سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

باشد که خدا باشم !!!!

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ق.ظ

داشتم دفترمو ورق میزدم که به نوشته های چند هفته پیش رسیدم... جایی نوشته بودم : 

شب استو من میخوابم در حالی که روحم زنده استو بیدار و منتظر صبح... الان به این فکر کردم که قرار بود یه پست بنویسم با عنوان : منتظرم صبح بشه...( با مرور نوشته هام یادم افتاد و حتما مینویسمش)  شما چند تاشب تو هفته،، تو ماه... دارید که با تمام وجودتون منتظر صبحو طلوعید؟ قبراق از خواب میپرید بیرون؟ به نظرم همه ی این انتظار برای صبح تو ۲ تا چیز خلاصه میشه: ۱عشق به خود با وجود همه ی بدیها، بدجنسی ها و عیب ها.. ۲ انجام کار یا کارهایی که عاشقشی،، خلق ناشیانه و کشف های شگفت انگیزو باورنکردنی حینش،، رسیدن به نتایج نابو اصیلو واقعی و بی پرده حین خلق های عاشقانه... برای من تنهایی و عشقبازی با کلمه و عرفان و نقاشی و مراقبه و نظاره ی آسمانو کتاب.. واایی و جانو برکت به حس اون لحظه هاا.. !!

جای دیگه یه چیزی نوشته بودم که یادم رفت اینجا بگم اما هرچی بگم از حسو شوقم روز اتفاقش کم گفتم... اوایل قرنطینه و کرونا بود که اتفاقی با جایی آشنا شدم که نیرو میگرفت.. من گفتم کارم نوشتنه،، خیلیی ایده دارم برای نوشتن و برنامه های دیگه شون و... نمونه کار فرستادم،، چندروز بعد گفتن نمونه کارهاتون پذیرفته شده و خوش اومدید و ... کارمون رو شروع کنیمو ... خیلیی هم مشتاق بودن اما من درگیر برنامه های خودم بودمو خب سفارش دستم بودو ... بی اعتنایی کردم. گذشتو گذشت تا دیدم پیج های بزرگو کار درستو حرفه ای و ... از اونها میگن. چقدر خاص بودنو خالص،، چه اهداف قشنگی داشتن و چقدر بزرگ بودن اما فروتن.. باورم نمیشد اینقدر عالین و به عالی بودن معروف هستن ... 

حالا بگذریم از اینا ... من در اون لحظه، فقط به قانون کمترین تلاش فک میکردم.. اینکه وقتی عاشق کارتی و انگیزه ت فقط عشقه ( البته که من انگیزه م عشق خالص نیست و پول هم واسم مهمه اما امیدوارم درست بشه،، نگاهش میکنم تا انگیزه هام قوت و قدرت بگیرنو تعالی یابند اما نمیجنگم هرگز،، من الان، همه ی اون چیزیه که نیاز این لحظه مه،، درکش میکنم، دست خودش نیس..  به هرحال عاشق کارمم و باهاش کیف میکنم) بدون اینکه تلاشی کنی، بخوای، حتی تصورش رو هم کنی،، اتفاقای شگفت انگیزی از راه میرسه.. وقتی بدونی وفور و فراوانی و بی نهایتی از آن خالقه و تکه هایی از این وفورها در توام هست،، محدودیتها کنار میرن و نور و شکوه حتی جایی که نمیخوای،، جایی که خودتم نمیدونی میان تو زندگیت.. از جایی که فکرشم نمیکنی،، مغز گیج میشه که اصلا چی شد،، چون نمیفهمه.. آخه اینا همه ش کار قلبو الهامو عشقو سکوته... 

زندگی یه ساده ی خوشگل و اعجاب انگیزه.. فقط کافیه راهشو یاد بگیری.. بعد پول میاد، جایی که نمیخوای... عشق میاد، جایی که نیازی نیست.. آرزوها محقق میشن، وقتی آرزویی نیست.. 

 

باشد که نخواهم و بیابم.. 

باشد که بهتری نخواهمو فقط بودنی باشم ناظر..

