سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکر» ثبت شده است

دیروز، روز شلوغی داشتم؛ از صبح تا عصر کلاسهای مجازی، هماهنگی پروژه های کاری از خونه؛ غذا پختن و... شبش خسته اما آرام و شاد، یک قسمت از سریال این روزهامون رو کنارش دیدم و ۱۳ مهر رو با خوابی عمیقی و شیرین پایان دادم...

 

امروزم نرم و روان شروع شد... حالا تو سکوت امن خونه نشستم. نور زیبای پاییزی، بلاتکلیف میاد و میره. و بهم یادآوری میکنه که زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نوره! از حمام اومدم و نشستم جایی که نور راحت بتونه خودشو روم پهن کنه و من حل بشم توش. حل بشم توش و گرم و رها بشم... 

 

غذا آماده ست.. ساعت ۳ کلاس دارم. و نوشتن چیزیه که در هر حالی منو به خودش میخوانه؛ وفادار به هم هستیم و از هم نشینی باهم حسابی لذت میبریم😊😊پس اومدم که چند خطی بنویسم و برم سر ادامه ی روز آرام و جذاب پاییزیم.. 

 

براش اتفاق عجیبی افتاده؛ واسمون یه نشونه ی شگفت انگیزه؛ باورهام رو محکمتر کرده و دلم رو روشن تر... باز هم بهم یادآوری شد که گذر از ترس، به موقع رها کردن، ایمان و سرخوشی، چه معجزه ها که به بار نمیاره.

 

وقتی هرلحظه، با انتخابهات سرخوشی میسازی، این سرخوشی تو لحظه معلقت میکنه. حس خوشی قلبت رو فرا میگیره. رضایتت افزون میشه. و اینها همه به شکر عمیق و قلبی ختم میشه. و شکر واقعی، جهانت رو دگرگون و درخشان میکنه... 

 

هرلحظه میخوام انتخاب کنم که فقط همینجایی که هستم و همونطوری که هستم مهمه. هیچ چیز دیگه اهمیت نداره. اینجوری آینده و گذشته ای نمی مونه. من می مونم و دیوانگی هایی که رایگان میسازم واسه خودم..

من درگیر ساختن الآنم و گذشته خودش به اندازه می مونه و بقیه ش میره؛ سرد میشه و  دور میشه و محووو... 

من درگیر ساختن الآنم و آینده خودش ساخته میشه و به موقعش میرسه و ازش پذیرایی میکنم.. 

من درگیر الآنم و مسئولیت هرچه هست و نیست رو میپذیرم. پس توقعی نمی مونه. پس خودم واسه خودم کافیم. پس تو دنیای من، هیچ انسان و اتفاق و حادثه و اخبار و ویروس و بی پولی و رابطه و دلار و ...  بر من قدرت و تسلط ندارند.

هیچی اونقدر بد و بزرگ و جدی نیست که نتونم باهاش پیش برم؛ چون من مسئولشم. و خلق و گشایش و نور و کلید، تو دستهای مسئولیت پذیریه! پیش روی زیبا با هرچه هست و نیست، گره ها رو باز و راهها رو هموار میکنه. 

 

وقتی صلح رو میسازیم، تازه میبینیم چقدر چاره و راه و درمان تو چنته داشته و ما بی خبر بودیم. چقدر تقلا کردیم که فقط بیشتر فرو رفتیم تا برآییم! صلح که باشه، مهر که باشه، چاره خودش به وقتش میاد... 

 

و حالا میخوام برم پلو عدس خوش عطر دارچینیم رو با خوراک بادمجان  تازه ی وسوسه انگیزم بخورم. آسمان رو تماشا کنم. ماسک موهام رو بزنم. خودم رو نوازش کنم و لحظه رو عزیز بدارم.. بعدش هم بشینم سر کلاسم که یکی از درسهای محبوب این ترمم هست.. 

بعدترش هم مهم نیست چون فعلا من فقط الآن رو دارم؛نقد و قوی و مسلم و جاری! بعدی وجود نداره.  

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۴:۳۸
سایه نوری

دیروز خونه رو برق انداختم؛ با هر گردی که تکوندم و تی که کشیدم، خودم هم سبک و سرزنده و خالی شدم.

ناهار ته چین پختم. سلولهام تمام مدت با آماده کردن و عطر و رنگش پایکوبی کردند😊😉

ساعت ۴ یه جلسه داشتم که مجازی بود. موضوعش پروژه ی سنگینی بود که مربوط به کودکان و مهارتهاشونه اما با یک رویکرد جدید. نیاز به مطالعه و تحقیق خیلی زیاد داره. دارم بهش فکر میکنم.. 

دوسش دارم و در عین حال ترسی هم در دلم حس میکنم نسبت به پروژه ی جدید... و میدونم گذر از این ترس واسم شگفتی و رشد و تجربه های تازه به بار میاره. همیشه نمیتونیم ترس رو شکست بدیم؛ اتفاقا بیشتر مواقع با وجود ترسها باید پیش بریم...

