سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

انتخاب من!!

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۳ ب.ظ

وقتی خونه برق میزنه. وقتی به خونه رسیدگی شده. وقتی   آشپزخونه، سبز و ترد و گیاهی و تازه ست.. وقتی عطر و سکوت اینجا در هم آمیخته ن.. من وسط کارها، جهان رو ول میکنم تا میلم رو بگیرم دستم و کلمه هام رو ببافم،،، زندگی جاریه... 

 

صدای قل زدن خورش رو می‌شنوم. و این  نوید رو بهم میده که ترکیب بامیه های سبز با اون دونه های نارنجی توشون،، برنج ریز، سالاد شیرازی خوش بر و رو و  سبزی قراره یکی از برش های لحظه ی امروزم باشه. یکی از اون هزار تا جشنی که میشه تو امروز واسه خودم بسازم. چون کوچک و معمولی، بزرگ و باشکوه رو رقم میزنه. و چی باشکوه تر از سرخوشی! 

 

ناامیدی میاد.. ترس هست.. کمبود هست. نقص هست. اما من پیش میبرمشون؛ آگاهانه، مهربانانه و آهسته پیش میبرمشون. چون تو این مسیر تازه ی عجیب، هیچ چیزی بعید نیست و هرچیزی ممکنه! مسیر تازه ی خلقم سخته! اما من عاشقشم.

با چی پیش میبرم؟ 

غرق میشم تو صدای ریختن آب تو لیوان.. 

غرق میشم تو صدای گنجشک ها. 

غرق میشم تو طعم گیلاس

غرق میشم تو بوی رزماری 

غرق میشم تو نرمی پتوی نازک گل گلیم.. 

و غرق شدن ناجیه. چون خوب که نگاه کنم ساده ست. بهتره پیچیده ش نکنم. چون توجه منه که هرچیزی رو رشد میده و بهش قدرت میده. و من قدرت رو از اونچه نمی خوام میگیرم. با تمرکز، ایست، آهستگی و آگاهی بر هر چیز قدرت ازش گرفته میشه. 

 

پیاده روی، آسمان، سکوت و مینیمال ترین حالت ورودی.  دریافت از خود. دریافت با دیدن خود. دریافت با شنیدن خود. دریافت با نگاه نو به خود. بدون فشار و زور و تقلا برای چیزی شدن! داره دریچه هایی رو واسه م باز میکنه و درهایی رو می بنده. و داره قبلی ها رو حسابی جا میندازه. چون همینکه یادم نره، کافیه!! بیشترش، شلوغ میکنه و فرسوده! و به وقتش میاد! 

 

و من فقط میدونم غمم رو هم، دردم رو هم، کلافگیم رو هم، ببینیم و بدونم میگذره.. و وقتی زندگیش کنی، سبک میشه! 

 

 

​​​​​​بهم میگه چقدر سرخوشی.. تو یه گوله ی سرخوشی هستی!! 

و من فکر میکنم همین الان هم ناخوشی تو قلبمه. و من نمی خوام کتمانش کنم. نمی خوام نبینمش. نمی خوام نباشه.. فقط آگاهانه و  هوشیار انتخاب می‌کنم..

و ناخوشی رو تبدیل میکنم. تبدیلم نشد، نشد.. چون زندگی همینه جمع تضادها. همزمان شاد و غمین.. همزمان سیاه و سفید... 

 

من از خودم چی میخوام؟ من چی رو بزرگ میکنم؟ من به چی دامن میزنم؟ من به چی گیر میدم... وقتی دنیا اون چه نباید رو میخواد.. وقتی دنیا گیر میده.. این منم که انتخاب می‌کنم تا کجا کشش بدم.. تا کجا ادامه ش بدم.. 

 

و وقتی یادم میره، می بینم دارم کمک میکنم به تغذیه ی اونچه نمی خوام. و وقتی به آگاهی برمیگردم، بی هیچ تلاش و انتظاری رد میشه. و من بو میکشم خورشتم رو! و جهان رو میذارم واسه بعد! 

