الکی الکی مثل قاصدکی که میاد!!
دوشنبه کولر رو راه انداخت. من گراتن خوشمزه ای پختم با سیب زمینی، بادمجون، گوشت چرخ کرده، قارچ فراوان و پنیر. این بار سس بشامل نزدم. جوز هندی م هم گم شده بود! سالاد آماده کردم و ناهار خوردیم. مثل همیشه نشده بود اما سیر شدیم :)
بعدش من خونه رو جمع و جور کردم؛ گردگیری کردم؛ نظم دادم. جارو کشید و منم پشت سرش تی زدم. آشپزخونه و گاز رو تمیز کردم. ظرفها رو شستم. همه ی درها و پنجره ها باز بود:) هوای خونه تازه و نو شد.
نسکافه خوردیم با پنکیک بی نظیری که پختم. لم دادیم تو خلوت هامون، هرکس برای خودش.
تمیزی خونه رو نفس کشیدیم و استراحت کردیم. شام که داشتیم. رفتیم بیرون. ویس گوش کردیم. کتابم رو خریدم. حرف زدیم. برگشتیم و قصد فیلم دیدن داشتیم اما به جاش عمیق خوابیدیم..
سه شنبه با حال خوب بیدار شدم. به آشپزخونه رسیدم. رفت باشگاه. ناهار پختم. روغن زدم به موهام و دوش گرفتم. ناهار رو خوردیم و رفتیم کتابخونه. زبان خوندم. کتابم رو مطالعه کردم و اشکالاتم رو یادداشت کردم. غذا خریدیم و برگشتیم خونه. فیلم دیدیم و شام خوردیم. عمیق خوابیدیم.
دیروز رفت سر کار. من تدارکات قرمه سبزی رو ردیف کردم. مایه ی کوکو سیب زمینی آماده کردم. دال عدس پختم برای پلو دال عدس. میوه خرد کردم. دمنوش و ویتامین هام رو خوردم. آلو و روغنم یادم نرفت.
آشپزخونه و خونه رو جمع و جور کردم. تی کشیدم. رفتیم کتابخونه. زبان خوندم و کتابم رو پیش بردم. واسه م سوال پیش اومد. پناه بردم به گوگل و ویس های قبلی و تفکر عمیق:)
یادداشت برداری کردم. خرید کردیم. دنبال گلوتینوس بودم و یافتم :) موچی خوردیم. برگشتیم خونه. در حال لهیدگی کوکوها رو سرخ کردم و نودل رو آماده کردم. شام خوردیم. فیلم دیدیم و غش کردیم.
امروز صبح رفت سر کار. قهوه تلخ خوردم با چنین چیزی: 2 تا نون تست رو روی هم گذاشتم. روش شیر ریختم. 10 مین استراحت دادم. تو کره سرخ کردم. روش عسل ریختم. لوبیا رفت بپزه. ظرف ها رو شستم. اتمیل و میوه آماده کردم.
یک کلاس آنلاین 2 جلسه ای دارم. امروز 4 ساعت و فردا 3 ساعت.
الان زبان میخونم و کتاب. واسه سرخوشی هم رمانم :)
یادم بمونه: سطحی ها و ساده هایی که بدون حل کردن های عمیق، زمان و انرژیم رو حفظ میکنند و حالم رو خوش،، اینها هستن:
خونه نسبتا تمیز+ آشپزخانه نسبتا مرتب+صبحانه سالم و خوشمزه از قبل آماده شده+تصمیم نوع غذای روز، از روزِ قبل و آماده کردن ملزوماتش...
اینها حتی خواب شبانه عمیق تر و بیداریِ صبح سرحال تری واسه م میارند. حتی ساعت بیداری صبحم رو زودتر میکنند و تنظیم که خودش خیلی توی حال خوبم مؤثره..
چون باعث میشن وقت و ذهنم آزاد بشه در جهت اولویت هام و هدف هام و کیفیت زندگیم...
لذت این روزها: شبها وقت خواب بدون هیچ تصمیم و تلاشی، ناگهان قلبم رو شکر عمیقی پر میکنه. مناجاتی کوتاه بر لبم جاری میشه. قلبم باز میشه. حس خوش و آرامی میگیرم. نمی دونم چند وقته از کجا میاد. اما ساده، روان.. بی فکر و بی تلاش جاری میشه.. دوسش دارم مثل قاصدکی میاد، چند دقیقه کوتاه میشینه و کلامم رو میبره به ناکجا!
ذکر این روزها: الکی الکی بخون. الکی الکی کلاس برو. الکی الکی ادامه بده.
با تمام (خب که چی ها). با تمام (حالا که چی ها). با تمام پوچی ها... با تمام (نمی دونم ها و بی انگیزگی ها) و... یک دفعه تو نوشته هام پیدا شد به همین سادگی. برای حال این روزهام و ادامه دادنم و (تلاش کردن که تلاش بیجا نکنم)، هماهنگی با احساسم و در عین حال حفظ استقامتم، چیزی شبیه به معجزه بود. قلبم رو راحت کرد و آروم. تنش رو از روی بدن و روانم برداشت...
از نقطه ی مقابلِ پوچی، ادامه میدهم. ادامه دادن برای من ارزشه...
اولویت و نیازم رو بشناسم...
تمرینِ اعتماد به خود...
بارش هام حین ظرف شستن ادامه داره و من عاشقشونم؛ دیروز خیلی راه گشا بودند واسه م و گشاینده قلب و گره :)
فعلِ رفتن ادامه داره. مدتهاست... بهش گوش میسپارم..
چقدر نوشته هات ارامش بخشن
چقدر پذیرفتن توش موج میزنه و اینه که به ادم ارامش میده،پذیرفتن همه چیز و نجنگیدن و دیدن و زندگی کردن باهاشون،خشم غم حتی پوچی شاید یا کمی اینورتر از پوچی
چقدر خوبه که مینویسی