باشد که خودم را ببوسمو دگرگونی از ملکوت فرو ریزد..

باشد که آرام گیرمو قرارو سکون و طوفانها زیرو رویم کنند..

باشد که باز باشمو آسان بگیرمو پیچیدگی ها پایان یابند..

باشد که هیچ نخواهمو بودن شوم ..

باشد که رهایی از راه برسد وقتی حتی اسارتها شیرینند!!

باشد که در هستی،، در ملکوت روان شومو شکوه یابمو بریزمو از نو ساخته شوم... 

باشد که هیچ شومو بودن باشمو بی آرزویی... 

باشد که سکون یابمو سکوت شوم.. ذره باشمو وسعت گیرم.. 

باشد که هیچ نباشم جز نگاه جز آگاهی.. جز هماهنگی و حل شدن در هستی.. 

باشد که تمام شومو خدا شوم !! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۱
سایه نوری

نظرات  (۴)

عزیزم

من آدم منتقدی ام کلا ... و از نقد شدن هم خوشم میاد احساس می کنم آدم مهمی هستم برای کسی که داره وقت میذاره و چیزی رو در من نقد میکنه

من به این دلیل نمی گفتم که می دیدم غلط املایی نداری و می فهمیدم اون به هم چسبوندن ها و space نزدن ها عمدیه خب وقتی یکی خودش به عمد چیزی رو که می دونه درست نیست انتخاب میکنه من فقط می تونم بگم انتخابش در من چه حسی ایجاد میکنه اما انتقاد نمی تونم بکنم که

الانم قراره یه دکمه رو فشار بدی فقط بین نوشته ها و نوشته هات رو معتبرتر کنی که برای خواننده های هوشیارترت جذاب تر بشه

باشد که خدا باشی عزیزم

 

 

پاسخ:
بله.. بله.. ممنون از هردوتون.. قدرتونو میدونم و شاکرم حضور دقیق و آگاهتونو. 
سپاس و مهر میفرستم .. 
و از این به بعد هم بازم پذیرا و منتظر این چنین نقدهایی و نقدهای دیگه از طرف هردوتون هستم 😘😘

کامنت های مینا رو خیلی دوست داشتم

حرف دل منو زد

خیلی وقت بود منم این مساله تو ذهنم بود

میدونی من وقتی یه متنی میخونم غلط های دیکته ای خیلی سریع میاد به چشمم ایرادهای ویرایشی هم همینطور بعد اگر متنی بخونم ایراد داشته باشه هرچقدر اون متن شیرین و جذاب باشه لذت من رو کامل نمی کنه

 

چیزی که مانع من میشد برای گذاشتن کامنت انتقادی، حس عمدی بودن اون مدل نوشتن بود برام

به چشم امضای تو بهش نگاه نکرده بودم به این دید نگاه کرده بودم که قلمو گذاشتی تا خودش بنویسه بدون هیچ ویرایش و مانعی در مقابل جاری شدن حست توی وبلاگ

برای همین از اون یه کوچولو تو ذوق خودم خوردن میگذشتم تا تو راحت و بی پروا و رها و یه کوچولو غلط برای خودت بنویسی تا به وقتش یه جا بهت از حسم بگم و البته اختیارش با خودته... تعیین حد و حدود اندازهء اعتبار نوشته هات به تصمیم توست ولی میشه بهش آگاه شد و تمرین کرد  