پامون رو که بذاریم بیرون دایره ی امنمون، در فاصله ی یک قدمی با سرزمین عجایبی روبه رو میشیم که زیر هر نقطه از خاکش گنجی دفن شده که باید کشف بشه.. 

 

ساعت ۶ هم در کافه ای با یکی از استادهای دانشگاه و جمعی از دوستان، قرار داشتیم که درباره تولید پادکستی صحبت کنیم که اونم مربوط به کودکانه 😊 یعنی این روزها به هر سمتی نگاه میندازم، پروژه های کاری و... همه ش به کودکان ختم میشه! 

کافه در یکی از پرانرژی ترین نقاط شهر بود... روباز و دلباز و فرح بخش.. تصور کنید پشت صندلی چوبی قدیمی نشسته اید، صدای خوش آب گوشهاتون رو پر کرده؛ درختهای بلند و پرتجربه با پوستهای رازآلودشون دورتون رو گرفتند؛ نسیم خنک پوستتون رو نوازش میده و شما سرخوش و محو و تسلیم این لحظه ی تر و تازه و شادابید ... ساعتهای خرم و سبز و پرنشاطی بود... 

 

بعد رفتم خونه ی مامان.. و همینکه که رسیدم عطر کتلتش مستم کرد.. با صورت درخشانش و چایی زنجفیلی و بیسکوییت های ترد کره ای معلقم کرد تو لحظه ی حالی که یاد خوش گذشته ها رو داشت... حسابی بازی های فکری انجام دادیم و ذهنمون رو له کردیم 😂

 

برگشتیم خونه و ادامه ی سریالمون رو دیدیم و از یک ساعت اضافه ی دیروز، نهایت استفاده رو کردیم.. 

با شکر و رضایت و سرخوشی خوابیدیم... 

 

امروز آرام شروع شد با صبحانه ی کامل و نان تازه ی پخته شده در تنور... نگاهش کردم و بوش کردم و دلم پر کشید برای بودن تو کلبه ای روستایی که اطرافش رو درختان بلند و گلهای نارنجی گرفته باشه؛ به جاش رفتم خیال بافی کردم و نوشتم و روحم تازه و رنگی و درخشان شد.. 

 

ناهار که داشتم.. منابع پروژه ی جدید رو بررسی کردم؛ سفارش قبلی رو نوشتم؛ رمان خوندم.. به کارهای شخصیم رسیدم. ۲۰ واحد این ترم رو که گرفتم، کدهای ۴ واحدی که میخوام فردا بگیرم رو درآوردم. نوبت دندانپزشکی فردا رو فیکس کردم.

و برنامه ریزی کردم برای پاییز شلوغ و زنده و نارنجی امسالم که پر از تصمیمات و کارهای تازه ست..

 

پاییزی که باید حواسم باشه وسط پرکاری هاش، آهستگی و قرار و تمرکز و توجه از قلم نیفته..

 پاییزی که باید عجله و شتاب رو ازش بگیرم و لحظه به لحظه ش رو نفس بکشم..

پاییزی که باید یادم باشه هیچ جا خبری نیست جز اینجایی که هستم..

پاییزی که نباید یادم بره طلوع و غروب و آسمون و سکوت، بر هر هیاهو و عجله ای پیروز هستن... 

 

فکر  به کار هست که استرس و خستگی و خمودگی میاره نه انجامش.. فکر کار رو نکن، خود کار رو انجام بده.. ( اینم جمله ای که بالای دفترم نوشتم تا یادم باشه فکر نکنم، فقط بزنم تو دل کار) 

 

امروز برای اولین بار صدای آب را شنیدم،، 

برای اولین بار نارنگی را بوییدم،، 

برای اولین بار غروب را بلعیدم 

و برای اولین بار زندگی کردم... 

هربار، یک اولین بار است!

اگر نگاه اولین رو بیاموزم.. 

در اولین، عادت نیست؛ شتاب نیست؛ بیقراری نیست..

سرخوشی هست و هیجان و غوغا و دیوانگی

و دیوانگی، شروع اولین های جسورانه است!!

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۵۱
سایه نوری

_میدونستی ماه فقط تو کوچه ی ما طلاییه؛ بقیه جاهای شهر نقره ایه؟؟!!

_نه عزیزدلم، الآن چون شروع طلوعشه طلاییه... 

_پس ماه فقط از کوچه ی ما طلوع میکنه؛ بقیه جاهای شهر، ادامه شه!!!

 

برگشتیم تو کوچه مون اما ماه هنوز داشت طلایی میتابید و طلا میبارید!!!

#خلق_کنید_و_بداهه_خلق_کنید

#خلق_کنید_و_جسورانه_خلق_کنید

#خلق_کنید_و_چهارچوبها_را_خرد_کنید!!

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۲
سایه نوری