سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

روزها و راه ها و حال من

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ

کلاسهای مجازی این هفته تمام شدند؛ من دوش گرفتم و لباس راحت و اندک گرمی پوشیدم. چایی زنجفیلی و کیک قهوه م که امروز پختمش، کنار دستمه و دارم مینویسم. 

 

دیروز به بی حوصله ترین و کلافه کننده ترین شکل ممکن شروع شد. بعد از دعوای کوتاهی باهاش، با مهر و صبوری بهم زنگ زد و گفت: میدونستی مایی که همو اینقددرر دوست داریم، حرومه که باهم دعوا کنیم؛ اصلا گناه کبیره ست. حرف زدیم و حل و فراموش شد؛ در حدی که اصلا الآن یادم نیست موضوع دعوا چی بود..

 

کاش حرف زدن رو یادمون نره تو رابطه هامون. کاش آگاهی به خود و لحظه رو هیچ وقت یادمون نره. اونقدر تمرینش کنیم که ملکه ی ذهنمون بشه. در حدی ملکه ی ذهن که هوشیاری قبل از هر حرف و عمل و رفتار و انتخابی باشه.

 

حالا به رسم برش های لحظه ی من، بیاید یه برش باهم بگذرونیم؛ جرعه ای چایی مینوشم و کیک مرطوب و لطیفم رو آروم می جوم. دونه های قهوه و عطر قویش، طعم تیز زنجفیل، گرمای چایی، بافت نرم کیک، نوای سه تارش، صدای بسته شدن محکم در همسایه بالایی، حس آرمیدن کتفم روی بالش نرم... همه شون رو حواس پنج گانه م شکار میکنن. 

 

درد مختصری پشت چشمهامه.. درد ملایم لثه و لپم بعد از دندانپزشکی.. گرمای مطبوع خونه.. و من که حسشون میکنم؛ که شاکرم. که عمیقا پذیراشونم.. 

 

از دوشنبه که باید رعایت دندونم رو میکردم و آرامتر میخوردم، با حد تازه ای از آهستگی و قرار و چشیدن مواجه شدم که خیلیی لذت بخشه واسم. هرچند من کلا کارهام رو آرام انجام میدم و آرام و بی عجله غذا میخورم اما انگار بازهم متمرکزتر و هشیارتر هم وجود داره؛ راستش لذتهام صدچندان شدن.. 

 

کاش یادمون نره عجله رو از لحظه مون بیشتر و بیشتر بگیریم.. و لحظه رو متمرکزتر و آهسته تر و هشیارتر کنیم.

 

حجم نسبتا زیادی ویس، پی دی اف، جزوه و... از کلاسهای دانشگاه بهم دهن کجی میکنن😅😅 سروسامان دادن بهشون، تو ۳ روز آینده، خیلی مهمه. باعث میشه آرامش بگیرم، مطالبم روی هم انبار نشن و لذتم از کلاسهای درس بیشتر و بیشتر بشه. 

 

کاش یادم نره به جای فکر کار، خودش رو انجام بدم و لحظه هام رو شیرین تر و دلچسب تر کنم. خدایا این صفت تعویق را در من شفا بده 😅😅

 

روز یکشنبه باید گزارشی از مرحله ی تازه ی کارم بدم که باز نیاز داره بزنم از دایره ی امنم بیرون.. و خوشحالم واسش.. 

بیرون از دایره امن، چیزهایی که گم کردیم رو بی حرص و کلافگی و تقلا پیدا میکنیم! 

 

من برم کتابم رو بخونم؛ آشپزخونه رو برق بندازم. کارهای شام رو انجام بدم تا دیگه بقیه ی شبمون بعد از یه روز شلوغ از کلاسهای مجازی، کارهای خونه، نوشتن و... با سریال و تفریح، روشن و نرم و آرام به پایان برسه.. 

 

از چیزای خیلی کوچک و ساده که روزهامون رو نرم تر، درخشان تر و سرخوش تر میکنن، غافل نشیم. واسه ی من درحال حاضر همین سرو سامان دادن به مطالب کلاسهای مجازیه. چون جریان چیزهای دیگه رو به روزهام باز و روان میکنه.

شمام ببینید اون کار چیه و بدون فکر و بی حساب و کتاب، فقط به سمتش یورش ببرید. 

نظرات  (۴)

۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۶:۲۱ •miss writer•

اصلا درسته هر پستی باز میکنم عشق و عاشقی باشه؟پس وزارت رسیدگی به امور سینگل‌ها کجاست؟؟

 

+من که اصلا یه کلمه هم جزوه ننوشتم چی بگم

پاسخ:
سینگل ها به عشق و عاشقی با خودشون بپردازند و بنویسند تا بخونیم و کیف کنیم دیگه 😊😊 چی مهمتر از عشق به خوده؟
من اون ترم قبل هر امتحان ۱ کلمه هم جزوه نداشتم؛ به شیوه ی عجیبی درس میخوندم 😇 این ترمم هنوز ندارم 😅
۲۴ مهر ۹۹ ، ۰۰:۰۴ گیسو کمند

قهراتون همیشه ناپایدار و آشتیهاتون همیشه برقرار😁

از دندونت گفتی یاد زمستون چهار سال پیش افتادم وقتی دوتا دندون عقل نهفته ام رو باهم عمل کردم(خودم خواستم با هم عمل بشن چون برای ارتودنسی کردن عجله داشتم). سایه اصلاً تو حال و هوای درد و ورم صورت و خونریزیش نبودم فقط توی اون روزهای نقاهت همش به این فکر میکردم که چقدر عمل جویدن غذا کار لذت بخشیه واقعاً. من یه هفته ده روز فقط سوپ و آبمیوه و حریره بادام قورت میدادم فقططط قورت😖.

 

 

پاسخ:
ممنون گیسو 😅
چه جالب؛ اینکه چی رو از درد جسمی یا زجر روحی، بیرون میکشیم، خیلی منحصربه فرده.. واسه هرکس شکل خودشه. واسه توام شکل گیسو بوده دیگه😊 
واقعا لذت های زیادی هست که با عجله و ندیدن، دود میشن میرن هوا، حس نشده. 

خیلی خوب می نویسی

هوس کردم

پاسخ:
ممنونم.. 
هوس کیک؟ دست به کار بشید 😊

من دارم میرم آماده بشم برای خواب 

تو تازه میخوای بری کتاب بخونی و آشپزخونه برق بندازی و تدارک شام ببینی و بعدش تازه بری سریال و تفریح ؟

تازه قهوه ام الان تو کیک خوردی؟

نکنه ما تو دوتا کشور متفاوت زندگی می کنیم :)

پاسخ:
😂😂😂
خب آخه من از ۸ صبح کلاس داشتم. آخریش تا ۶:۴۵ طول کشید. همه ی اون کارهام که گفتم تا ۹:۳۰ تمامه که اونم کارهاش تموم میشه. شامم میخوریم و  بعدش بدون ۱ قسمت سریال که نمیشه خوابید، جایزه مونه 😊😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">