سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

حس های ناز روزهای تازه‌ با ارسال مطلب تازه!!

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ب.ظ

لم دادم روی مبل سبز خوشرنگم.. گوش هام از صدای سکوت خونه پره؛ همون صدایی که برای قل زدن شوق و ذوق و هیجان تو قلب من کافیه.

نوری نیست جز نور سربی دیوارکوبی که ۳ سال و ۳ ماه  پیش خودم و همسر سر همش کردیم و رنگش زدیم.. ترکیب  اون صدا و این نور منو بدون تصمیم قبلی میکشونه سمت وبلاگ..

 

من غمگین میشم، مینویسم.. شاد میشم، مینویسم، هیجان زده میشم، مینویسم.. رنج میبرم، مینویسم.. ناامید میشم، مینویسم... خشمگین میشم، مینویسم و رها میشم و آزاد میشم و در عین بودن در جایی که هستم، بیخیال و بی آرزو و محو و تمام میشم؛ در هر نوشتن، سایه ای میمیره و سایه ی تازه ای جوانه میزنه.. من وقتی مینویسم اونقدر شادم که آرزوها مهم نیستن.. پولها مهم نیستن.. اینکه که کسی بخونه یا نه، مهم نیست،، نگرانی ها نیستن، خشم ها گم میشن و من از بین میره.. عظمت دروغین میره.. هیچ میشم و هماهنگ با هستی و حل در جریان و روان در واژه..

 

من در نوشتن واژه میشم و پرده ها کنار میرن... این همون خلقه که همیشه ازش میگم، میخوام ازش بنویسم، میخوام درباره ش شعر بگم.. میخوام فریادش بزنم.. بی هیچ تصمیم و برنامه و نتیجه گرایی، قلم یا مداد رنگی یا ساز یا وردنه یا لپ تاپ یا .... رو بردار و کاری رو بکن که به جنون میرسوندت؛ تنها اون کاره که اصلاحت میکنه، تنها اون کاره که جنگها رو آتش بس میکنه، تنها اون کاره که نگرانی ها رو محو میکنه.. تنها اون کاره که قرمزی طلوع رو بی اونکه بفهمی به قرمزی غروب وصل میکنه.. تنها اون کاره که روابط رو رنگ میده،، شجاعت میاره، حسادت و نفرت رو کم میکنه و انسانیتت رو افزایش میده.. 

 

نسیم عزیز وبلاگ نسیمانه، این پست رو به تو تقدیم میکنم.. تکنیک سینک_دفتر پر از غلیان ایده های نابه،، پر از آتشی با خوده.. پر از درک درونه.. پر از خلق شگفت انگیزه.. پر از جادوئه.. عیب هامونو فرصت میکنه،، دردهامونو چوب جادو میکنه،، رنج هامونو راهکار میکنه،، قانونهای شخصیمونو تصویب میکنه و سرآغاز جشن کتابهامونه .... تکنیک سینک_دفتر جنون و دیوانگی و پایکوبی تک تک سلول های جسم و روح و ذهن و روانه و  مهمتر از همه شروع کوبش های جنون آمیز قلبه .... 

 

من با قلبی آکنده از زندگی،، جسمی داغ از هیجان،، روحی دیوانه و حیران و ذهنی رها و ساکت میرم و چنین جنون نابی را برای هرکسی که این نوشته رو میخونه آرزو میکنم.. انرژی عجیبی وجودمو گرفته و منو غرق حال وصف ناشدنی و شگفت انگیزی کرده،، جریانش به سمت هستی و موجوداتش .... تمام!!! 

 

من می میرم تا کلمه زنده شود..

می گریم تا کلمه بخندد.. 

می روم تا کلمه بیاید.. 

من بی کلمه هیچم و کلمه بی من... 

من هر درخت مرده را با کلمه جاودان میکنم و 

روزی که بمیرم، درختی میشوم؛

درختی که کلمه شود و

مرا در گردش واژه بگرداند،، 

و این است جنون خلق و طنازی مرگ.... 

