سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

آگاهی رو گم نکن

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۷ ب.ظ

اینکه کلاسها فشرده برگزار میشن.. تاریخ امتحانات برخلاف وعده ها عقب نیفتاد..حجم دروس زیاده.. تحقیق ها،، و همچنین کار خودم که باید نوشته هام رو سر وقت تحویل بدم، مدیریت کارهای خونه و... باعث شدن متزلزل، مضطرب و دور از لحظه ی حال بشم..

با یک برنامه ریزی درست، هفته ی پیش یکی از پروژه های کاریم رو تحویل دادم و دروسی که باید در سایت خاصی مطالعه میکردم و آنلاین امتحان میدادم، به اتمام رسوندم.. و حس فوق العاده ای بود.. حتی بااینکه فکرش رو هم نمیکردم حین گذروندن و امتحان دادنشون خیلیم بهم خوش گذشت و کیف کردم.

دیشب ناگهان حال خاصی پیدا کردم .. اینکه وقتی تکه ای از وجودی الهی، برتر و خردمند در خانه ی روح ما سکنی داره،، این همه تزلزل از کجا.. این اضطراب ها از کجا.. این حرف های بیجا از کجا.. این عجله ها از کجا.. و حرص ها از کجا و قدرت طلبی ها از کجا و آرام نگرفتن ها از کجا.. وقتی منشا درخت و گل و حیوان و اقیانوس و جنگل و آسمان و ما،، همه یکیست.. پس این دوگانگی ها،، جدایی ها.. دوری ها از کجا.. وقتی من و طبیعت از یک نقطه، آمده ایم.. چرا نپذیریم میتونیم اندازه ی طبیعت رها، آزاد، جاری و کافی باشیم ؟؟ 

بعد صبحم رو با غر زدن،، نگرانی آینده،، بی عدالتی و ناسامانی آغاز کردم ... و خب در لحظه به خودم برگشتم و ناگهان درونی رو دیدم که داره قلبم رو نوازش میکنه.. داره در آغوشم میگیره.. داره بهم حق میده.. داره بهم حق خستگی و آزردگی میده.. خودم بودم اون درون نوازشگر که داشتم خودمو تسلی میدادم. بعد صدایی اومد که: سایه آگاهی رو گم نکنی.. به آگاهی برگرد.. به سوی آگاهی بیا.. آگاه شو.. عجله رو برای دریافت، برای تحول برای هرچیززز رها کن.. آهسته شو.. آهسته.. آهسته.. سااکت.. ساکت ساکت.. به سوی  آگاهی بیا.. به آهستگی بیا .. از ریتم افتادم و سکوتو سکون و خلسه رو تجربه کردم. به لحظه ی اکنون رسیدم.. صداهای اطراف.. صدای بچه ی همسایه که فریاد میکشه.. صدای آسانسور.. صدای پرنده ها.. صدای کارکردن یخچال.. از ریتم که افتادم، انتخاب کردم.. به انتخاب برگشتم.. ما میتونیم برای هرلحظه انتخاب کنیم به جای انتخاب شدن.. 

خیلیی دیر اما شیرو خرما خوردم.. ظرفهارو شستم.. ماهی گذاشتم بیرون از فریزر.. برنج رو خیس کردم و حالا درحال تکرار اینم: آهسته،، آهسته،، آهسته،، آگاه به خود.. آگاه به خود ،، آگاه به خود... هرچند در حال پذیرش من امروز هستم که میدونم به اندازه ی دیروز لذت نمیبره، قبراق نیست، آرام نیست و... اما بهش سخت هم نمیگیرم.. بغلش میکنم، آزادش میذارم تا قبل از شروع کارهاش، اول یه فیلم ببینه. میگذره و هیچ چیز اونقدر بزرگ نیست اگر در ذهن ما بزرگ نشه..

انسانی و عادلانه رفتار کردن،، باید انتخاب بشه.. باید هرلحظه حواسمون بهش باشه .. ما فکر میکنیم همه چیز رو میدونیم بعد آینده اذیتمون میکنه و گذشته رها نمیشه.. بااینکه هرلحظه باید به خودمون یادآور بشیم که ما خیلی چیزهارو نمیدونیم ... خیلیییی زیااادد نمی دونیم پس باید باز باشیم.. باز که باشیم،، دگرگونی میرسه، جایی که فکرشم نمیکنیم .. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۳۰
سایه نوری

نظرات  (۳)

سلام سایه جان

پستت خیلی دلنشین بود..