 

صبح تا ظهر کلاس داشتم. کلاسها تا این هفته ادامه دارن. و بعد، چند روز فاصله و امتحانات پشت سرهم.. خرد خرد خونه رو سامان میدم تا ایام امتحانات کیف کنم، غذای خونگی داشته باشم و...

این وسط عشق و کمک های یار و مهربونی های مامانم من رو شاکر و شاد میکنه... 

 

روزها خیلی با همسر حرف می‌زنیم. خیلییی. و باز می بینم چقدر رابطه مون داره وسیع تر، عمیق تر، بالغ تر و زیباتر میشه. فرصت میدیم بهم برای اشتباه و خستگی. اجازه میدیم هرکس مدل خودش باشه. وظیفه ای نیست و فقط عشقه. آزاد میذاریم و مهر تازه میشه. برخوردهای مقطعی رو تاب میاریم و جمعش میکنیم 😂

 

و حواسمون به امنیت بین خودمون هست.. تحقیر، سرزنش، انتظار بیجای اونچه باید از خودت بخوای، از دیگری.. و سرکوفت، امنیت رو له میکنن. و امنیت خودت بودن تو رابطه و واقعی شدن، زندگی رو عمیق، سرشار و سبک میکنه. 

برم ناهارم رو بخورم. یه استراحتی بکنم. دوش بگیرم. و بچسبم به نوشتن و کارهام. چون نوشتن و تزیین و طراحی ایده هام، غنچه های قلبم رو باز میکنه.. 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۳۰
سایه نوری

نظرات  (۷)

۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۴:۲۱ بلاگر کبیر ^_^

ای سایه ی قشنگ ... با این پست های بی نظیرت...

مثل همیشه غرق شدم اینجا ...یه ماه و یه روزه ننوشتی دختررررر

پاسخ:
مینای زیبا...  🌿🙏💙

بیا پس 🍾🍾 😂😂

آره جانم دور شدم از وبلاگ اما با نگاه نو و رویکردهای تازه برمیگردم..
مرسی ازت 🙏💙

خیلی خیلی ممنون😊

پاسخ:
🙏🌿☘️💙

یکی از ارزوهامه در لحظه بودن و زیستن.

امیدوارم محقق بشه و راهشو یاد بگیرم

پاسخ:
میشه میشه... همینجا و اکنون رو نگاه کنید. و قدم های کوچک رو طراحی کنید. و آگاهی رو تمرین کنید. و یه دفعه اونقدر سرخوشی که منتظر تو لحظه شدن هم نیستی..  و ناگهان  وسط آرزوت هستی 😇😇 به جای انتظار، همینی که هست رو زندگی کنیم، یه دفعه از ناکجا میشه.. 
من هرچیزی بلد باشم،، یاد میدم.. 😊🙏🌿

۳۰ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۵۰ زهره ی روان

سایه عزیزم،بر جانم نشست نوشته ات.

اتفاقا دیروز همش به این فکر مبکردم که روزمو خراب کردم چون به فکرم اجازه دادم حالمو بد کنه و بعد دروغ بودن و درست نبودن و واقعی نبودن فکرم رو هم دیدم.تصمیم گرفتم اگاه باشم،امروزم رو خوب شروع کردم.صبح زود چای خوش عطر برای خودم و همسرم اماده کردم صبحانه که خوردیم اون رفت سر کار و من اومدم تو اتاق بچه ها و پیششون دراز کشیدم و کتاب خوندم و باز خوابیدم.