                                                                           سایه ای که کلمه هست و                                                                         کلمه می ماند و کلمه می میرد!! 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۸
سایه نوری

نظرات  (۵)

۱۲ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۲۸ بلاگر کبیر ^_^

عاشق تک تک کلمه های پستت شدم و مرسی که حس زندگیتو به جونم ریختی دختر...

پاسخ:
عاشق کامنتت شدم،، تماااام.... 

ممنون عزیزم

منم فکر میکنم پادکست هیچ رقمه و به هیچ عنوان نمی تونه لذتی که کتاب خوندن به آدم میده رو به آدم بده

و اروین یالوم جان رو بخون ... درمان شوپنهاور رو نخوندی یعنی هنوز؟

و به نظر من اندازه خروجیت( نوشتن) با ورودیت (خوندن) برابر نیست درسته؟

فعلا در حال جوشیدن و نوشتنی اما ورودیت رو قطع نکن یهو چشمه ات میخشکه حتما با برنامه ریزی و تعیین یه مدت حتی شده نیم ساعت یه ساعت برای زنده نگه داشتن چشمهء درونت مطالعه کن و به ذهنت ورودی بده

پاسخ:
دقیقا نسیم خیلیی خوندن هام کم شده و فقط نوشتنه که جاریه .. 
نه نخوندم هنوز متاسفانه .. اما توی لیستمه.. 
حتما خوندن رو باز شروع خواهم کرد.. حتمااااا.. 

سایه جان این کامنت رو میخواستم خصوصی بذارم بعد دیدم تو بخش کامنت هات مثل نوشته هات پر باره گفتم عموومی بذارم شاید به درد یکی بخوره جواب تو

یه سوال دارم من اهل پادکست گوش دادن نبودم یعنی ترجیح میدادم خود یه کتاب رو به طور کامل صوتی گوش کنم

ولی چند وقت پیش که دیدم تو در مورد پادکست گوش دادن نوشتی گفتم منم حالا امتحان میکنم در کنار کتاب های صوتیم

پیشنهاد تو کدوم سایت یا کانال تلگرامی هست برای گوش دادن پادکست های حال خوب کن

من فقط چنل بی و علی بندری رو می شناسم تو این قضایا خوب و جذاب و البته کمی هم لوس حرف میزنه

دو سه تا پادکست ازش گوش دادم ولی خب انتخاب کتاب ها و موضوعاتش زیاد با روحیات من همخونی نداره اکثرا قتل و جنایت و این چیزا هست

من فقط پسر بودا و قوی سیاه رو ازش گوش کردم الانم دارم اوشو رو گوش میدم

پسر بودا چون داستانی بود رو خوب گفته بود ولی قوی سیاه به نظر من چون کتاب مفهومی بود نتونسته بود از پسش بربیاد

حالا گفتم از تو که تو زمینهء پادکست تجربه داری سوال کنم و آدرس بگیرم و پادکست خوب گوش کنم

کمک لطفا

پاسخ:
میدونی نسیم من مدتی هست که خیلیییی کم میخونم و خیلییی کم گوش میدم حتی.. تک و توک،، که اینجا نوشتم.. همسر منو خیلیی به سمت پادکست کشوند..
غیر از چیزایی که خودت گفتی،، 
آلبوم: سرگذشت خواننده ها و شکل گیری گروه های موسیقی،، مثلا ادل رو من خیلییی دوست داشتم .. البته خیلیی کم گوش دادم..
هلی تاک: من چون مشکل برنامه ریزی و مدیریت زمان داشتم و دارم و خواهم داشت 😂 باهاش آشنا شدم،، اونم خیلییی کم گوش دادم..
و عشق من پادکست رواق... چون من عاشق اگزیستانسیال و یالوم هستم، رفتم سراغش و هرچند اینم تک و توک و کم و گه گاه گوش دادم، اما باز بیشتر از قبلی ها شنیدمش و خب دوسش داشتم.. بعد دیدم خودم کتابهای یالوم رو بخونم بیشتر شاید بهم بچسبه.. و خب رها شد.. 
و کاری که گاهی میکنم اینه که توی castbox که وارد شدم یه چیزی رو سرچ میکنم بسته به حالم مثلا: روانشناسی، یالوم، تله و... چیزایی که میاد رو بررسی میکنم که کدومو دوس دارم.. 
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه،، اگر چیزی شنیدم و چسبید، حتما میگمش. 

