غمهایی که آواز میشوند!!!!
امروز امتحان یکی به آخر مونده م را دادم و تا امتحان آخر حدود ۱ هفته وقت دارم که البته دلیل این فرجه ی زیاد عملا به درد نخور رو نمیفهمم 🙂🙂
پرونده ی یک ترم عجیب و غریب با کلاسهای آنلاین و امتحانات مجازیش هم بسته شد و به خاطره ها پیوست..
روزهای خاصی گذشت و نتایج جذابی رقم خورد؛ باز هم و دوباره هم به جادوی زندگی در لحظه، پیش بینی نکردن نتیجه و بزرگ نکردن هیچ چیز دنیا،، از نو پی بردم.. نتایج حقیقی و طلایی دنیا که وسط دستامون قرار میگیره همیشه و همیشه بهتر و شیرین تر از اون نتایج ساخته شده تو ذهنمون هستن.. این چیز مهمیه که کاش یادم نره ...
زندگی، موجود زنده ی شگفت انگیز و هشیاریه که فقط کافیه با مهر بغلش کنی تا هرچه داره بی دریغ به پات بریزه..
دیروز توی عجیب ترین روز های زندگی من و همسر (وقتی که همسر از کاری که دوسش نداشت اما حتی درآمد خوبی ازش داشت، گذشت و بالاخره پایان داد به کار کردن برای پول) اتفاقی افتاد که اسمی جز معجزه واسش ندارم.. پول خوبی بدون هیچ دردسر و تلاش و تقلایی وارد حسابم شد و بعد از تماس برادرم، اصلا اون پول تو ذهنم نبود،، روشهای زندگیم،، سخت نگرفتن هام، نخواستن خونه ی بزرگتر و ماشین بهتر و لذت توی لحظه بودن،، کار کردن تنها در راه عشق،، رهایی هام،، قانون کمترین تلاش معجزه آسا و خدایی که همین نزدیکیست چنان تمام وجودم رو گرفته بود،، که هیچ عدد و رقمی مهم نبود..
من امتحاناتم رو با تلاشهای بسیار کم اما عاشقانه،، با روش های شخصی که واسه خودم جذابه،، همه رو ۲۰ شدم..گرچه همیشه ی زندگیم پر از ۲۰ شدنها و اول بودنهای درسیه،، اما حالا اوضاع چیز دیگه ایه.. من قوانین رو زیر پا میذارم بدون آسیب زدن به خودم و بقیه،، روشهای شخصیمو میسازم،، وحشیانه بهشون پایبندم،، غریزه هامو محترم میشمرم،، خودمو میبینم و عشق میکنم،، و اینا چنان تمام وجودمو گرفتن که هیچ عدد و رقم و بیستی مهم نیست..
حالا به بیزینس های شخصیم فکر میکنم.. دیروز تا حالا به ایده هام فکر میکنم و خلق و خلق و خلق با این پول عجیب از ناکجا رسیده، از جایی که فکرشم نمیکردم.. خلقی که زندگیهارو از این رو به اون رو میکنه،، که اصلاح گر و بزرگ منش و شفابخش و مرموزه.. به کمکهایی که میتونم به آدما بکنم فکر میکنم؛ چون شادی و خوشبختی تنهایی نمیچسبه..
و خلق و شاد کردن آدما، چنان وجودمو گرفته که هیچ عدد و رقمی مهم نیست..
کلی کارهای جذاب میخوام با دستهام انجام بدم،، ابزارم دستهامن و لحظه ی حال و حس لحظه م و تمام.. دنبال هیچ چیز پیچیده و ایده آل و زیادی نیستم، چون وقتی این رهایی ها همه ی وجودمو گرفته، دیگه هیچ عدد و رقمی مهم نیست.. حتما اینجا عکس هاشونو باهاتون شریک میشم..
