سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قانون شخصی» ثبت شده است

بهش گفتم: اگه من با رنج هام زندگی رو یاد نگیرم که حرومشون کردم! 

نگاهم کرد و گفت: بازم بگو... 

گفتم: چون من با رنج هام راه رو پیدا میکنم و با سرخوشیم ادامه میدم و میرسم... 

نگاهم کرد و گفت: رسیدن چه شکلیه؟ 

گفتم: نرسیدم هنوز؛ اما گمونم واسه هرکس یه شکلیه... 

گفت: کی میرسی؟ 

گفتم: نه منتظرشم؛ نه واسه ش عجله دارم... 

گفت: پس چی؟ 

گفتم: فقط همه ی زندگی رو زندگی میکنم؛ هرچیزی واسم داره رو... هیچیش رو دور نمی ریزم... رنجش رو هدر نمیدم و سرخوشی تازه میسازم! 

گفت: اینجوری چی شدی؟!

گفتم: یه پروانه ی دیوانه!!

 

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۷:۱۲
سایه نوری

حالا که سر کلاس آنلاین زبانشه و من تو اتاق، رو تخت به هم ریخته، لم دادم، هرچند بهترین وقت نوشتن نیست اما نوشتن برای من بهترینه! 

 

اکثرا گفتم خونه مرتبه و برق میزنه؛ اکثرا گفتم بوی خوش غذا پیچیده اینجا؛ اکثرا گفتم پر از اشتیاقم و قبراق... یا حتی اگه گفتم چندان خوب نیستم، بیشتر مواقعش با همون چندان خوب نبودن، عطر زندگی رو به تمامی به مشام جانم کشیدم... 

 

حالا اما انگار هیچ کدوم از قبلی ها رو نمیتونم بگم.. فقط میدونم میگذره. میدونم لحظات تازه، حال تازه میارند. میدونم دائما یکسان نباشد حال دوران. میدونم چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند... 

 

شاید بگم خیلییی وقته که چنین حالی رو تجربه نکرده بودم. هرچند از حدود ۲ ماه پیش شروع شده اما به این شکل خموده و آشفته درآمدنش، مال امروزه. انرژیهام باهام همراه نمیشن. جسمم دور و خسته ست و روحم خواب.. 

 

اینکه دارم اینها رو اینجا مینویسم چون خیلی زیاد میشنوم:

تو چون از نظر روانی راحت و بی دردسر رسیدی، اینقدر راحتی؛ اما باید بگم که روان من هیچ وقت راحت باهام راه  نیومده. از وسواسهای فکری، اضطراب اجتماعی، ایده آل گرایی، کنترل گری، استرسها، بلد نبودن و ... بگیر تا خیلی چیزای دیگه. 

 

تو چون هیچ مورد شخصی و مشکلی نداری، اینقدر شادی؛ اما باید بگم که من برای ذره ذره ی این شادی، غم دادم و رنج.. و چه در مسیر تحصیلم، چه رابطه م، چه خانوادگی و هر چیز فکرش رو کنید، مورد داشتم و پیش اومدم.. 

 

تو چون یه عشق عجیب داری، اینجوری متفاوت نگاه میکنی؛ اما باید بگم که در راه رابطه م از جسم و روح و روان و وقت و انرژی و خیلی چیزها دادم تا سلول سلول بودنم! خودم رو کوبوندم و از نو ساختم و هنوز هم ادامه داره...

 

چیزی که بزرگترین نقطه ی آسیب این سالهای اخیر منه، چیزیست به نام خانواده... پس نگید چون حامی داری و فلان اینجور بی غم دوران، میتازونی..

آره.. من خیلی مواقع حس میکنم چه تنهای قوی ای هستم.. و افتخار میکنم به خودم اونجور مواقع.. چون تنهایی عمیقی ساختم. چون تنهایی باشکوهی دارم.. چون تنهایی قوی ای شکل دادم.. 

 

و اینکه من هم روزهای مثل امروز دارم. اما انتخابم این بوده که با چنین روزهایی هم، مثل پرنده ها پرواز کنم. هرچند گاهی حتی  نمیتونم تکون بخورم. 

 

من تجربه های ویرانی و آبادانی؛ تجربه های خرابی و ساختن؛ تجربه های آسیب زدن و آسیب خوردن، زیاد دارم. و سعی کردم همه شون رو با نگاه نو، با نگاه ظریف، با نگاه متفاوت و با نگاه مخصوص سایه ببینم.

 

ما به هر چیزی میتونیم نگاه چهارچوب شکن کنیم و از هر چیزی میتونیم قانون شخصی بسازیم. این قانونها، نور قلب هامون میشن.. تجربه ها، ستاره های آسمونمون میشن.

بعد میتونیم نور بپاشیم و ستاره بارون کنیم دنیا رو.. چون نورها و ستاره های توی صندوق، از تاریکی ها کم نمیکنن.. اصلا زکات نور، افکندنشه 😊 اصلا زکات ستاره، باروندنشه.. 

 

به نظر من میزان سخاوت ما، میزان ثروت و سعادتمندی ما رو میسازه و بس... 

 

گذر از این مرحله ی زندگیم، من رو پر از حس و تجربه میکنه؛ هیچ شکی توش ندارم. با حرفهای تازه و حس جدید و جهان نوساخته م، پایه های وبلاگ عزیزم رو خواهم لرزوند 😊😇

 

من همیشه ی زندگیم، انرژی ریختم.. یکم نور و ستاره هاتون رو بریزید به این نقطه از جهانم لطفا 😊

#مرحله ی_تازه ی_شفافیت_با_خود_و_جهان

 

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۲۲
سایه نوری