اونچه مال منه و برای منه!!
من شعور چه هستم.. من شعور چه هستم.. من شعور چه هستم.. مسیر درونی من به کدام سو و با چقدر سرعت است؟
به آهستگی و آگاهی و خود، برمیگردم. برمیگردم. برمیگردم..
دانش ها میرسند؛ اطلاعات می آیند..
کتاب هایِ خوب، همه جا هستند!!
اما من هرچیز را مال خود میکنم. مسیر خود را میسازم. مخالفت میکنم و از نو می رویم. در هیچ الگویی جا نمی گیرم...
شخصی سازی و خودسازی..
شخصی سازی و خودسازی..
شخصی سازی و خودسازی..
سکوت و خو گرفتن با خود.
سکوت و خو گرفتن با خود..
خودم، خودم را درمان میکنم.. و در الگوها و اطلاعات گیر نمی یفتم..
دانش ها را زندگی کنم. و از نو مسیر خود را بسازم..
من و زندگی،، ناکامل های کافی و شگفت انگیزی هستیم..
خودت باش و خودتو یاد بگیر و مسیرت رو بیاب و بهش وفادار بمان و به آگاهی برگرد و آرام بمان سایه... چون تو، اینی..
باید بدونیم که چی هستیم اما باز و پذیرا...
سایه، عشقِ تو و اشتیاقِ تو، خودسازی و شخصی سازیه...
و با این عشق و اشتیاق، وجودت یکی میشه.
یکی شدنی که توش، نه جسمی، نه روحی، نه فکری..
فقط یک ابری و مثل دود میری و دود میشی...
باید عشقمون رو پیدا کنیم!
و بدون عشق دادن به خود، بدون دیدن خود، بدون پذیرش همه ی ابعاد خود، بدون صلح با خود،،
و بدون دست از سر خود برداشتن،، مگه میشه با روانی، ساخت و در حرکتی شوقانه و دیوانه وار، بود؟ این آخری یکی از اون تضادهای عجیبه...
خودت رو پیدا کن و خودت رو زندگی کن با تمام وجود
سایه