سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

کی بود؟!

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۱۵ ب.ظ

از آنهایی بود که هرچه بیشتر بخواهیشان، کمتر میخواهندت!!

یا تنها در صورتی اجازه میدهند، زیاااد بخواهیشان که دیوانه وااار بخواهندت!! 

#از_آنهایی_بود_که_..._!!

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۹

نظرات  (۱۱)

همه مون تناقض رو داریم. یا دست کم لحظه هایی اینطوری بودیم. این رو قبول دارم اما خودم در مقابل کسی که محبتش را شرطی کند، خلاء ایجاد می کنم.

اینطور از نوشته ت برداشت کردم. شاید هم برداشتم درست نباشه.

پاسخ:
میدونی بندباز جان، این ۲ خط برداشتهای متفاوتی داشت و خیلی واسم جذاب بود این.. هرچند کسی که یه چیزی مینویسه، باید بذاره برداشتها رخ بدن و با توضیح مدام نچسبه به کلماتش و بیشتر درشون معلق باشه.. اما خب اینجا وبلاگه دیگه... درباره عشق شرطی باهات موافقم... اصلا کسی که دیگری رو شرطی دوست میداره یعنی قبلش خودش رو شرطی دوست داره... که از منشا یه چیزی درست نیست به نظر من.. 
اما منظورم اینجا عشق شرطی نبود.. 
بیشتر شاید میخواستم بگم: بعضی ها تا زیاد دوست ندارند اجازه نمیدن زیاد دوست داشته بشن.. یا اینکه زیاد دوست ندارند اما اجازه میدن دوست داشته بشن خیلی..‌ حالا به دلیل ترس، نداشتن شجاعت کافی، هیجان، بیفکری، بلد نبودن، گول زدن خود  یا ... بعد به نظرم اینا خودشون رو ناامید میکنن، خودشون رو هدر میدن،، یه چیزیشون این وسط تلف و حروم میشه و یه تجربه دلدادگی واقعی عجیب بی توقع رو از خودشون میگیرن.. و حتی گاهی وانمود به عاشقی میکنن!
ممنونم از نظراتت؛ دریچه ی خاصی به روم باز کردن.. 

آدم پرتناقضی بوده گمونم! نیاز داشته برایش یک خلاء ایجاد کنی تا جایش را با خودش پر کند.

پاسخ:
چقدر این کامنتهای متفاوت به من دید دادن.. 
شاید... اما بندباز، کدوممون پر از تناقض نیستیم؟ یا لحظه های این مدلی رو نداشتیم؟ 
جایش را با خودش پر کند رو دوست داشتم؟ 
۳۰ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۴۷ بلاگر کبیر ^_^

رسما دلبر که جان فرسود از او بود...

پاسخ:
جدا ؟ 
هرکس یه جور دیدش؛  دست نیافتنی و بزرگ.. تو جانفرسا ..‌ 
همینجا عاشق کلمات میشم! 

اونا مثل خورشیدن که حتی اگه بخوان هم نمیتونن نتابن ولی نمیتونن اسیر یکی بشن چون وظیفه شون بزرگتر از اینهاست

پاسخ:
خورشید اگرم بخواد همیشه بتابه، یه وقتایی نمیتونه چون شبه.. 
میشه با کسی بود و اسیر نبود و بزرگ دید... 

او از آنهایی بود که اشک می ریخت که شاد بماند و می خندید که غمگین نباشد.

 

پاسخ:
🙏🙏
کلمات و تجربه های حسی ما.... 

او از انهایی بود که خیال میافت تا وجودش در واقع گرم بماند.

پاسخ:
عاشق کلماتت شدم: از آنهایی بود که خیال می بافت تا وجودش گرم بماند.. 
عالییی بود 👏👏👏👏👏
مرسیی

بله کاملاً درسته.

پاسخ:
😊

نمی دونم

احساس میکنم نوشته دستمون رو باز گذاشته

تا دقیقا منظورش با اونی باشه که اول از همه با خوندن متن یادش میوفتی

اینطور نیست؟

پاسخ:
راستش با هدف خاصی ننوشتم.. 
شاید هرکسی و هیچ کس.. 
اما دوست داشتم کامنتت رو باز بودن دست و کسی که اولین بار میاد به ذهنمون 😊

او از آنهایی است که برای شناختنش مجال رمزگشایی نمیدهد ، یا شاید من به اندازه ی کافی اصرار ندارم🤔

پاسخ:
اجازه بده، مجال نده.. 
اصرار نکردن هم برای کشف دیگری به نظرم درست ترینه.. 
بذار به موقعش و جای درستش کشف بشی و کشف کنی.. 
البته که کشف هیچ وقت تمام شدنی نیست چون هیچی همیشگی نیست.. 
تو سایه ی دیدن خود و کشف خودمون و سرگرم خود بودن، آدمها هم تمایل پیدا میکنن ابراز کنن خودشون رو برای ما..  و مشتشون رو باز کنن واسمون.. 
نیاز به کشف خود، به جای کشف دیگری.. 

من تجربه معاشرت با چنین آدمی رو دارم ...

از آنهایی بود که دنیام رو ساخت ، از آنهایی بود که بهم چیزای زیادی یاد داد ، از آنهایی بود که حرف های زیادی باهاش مطرح کردم ، از اون حرفایی که جرات گفتنش به خودت رو هم نداری ولی به اون میگی ...

پاسخ:
به نظرم چنین آدمهای کمیابن، جسورن، عمیقن.. 
چنین چیزی حتما در آدمهای بیشتری هست نسبت به آدمهایی که بروزش میدن و زندگیش میکنن البته!!
و درست همین ویژگی هایی که برشمرید رو دارند و برازنده شونه.. 
ممنون از نظرتون.. از اونایی که دنیا رو میسازند... 

کی از آنهایی بود که؟ /:

پاسخ:
آدم فرضی قصه.. 
شاید بعدی در من یا شاید نه.. 
شاید هرکسی یا هیچ کس یا همه..
نظر خودت چیه درباره ش؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">