین نوع مطالعه ست... 
۱۱ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۴ بلاگر کبیر ^_^

سایه ی عزیزم سلام.
چرا من همیشه یادم میره که تو یه دانشجویی؟ اگه یادم بمونه حداقل میگم سر درس و مشقشه که نمینویسه.
امیدوارم ترم جدید رو عالی پیش ببری .
درمورد کارهای عقب افتاده... من از وقتی وارد شش ماه دوم سال شدیم چند وقت یه بار استرس سال جدیدو گرفتم.باید برم پست هدفای نود و هشتمو بخونم قبل اینکه دیر شه...
امیدوارم امروز این مراقبت جسمانیه کلی سر حالت کنه جونم.
رسما خونه تکونی عید کردی که.خسته نباشی گلم.
سایه ما اینجا تو دنیای وبلاگ نویسی چند تا دانشجوی زبل داریم.یعنی ببینم گوی سبقتو ازشون میربایی یا نه. کیف میکنم از اینهمه درسخون بودناتون.
قربون شکلت باید آخر پست مینوشتی تا بهمن سالِ بعد 😂

پاسخ:
سلاام مینا جاااااان... 
آقاااا، خب یادت بمونه دیگههه 😂
خیلییی کم مونده تا عید اما اگه استفاده ش کنیم،، خیلی کارا میشه کرد. من همیشه میگم ما از وقت کم هراس نداریم، از اینکه میدونیم وقتارو هدر میدیم، میترسیم.. 
آقااا روم به دیوار من شب امتحانی و دقیقه نودیم، ینییی نه تنها که تو طول ترم نمیخونم، فرجه هارم از دست میدم و حتی شب امتحانم تا میتونم شروع رو عقب میندازم 😂 اما سر کلاس حوااسم جمعههه.. 
مرسی از جمله ی آخرت  😉😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">