سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

جایی میان واقعیت و خیال

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ

چه موهبتیه زن بودن. زنانگی را دیدن و در بر گرفتن چه انرژی ای خلق می کنه. 

خونه رو برق بندازی؛  کته گوجه رو دم بذاری؛ سالاد شیرازی... مدتهاست این صفحه باز و بسته میشه. پاک میشه. ذخیره پیش نویس میشه و فراموش میشه...

مثل الان که من تا سالاد شیرازی رو نوشتم و رها کردم و دیگه اصلا یادم نیست کی بوده پس دم رو غنیمت می شمارم و میگم خونه رو برق انداختم به اندازه کافی... دوش حسابی گرفتم... خبری از کته گوجه و سالاد شیرازی نیست :/ اما تخم مرغ بومی و کره محلی رو ارج می نهم :) 

روزها و ماه ها و 2،3 سال عجیبی رو گذروندم. انزوا درم ریشه دواند. بارها له شدم. بارها از خودم برخاستم. روزهایی رو با فحش به خودم و دنیا و روزگار شروع کردم. اما در تاریکی ها نور کوچکی برای ادامه دادن ساختم. انرژی زنانه عجیبی در من بود که گذشته را می کاوید. حال رو نمی خواست. و برای آن آینده ای که می توانست داشته باشد، می پیمود... 

الان جایی میان واقعیت و خیال روی مبل سبزرنگ خونه ی پناه دهنده م لم دادم. رو به یک پرده طلایی و آسمانی سفید و براق... 

و فکر می‌کنم در 10 سال اخیر چه چیزها که از سر گذروندم. چه آسیب ها که نزدم و چه آسیب ها که نخوردم. سوال همیشگی م این بود: آیا باز هم شادی قلبم رو باز خواهم یافت؟؟ گاه با کورسوی امید پیش می رفتم. هیچ وقت کامل امیدم ناامید نشد اما به واقع کم بود. کورسو بود. باریکه بود. نازک و ترد و نحیف و شکننده بود... 

 

حالا در جایی میان واقعیت و خیال.. جایی میان واقعیت و توهم.. جایی میان اشتیاق و واهمه.. جایی میان گذشته و اکنون.. جایی میان خاطرات و خاطرات و خاطرات و آخ از خاطرات در میانه ی مهمترین روزهای زندگیم، شادترین لحظاتم، بالا و پایین برنده ترین احوالم، هیجانی ترین اوضاعم، وسط آسمانی سفید و براق نشستم و رویای آینده قلبم رو از جا میکنه و دوباره سرجاش می ذاره. 

روزی هزار بار قلبم از جاش کنده میشه و دوباره به جاش برمیگرده.. 

 

چندبار در روز از جایی که مال منه.. برای منه.. شکل منه.. کنده میشم؟ مهم نیست چون هربار برمیگردم.. هربار خودم رو به خودم یادآوری می کنم. هربار جای پاهام سفت تر از قبل می شه.. 

 

شادترین هستم. شادی ای که گم کرده بودم. سالها گم کرده بودم... باز به دنیای خودم که دنیای شعر و رمان و رویابافی و فیلم و تکرار و گذر و رفتن و ماندن و مالیخولیا و دیوانگی و جنون و شوق و هنر و کار با دست و آشپزی و خلق و سربه هوایی و کلمه و کلمه و کلمه و کلمه و نوشتنه......  برگشتم... 

به خاطره برگشتم... به خیابان‌های شهر برگشتم... به گذشته برگشتم.. به دوستی های سابق دار و داستان دار برگشتم. به کلمه و قصه برگشتم. به قلبم برگشتم.

از انزوا و غم و تروما و آسیب و طردشدگی و تحقیر شدن و کنار گذاشته شدن و دور انداخته شدن،، دور انداخته شدن در سخت ترین لحظات،،، برگشتم... از انزوا و درد برگشتم. به راه برگشتم.. 

انتقام گرفتن های خودم، از خشم های خودم، از سیاهی های خودم از دیوها و هیولاهای خودم، از پرخاشگری های خودم، از پلیدی های خودم،، برگشتم. به راه برگشتم.. 

باز از راه خارج خواهم شد یا نه نمی دونم... اما برمیگردم.. 

نیازی به تروما هام نداشتن، نیازی به همیشه غمگین بودن نداشتن.. دورن نگری.. به درون ربط دادن هر بیرون.. مسئولیت پذیری، قربانی نبودن، پذیرش دوست داشتنی نبودن، اهمیت های توهمی برای خود قائل نشدن... پست جمله جادوگرم... من ارزشمنده اما مهم... مهم نه ذره ای در کهکشانم اما ارزش های خودم رو دارم.... ارجح نه... جای خودم رو دارم.. 

و چه شکوه و سبکی و سادگی و پیچیدگی و امکان خلق و دیوانگی ای میده این حالات و فهم این حالات... 

داره پایان نامه م رو می نویسم. باید داده هام رو جمع کنم.. کلی برنامه ریختم... زن بودن رو هرروز در آغوش می کشم با ریزترین ها.. روغن تراپی موهام.. آب دادن به پوستم:) توجه به بدنم. نگاه به بدنم.. و به کلی چیز قراره برگردم که امیدوارم اینجا ازشون بگم.. چون باید یادگاری بمونن چون عاشق خاطره م.... 

 

بی ویرایش... سریع... نگاشتن در دیوانگی... نگاشتن در نقص... گذر و عبور و... گذرتون به اینجا افتاد واسه م بنویسید که دوست دارم 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۰۲
سایه نوری

نظرات  (۱)

برگشتنت به راه مبارک باشه عزیز دوست داشتنی من .

 

حتما که دوباره به بیراهی میر اما آدمی که دنبال برگشتن به اصل خودشه راه برگشت رو چند بار سینه خیز و کورمال میاد و یه روز میبینه دیگه میتونه اون راه رو با سینه ی برافراشته و قد بلند برگرده .میبینه راهی که ماهها طول میکشیده حالا در طول چند روز برمیگرده .

آدمی درست مثل تو که سرش برای برگشتن به اصلش درد میکنه :))

پاسخ:
مینای قدیمی نازم 🤍
همینطوره که میگی 
ممنون که میخونی ✨

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">