لحظاتی تو زندگی هست که غم محضه،، درد طاقت فرساست،، رنج تمامه، سوزش استخوانه و اینا لزوما شاید واسه خودت نباشن،، واسه عزیزت باشه.. دردی که مال عزیزه،، بیش از رنجی که از آن خودته، خواهد سوزاند... اما .. اما.. اما میشه با همین جنس از دردها،، با هر حجم از صدایی که داریم،، بخونیم.. من امشب غم عجیب همیشگیم رو خوندم.. و کیف کردم و قلبم گشاده شد و روحم باز شد و درونم گلستان ابراهیم شد و آتشم، آواز شد.. چه بسا باز سه تارم رو دست بگیرم،، چه بسا کلاس آواز برم.. هفته ی آینده، باید دید چه پیش خواهد آمد..
فردا میخوام خونه ای که ۷،۸ روزی هست بهش بی توجهی شده رو نوازش کنم،، نوازشش کنم و برقش بندازم.. برق انداختن و کیف کردن با خونه ای که داری،، قدم اول شکر و قدر دانستن و رسیدن به فراوانیه... اما در کنار نوشیدن چایی و باقوای خونگی،، تو خونه ای برق افتاده همراه با خواندن رمان خرمگس،، چه عدد و رقمی اصلا میتونه مهم باشه..
یه روزی که نزدیکه،، خونه رو برق میندازم.. آش رشته ی طناز و بی نظیر رو بار میذارم،، باقلوای دلبر خرچ خرچی رو میذارم توی فر،، چایی زعفرانی رو دم میکنم و فارغ از دنیا و اخبار و ویروس هاش،، میخونم و میخونم و میخونم.. آهنگ تصویر رویای داریوش رو فریاد میزنم و مجنون میشم..با آهنگ بیقرار خواجه امیری می میرم و با آهنگ شلیک روزبه بمانی از نو زنده میشم و تمام دیوارهای خانه،، صدای منو ضبط خواهند کرد.. و در مقابل همه ی اینا هیچ بیشتری،، هیچ انتظاری،، هیچ عدد و رقمی، قدرت رخ نمایی نخواهد داشت !!
خدایا شکرت که با باوری شگفت انگیز فهمیدم،، تا اینجا و اکنون نشه،، هیچ جا و هیچ زمان دیگه ای هم نمیشه... یعنی با هیچ بیشتر و بزرگتر و عدد و رقمی نمیشه... قدر اینجا و اکنونت رو میدونم
با غمهایم میخوانم و میرقصم و می تابم و اوج میگیرم و اصالت، سحرانگیزترین موسیقی ها را برای آواز و رقصم خواهد نواخت!!!
پ.ن این پست رو در حالی نوشتم که آهنگ بیقرار خواجه امیری، بی وقفه، گوش هامو پر کرده بود و بدون ویرایش ثبتش میکنم،، چون تنها از درونم اومده و بس و در مقابل این، کدام ویرایش و علایم نگارشی و قانونی میتونه مهم باشه..
پ.ن ۲: من عاشق این حدیث قدسی هستم اما دیگه کاملش رو نمی نویسم.. فقط آخرش: ای فرزند آدم من به هر چیز میگویم باش،، میشود.. مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان قرار دهم که به هرچه بگویی باش، بشود..
و امر خدا برای هر کسی یه شکله و برای من شکل این پسته.. !!
تمام....
وای تو چقد خوبی
خواننده خاموش بلاگرم
دقیقا منم چهار اثرو زمانی که خوندم یه قدرت ماورایی اومد سراغم خدارو یه جور خاص توی دلم می پرستیدم که هیچ وقت تجربه ش نکرده بودم و دقیقا هرکیو که سر راهم قرار می گرفت که غمگین و ناراحت بود اون کتاب رو بهش هدیه می دادم و سریعا برای خودم می خریدمش
شبا یه صفحه و صبح زود یه صفحه ازش می خوندم
منو متحول کرد
مرسی که با نوشته ات حالمو خوب کردی
😊