کلاسهای مجازی این هفته تمام شدند؛ من دوش گرفتم و لباس راحت و اندک گرمی پوشیدم. چایی زنجفیلی و کیک قهوه م که امروز پختمش، کنار دستمه و دارم مینویسم.
دیروز به بی حوصله ترین و کلافه کننده ترین شکل ممکن شروع شد. بعد از دعوای کوتاهی باهاش، با مهر و صبوری بهم زنگ زد و گفت: میدونستی مایی که همو اینقددرر دوست داریم، حرومه که باهم دعوا کنیم؛ اصلا گناه کبیره ست. حرف زدیم و حل و فراموش شد؛ در حدی که اصلا الآن یادم نیست موضوع دعوا چی بود..
کاش حرف زدن رو یادمون نره تو رابطه هامون. کاش آگاهی به خود و لحظه رو هیچ وقت یادمون نره. اونقدر تمرینش کنیم که ملکه ی ذهنمون بشه. در حدی ملکه ی ذهن که هوشیاری قبل از هر حرف و عمل و رفتار و انتخابی باشه.
حالا به رسم برش های لحظه ی من، بیاید یه برش باهم بگذرونیم؛ جرعه ای چایی مینوشم و کیک مرطوب و لطیفم رو آروم می جوم. دونه های قهوه و عطر قویش، طعم تیز زنجفیل، گرمای چایی، بافت نرم کیک، نوای سه تارش، صدای بسته شدن محکم در همسایه بالایی، حس آرمیدن کتفم روی بالش نرم... همه شون رو حواس پنج گانه م شکار میکنن.
درد مختصری پشت چشمهامه.. درد ملایم لثه و لپم بعد از دندانپزشکی.. گرمای مطبوع خونه.. و من که حسشون میکنم؛ که شاکرم. که عمیقا پذیراشونم..
از دوشنبه که باید رعایت دندونم رو میکردم و آرامتر میخوردم، با حد تازه ای از آهستگی و قرار و چشیدن مواجه شدم که خیلیی لذت بخشه واسم. هرچند من کلا کارهام رو آرام انجام میدم و آرام و بی عجله غذا میخورم اما انگار بازهم متمرکزتر و هشیارتر هم وجود داره؛ راستش لذتهام صدچندان شدن..
کاش یادمون نره عجله رو از لحظه مون بیشتر و بیشتر بگیریم.. و لحظه رو متمرکزتر و آهسته تر و هشیارتر کنیم.
حجم نسبتا زیادی ویس، پی دی اف، جزوه و... از کلاسهای دانشگاه بهم دهن کجی میکنن😅😅 سروسامان دادن بهشون، تو ۳ روز آینده، خیلی مهمه. باعث میشه آرامش بگیرم، مطالبم روی هم انبار نشن و لذتم از کلاسهای درس بیشتر و بیشتر بشه.
کاش یادم نره به جای فکر کار، خودش رو انجام بدم و لحظه هام رو شیرین تر و دلچسب تر کنم. خدایا این صفت تعویق را در من شفا بده 😅😅
روز یکشنبه باید گزارشی از مرحله ی تازه ی کارم بدم که باز نیاز داره بزنم از دایره ی امنم بیرون.. و خوشحالم واسش..
بیرون از دایره امن، چیزهایی که گم کردیم رو بی حرص و کلافگی و تقلا پیدا میکنیم!
من برم کتابم رو بخونم؛ آشپزخونه رو برق بندازم. کارهای شام رو انجام بدم تا دیگه بقیه ی شبمون بعد از یه روز شلوغ از کلاسهای مجازی، کارهای خونه، نوشتن و... با سریال و تفریح، روشن و نرم و آرام به پایان برسه..
از چیزای خیلی کوچک و ساده که روزهامون رو نرم تر، درخشان تر و سرخوش تر میکنن، غافل نشیم. واسه ی من درحال حاضر همین سرو سامان دادن به مطالب کلاسهای مجازیه. چون جریان چیزهای دیگه رو به روزهام باز و روان میکنه.
شمام ببینید اون کار چیه و بدون فکر و بی حساب و کتاب، فقط به سمتش یورش ببرید.