پست الانت خیلی بهم ارامش داد،سایه جان.بمونی برام

پاسخ:
امروز، روز کامنت های شادی بخشه😊😊😇

زهره عزیز... دقیقا همینه جانم آگاه شدن به خود و موقعیت ها و اتفاقا،، پر از گشایشه. پر از راهه. پر از حل شدن بدون جنگه.. آگاهی یعنی التیام و بودن به جای درمان و شدن. و بی نظیره.. متعادل و تیز و هماهنگ میکنه آدم رو. و آدم واقعی میشه یه دفعه.
و اینکه یه روزایی هم خراب میکنیم دیگه. همینه جانم این زندگی طبیعیه. این مای ناکاملیم. این زندگی ناکامله.. فقط باید آگاه بمونیم که کافیه. و آرام آرام به خرابکاری هام می‌خندیم و ازشون جوک و خنده می‌سازیم 😊💙🙏🌿
خوندنت واسه م ارزشمنده جانم 💚🌹

ممنونم از توصیه ها🥰

امیدوارم بتونم

پاسخ:
خواهش جانم 💙☘️
 حتما می تونید.... منم اصلا بلدش نبودم اما خواستم... خب البته واسه من کار کرد و جواب داد. باید ببینید تو لحظه بودن رو چقدر دوست دارید و چقدر تاب بدی هاشم دارید.. 
ولی آگاه شدن به خود، موقعیتها ، اتفاقها، نقص ها، و هستی...  کلا خیلی عجیبه. وقتی بی فشار و زور و بی عجله و بی تقلا باشه.. (تیز و هوشیار ماندن به جای عادتی و شرطی گیر کردن)  آگاهی، رد میکنه و حل میکنه

سلام

خوشحالم که شما رو میخونم🥰

خوشبحالتون که میتونید توی لحظه ی حال باشید

پاسخ:
سلام
خوشحالم که من رو میخونید و ممنونم 🙏🌿😇

هرکسی میتونه جانم.. کاملا اکتسابی و قابل یادگیریه.. با قدم های خیلی کوچک شروع کنید. از حواس پنجگانه تون خیلی زیاددد استفاده کنید. عجله نکنید. هرموقع به آینده و گذشته رفتید، بی سرزنش خود فقط آگاه و هوشیار بشید. زیاد بنویسید. و باز بمونید. باز به روی سبک زندگی آزادانه و لحظه ای. آگاهانه گشوده باشید. و گذرایی زندگی رو درک کنید.  بعد مال بعده. و بازم میگم آهسته و با قدم های کوچک.. 🌿😊😇☘️

سلام سایه جان :)

بدو اومدم بخونمت که حالم خوب شه😊

گرچه این روزها که آگاهتر شدم به خودم و اطرافم دارم کم کم میبینم همه چیز داره خوب پیش میره انگار و اگر هم پیش نره هیچ عذابی ندارم و ناراحت نیستم اصلا چون همین لحظه رو میبینم و نه گذشته ای که بابتش خودمو سرزنش کنم یا حسرت بخورم ( چه لحظات و زمانهای نابی رو برای اینکار به خودم سخت گرفتم ) و نه آینده ای که بابتش بترسم و یا داستان بافی کنم که چی خواهد شد و چی نخواهد شد...

و چقدر این آگاهی کیف میده سایه

نور داره به زندگیم می تابه با این آگاهی

ممنونم ازت بی نهایت🌈🌷💚

پاسخ:
وای وای وااااای... 💙🌿 
چقدر خوشحاااالم واسه ت آرامش.  دمت گرم، درود بر تو..
دقیقا همینه و آگاه شدن به موقعیت ها، خود، دنیا و اتفاقاتش و دیدنشون بی عجله و فشار و انتظار،  معجزه میکنه...(و خیلی مهمه باز و پذیرا بودن در برابر سبک های تازه و وسواسی نشدن تو اجراشون) 
منم خیلی لحظات رو کشتم تا از چند سال پیش که آگاه شدن به هر مورد، آهستگی و مشاهده ی بی تقلا،، پیداشون شد، دیگه اشتیاقم افزون شد و هیچی مثل قبلش نموند..
ممنون از تو عزیز 💙🌿 سرخوشی و نورت مستدااااااام جانم 💛☘️😊😊😇😇

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">