ادامه میدهم برای آدمی که خواهم شد!
به خودم نگاه میکنم که این روزها به دنبال زندگی هستم! دیگه خونه ی تمیز، غذای خوب، بطالت با نورها، فیلم خوب و... نمی تونه زندگی رو بریزه تو جونم.
زندگی رو جایی در قلبم میخوام؛ جایی بکر در درونم که دستِ آرامش بهش نخورده؛ جایی که من می بینمش... جایی که میخوام درکش کنم. میخوام بهش بگم هرچند آرمیدگی و زندگی الان دوره از اینجا اما تو لابقشی. و تنها تویی که میسازیش...
روزهای سختی رو میگذرونم. در بدنم می مانم که چیزهای اون بیرون چطور اوجُ فرود و کشُ قوسش میده.
بدنم... کلامم... لحنم... فشار دندان هام... انقباض و گرفتگی... سرعت کلامم.. بلندی صدام... بازخوردهای بیرون که در درون من معنا می یابند. تکرارها. بر اینها می مانم. در واقعیت می مانم.
تصمیمی که تا فردا باید بگیرم...
تراپی ای که باید شروع بشه چون بخشی زیادی از ما هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت بر ما آشکار نمیشه چون با ما یکی شده و در ما حل!
و منی که ادامه میدم وقتی حس زندگی ندارم. وقتی حتی نمیدونم چرا ادامه میدم. وقتی همین حالا بخشی از من میگه: که چی.. ادامه دادنت که چی.. راه سختی که میخوای بری که چی.. اینها که اینجا می نویسی که چی.. و بخش دیگه ای میگه ادامه دادن به عنوان تنها راه نجات..
کلاس هام رو میگذرونم. کتابهام رو میخونم. پویا و در مسیر هستم. با دفتر و قلمم مومنانه می مانم. در خود می پیچم تا باز بشم. به خود می پیچم و ادامه میدم.
و امروز و این لحظه ادامه میدم چون مجبورم. ادامه میدم به خاطر آدمی که ممکنه سال دیگه این موقع باشم. ادامه میدم چون با پوچیِ این لحظه از جهت عکسش، برقصم.
چیزهایی هست که بهشون فکر کنم و اشتیاق قلبم رو برانگیزه. نورهای کوچکی هست که تاریکی اطرافم رو گاه به گاه روشن کنه. و عجیب که همین ها برای ادامه دادنم کافیه. و عجیب اینکه یکی از چیزهایی که اشتیاق قلبم رو برمی انگیزه ادامه دادنه... یکیش دنیای درونی و روانیه... یکیش رفتنه...
در این زمان جز اینکه خودم، اولویت خودم باشم ازم برنمیاد و نمیخوام.. .
میخوام بدون حمله به خودم که ضعیف و درمانده م میکنه، در لحظه با دسترسی کامل به خودمُ احساساتم و حضور ذهن، بران باشم؛ بران و مهربان! ترکیب جذابیه.. من عاشق ترکیب ها هستم... ترکیب ادامه دادن و پوچی!
تمرین اعتماد به خود میکنم...
حضور دارم هرچند درد میکشم..
ظرفیت سازی میکنم هرچند دیواره های قلب و سینه م رو می درم...
ادامه میدم هرچند الان نمی دونم چرا...
ادامه میدم برای آدمی که خواهم شد!