آره و احتمال میدم خونده باشی چون در زمان خودش خیلی صدا و فروش کرد رمان ایرانیه

همخونه

نوشتهء مریم ریاحی

 

و رمان "شیرین" نوشتهء مودب پور

این دومی رو توصیه نمیکنم چون قلب آدم رو از اون وری هم خیلی با غصه پر میکنه و من رمانهای موب پور رو خیلی تفریحی میخونم به خاطر یه شخصیت دلقکی که همیشه توش هست و آدم رو میخندونه یکی از کتابهاش رو که بخونی انگار همش رو خوندی کاملا ترکیب یکسان و شخصیت های ثابتی داره با اسم های مختلف

اما برای تصمیمم که قلقلک دادن احساساتم بود تصمیم خوبی بود هم خندیدم هم گریه کردم 

اما اون رمان اولی همخونه هر بار که میخونم روحم پر از عشق میشه  

پاسخ:
وااااایییی یادش به خیر ... 
همخونه رو شاید حدود ۱۰،۹سااال پیش خوندم .. روزایی که شب تا صبح بیدار میموندم و رمان هارو تند تند تمام میکردم 🥰🥰
م مودب پور رو هم یه دوره ای خیلی سال پیش همه ی کتابهاشو خوندم  اما تو خاطرم نیست شیرین رو.. 
حس های عجیب زیر پوستی و دانه دانه شدن بدنمو  با این یادآوری ها بهم دادی،، مرسیی😊🥰🥰 
حال و هوای تابستان ها و عیدهای نوروز + رمان و رمان و رمان منو پرواز میده به خاطره و خانه ی پدری و احوال وصدف ناشدنی ... 

سایه منم مبل سبز خوشرنگ دارم

 

ممنونم از نوشته ات عزیزم و می دونم تکنیک سینک_دفتر به من جواب میده

این چند روز که از پست خودم و تصمیم جدیدم نوشتم باورت نمیشه که هنوز فکری که حال خراب برای من به بار بیاره سراغم نیومده که بخوام بنویسم میدونی چرا یکی دو تا رمان خیلی احساسات برانگیز خوندم یکی از رمان های خیلی قدیمی که چندین بار خونده بودم و یکی جدید از اونها که قلب آدم و از شوق داغ داغ میکنه فکر کردم شاید برای قلبم خوب باشه

و بود

و من وقت ظرف شستن به عشق فکر کردم و عشق

به رمان خودم که دارم می نویسم و باز هم عشق

امشب تموم شدن و دیگه قصد ندارم رمان دیگه ای بخونم فعلا

چون دیوانه وار خوندم و خودم رو توش غرق کردم و از ندگی خودم و اطرافیانم جا موندم یه کم

تکنیک جدیدم رو هنوز اجرا نکردم یعنی چیزی نبود که اجرا کنم

اما فکر میکنم تا همیشه تکنیک سینک دفتر ما رو یاد همدیگه بندازه

 

پاسخ:
تکنیک سینک_دفتر و مبل سبز خوشرنگ هردوش مارو یاد هم خواهد انداخت 😊
به به ... هنوز نیومده دلبری رو شروع کرده پس،، امیدوارم عشق ها و داغی قلبت همیشگی باشن جانم.. 
واایی به دنیایی رمانها.. میشه لطفا این 2 تا رمانت رو بهم معرفی کنی،، ممنونم ازت..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">