گاهی فکر میکنم هیچ جایی نیست که بشه کامل و بی پرده و واضح و شفاف، کلمه شد. کلمه... وقتی داری به خودت حمله میکنی. وقتی از سرزنش خودت سرشاری. وقتی آسیب پذیری. وقتی ناکامی. وقتی از اینکه دیگری بهتر از توست،، یا اینطور جلوه کرده یا... احساس ناامنی کردی. وقتی پری. وقتی داغی... وقتی حق دادن به خودت سخته... وقتی همه چیز از درون توست. وقتی میخوای حل کنی اما پسش برنمیای. وقتی ناتوانی. وقتی قفلی. وقتی داغی... داغ... وقتی دلت میخواد قلبت رو از سینه خارج کنی و بگیریش زیر آب سرد یک دور فشارش بدی و دوباره بذاریش سرجاش. وقتی برای موفقیتت دست زده نشده و حتی توهم برای موفقیتشون دست نمیزنی. وقتی بودی اما نیستند. وقتی در حال نفس نفس زدن های سربالایی رفتنی. وقتی حتی کسی نیست که بفهمه... وقتی احساس افتضاحی به خودت داری... کاملا افتضاح... وقتی از خودشیفتگی هات، وقتی از خودت خود خودت بیزاری بیزار و دلزده. وقتی با تنفری از خودت و تنفری از دنیا و زندگیت... تنفرت از حسادتت تنفرت از راضی نبودنت تنفرت از خواستن آنچه دیگران دارند تنفرت از نخواستن زندگیت تنفرت از نداشتن از هیچ کس نبودن برای مهر دادن به تو از نداشتنی دنباله دار... از جزئی از چیزی بودنی که نیست از دلگرمی ای که نیست از خودی که نابود میکند و تخریب میکند و در هم می پیچد و گیج و نالان است.. از آدم بودن وقتی آدم نیستی از شکایت و گله از بدی و بد بودن از حق ندادن و دادن به خود از تعارض و افسوس و حسرت از میل به له کردن خود و او او او او از خیال از دست از گرما از داغی از تپش از من من من... من کیم و کجا پیدا میشوم از گم شدن مدام گم شدن مدام داغی بدن مدام سنگینی سر مدام مدام مدام... و از ادامه دادن... از دوام آوردن از خیال و وابستگی تا استقلال و رهایی... ادامه میدهم برای آنچه حتی نمیدانم دیگر چیست. ادامه میدهم با ناامیدی ادامه میدهم با سنگینی با خشم با انتقام با خودی که نیست اما ادامه میدهم به روش خودم با ذکر تاب آر با ساختنی از نو با راهی جدید ادامه میدهم برای عبور برای گذر ادامه میدهم برای روزی که این نوشته را بخوانم و اندکی آرام گرفته و بیخیال تر باشم...