سایه ، من میام جلو اما بعد از مدتی باز پسرفت میکنم

اینروزا روندم این شکلی بوده

پاسخ:
سلام اقاقیاا.. مرسی که میخونی..
بپذیر این نوسانها،، کشو قوسها و بالا و پایین هارو .. 
بعد از کجا میدونی پسرفته .. ؟؟ اگر خوبو آرامو آگاه،، بی جنگ و با صلح نگاهشون کنی،، بنویسیشون.. حسشون کنی.. ببینیشون.. اما وقت تعیین نکنی که کی برن و نباید باشنو ... حتما حرفایی دارن .. 
بعد با اون قسمت که فک میکنی پسرفته،، چه جوری برخورد میکنی؟ همیشه یه جوره،، تکراریه.. بهش آگاه شو اگه رفتارت تکراریه،، عادتی شکل گرفته.. عادت ناخودآگاهه.. پس باید بهش آگاه بشی و آگاهانه روند دیگه ای جایگزین کنی.. اما به هرحال خودتو بغل کن 😊
۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۵۳ بلاگر کبیر ^_^

مرسی سایه . من انقدر حالم از صبح بد بود الان گوشی رو برداشته بودم که به مائده بگم خیلی زود باید باهاش حرف بزنم. ولی چون یه بودجه بندی دارم سر این جلسات الان زمان من نبود. الان که پستتو خوندم گفتگوهای ذهنی خوبی درونم اتفاق افتاد. و کمک کرد من هم برگردم. مهمتر از همه اون پذیرشه است برای من. این جور که تو مینویسی به خوبی دیروز نیستم اما باهاش اوکی میشم خودمو نوازش میکنم و اینها ، واقعا این نگاهه برای من سخته. اینکه حالم بدترینه تو این لحظه ولی اوکیه، اوف... دلم میخواد ته قلبم اون اشکالی نداره رو درک و حس کنم. 

پاسخ:
میدونی مینا.. تاحالا به این فک کردی چرا اصلا باید بخوای یا بهتره بگم بخوایم که همیشه خوب باشیم ؟؟ بعدش چی میشه ... جایی خبریه؟؟ رقابتی هست؟؟ عقب افتادنی.. انگیزه مون پوله یا چی .. بعد اون حال بده از کجا میاد،، از عجله از شتاب از رفتن به آینده یا گذشته .. حالای بد،، بیشتر از پیش داوری،، پیش بینی آینده،، دیدن تصاویر بد و نتایج بد قبل از وقوع و توی حال نبودت میان.. اینارو ذهن میسازه .. من امروز به ذهنم گفتم: عزیز من میدونم تو آفرینشت اینه،، به بقای من کمک میکنی و خیلی جاها یاری رسانی و رنج های زیادی رو هم به غلط ایجاد میکنی واسم و من باهات نمیجنگم،فقط بهت آگاهم.. آگاهی به حال هر لحظه،، انتخاب های آگاهانه و آهستگی.. آهستگی.. آهستگی.. اینا پذیرش میاره.. ما هیچی رو نمیدونیم.. هیچیه این دنیا کاملو بی عیب نیست.. امروز یه حالی داریم و فردا حال دیگر.. ما جریان داریم و تغییر حالهامون و زندگیهامون.. اونچه به جنونمون میرسونه،، تزریقش به حال بدمون،، معجزه آساست.. تبدیل حال بد به خلق جنون آمیز و سرخوشانه .. حتی پذیرشش رو هم سخت نگیر،، درک زوری نیست.. تبدیلش کن.. 

بهت تبریک میگم عزیزم

فاصله زمانی که آدم اجازه میده تو حال بد بمونه تا به خودش بیاد و آگاه بشه و برگرده به حال نشون دهندهء اندازهء رشد روح آدمه

هرچقدر کوتاهتر وسیعتر

خیلی جالب بود امروز من و تو همزمان پست نوشتیم به فاصله کمتر از نیم ساعت

و هر دو تقریبا با محتوای مشابه

تو خود الانت رو در آغوش گرفتی من خودم رو با تمام چهل و دو ساله گذشته ام

بغل و بوس و همدلی و درک متقابل همین الان یهویی

پاسخ:
چقددر عالی که اینهارو بهم گفتی نسیم.. چون گاهی با خودم فکر میکردم اینکه غالبا البته ( نه همیشه) زود به حال خوب برمیگردم یا بهتره بگم برمیگردونم،، نکنه آسیبو فشارو فرصت ندادن به خودمو روحمه.. هرچند ور قانون همیشگیم تو این برگشت، سهل گیری به خود حرف اول رو میزد و نظافت اطرافم،، خوراکی.. حمام.. کتاب..نوشتن و فیلم( انشالا از این برگشته مینویسم) .. مرسییییی..
جدا.. چه جالب،، برم بخونننمم.. 
ای جان به اون بغل و بوس و درک و همدلی آخرت 😘😘😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">