پاسخ:
آره منم دوسشون داشتم واقعا،نقدهای شیرینی بودن ... از این به بعد انتقادی بود، بگو حتمن .. ممنونم ازت.
میدونی نسیم من چون تو روز زیاد مینویسم ... اینجا فقط آزادانه میریختم بیرون و تمام .. تو جوابهای مینا گفتم و بعد برنمیگشتم.. فقط نوشتن بی فکر،،، بی ویرایش، بی زیباسازی، بی رعایت اصول همراه با چهارچوب شکنی..،، ارسال و تمام .. اما خب تلنگر به جایی بود.. تو پست کوتاه آخر رعایتشون کردم و سختمم نبود.. از اینکه نظم بدم به اینجا انگار خوشم اومد اما نمیخوام بی ویرایشی اینجا خراب بشه،، خلق رهای رها حتی غلط اما خلق...اما برای نظر مینا به عنوان خواننده دقیق و هشیارم ارزش زیادی قائلم و تو همچنیین. البته من از غلط املایی بیزارم و خب تقریبا صفره غلط های املاییم اما اون ضمه و واو ها،، همین جور دلی رعایتشون نمیکردم.. که از این به بعد خواهم کرد.. مدل گفتنم، مینوشتم.. حالا میذارم حالم بریزه،، و نگارش هم عادتم بشه تو وبلاگ.. کم کم ناخودآگاه میشه اینجاهم، مثل سفارش هام دیگه..‌..مرسی از تووو هممم..
۰۲ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۴ بلاگر کبیر ^_^

سایه ی خوبم نمیخوام این کامنت جنبه ی سماجت و کشدار کردن حرفم رو داشته باشه اما اجازه بده این ها رو هم بنویسم چون تو توضیحی که دادی متوجه شدم مطلبی که مد نظرم بود رو از مثال هایی که آوردم با اون دو تا جمله؛ صحیح برداشت نکردی.

برای همین چند تا مثال از داخل نوشته ی خودت میارم.

 

نوشتی داشتم دفترمو ورق میزدم.خوب این جمله شکل نوشتاری صحیح همون بیان محاوره است و خیلی هم درست و عالیه.

چه بنویسی داشتم دفترمو ورق میزدم.چه بنویسی داشتم دفترم را ورق میزدم.چه بنویسی داشتم دفترم رو ورق میزدم.

سه تاشم یکیه و هیچ کدوم این اَشکال نه غلط هستن نه تفاوت معنایی رو باعث میشن.

 

حالا اینجا رو ببین :

 

باشد که باز باشمو آسان بگیرمو پیچیدگی ها پایان یابند..

یا این:

شب استو من میخوابم.

صرف نظر از اینکه هیچ کدوم اینها جملات گفتاری و اونجور که واقعا بیان میشن نیستن ( از اون جهت که گفتی میخوام نوشته ام همونجور که میگم خونده بشه) 

اینکه بنویسی شب است و من میخوابم (در صورتی که فضای کل پستت گفتاری باشه) کسی نمیخونه شب است وَ من میخوابم. همون شب است -ُ من میخوابم خونده میشه.

یا همون طور که ما هممون مثلا  این مصرع :

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند 

تمام واو ها رو بصورت ضمه میخونیم ؛ طبق مثال خودت اگه تو هم بنویسی آسمان و ابر و ماه طبق سبک کلی نگارشت که محاوره است کسی با واو نمیخونه و ریتمش ناخودآگاه حفظ میشه و اینکه بنویسی آسمانُ ابرُ ماه فقط اشتباه نگارشی محسوب میشه.(حالا مثالی که من تو مصرع آوردم چون ریتم داره خود به خود ضمه طور خونده میشه اما از این دست مثال ها توی کتاب های غیر منظوم هم خیلی زیاد میشه آورد)

 

درمورد امضای شخصیت هم اینو بگم تو آدم بسیار خلاقی هستی و فکر میکنم پیدا کردم یه امضای شخصی که کاملا هم درست باشه برای تو کاری نخواهد داشت.(دقیقا مصداق چیزی که خودت نوشتی : باید کنار نگارش صحیح امضای شخصی هم داشته باشی در حالیکه روند فعلی فدا کردن نگارش به نفع امضاست) فکر کن من نوعی تو تمام پستهام مثلا است رو بنویسم عست... میشه که امضای شخصیم باشه آما !!! :)

 

در آخرم اینو بگم سوای علاقه ی خیلی زیاد شخص من به حفظ و نگهداری از شکل درست ادبیات زبان فارسی که براش در طول سالها زحمت های زیادی کشیده شده حتما ؛ وقت گذاشتن برای این چنین کامنتهایی تو وبلاگ شخص تو برای من یه انگیزه ی دیگه ای هم داره اون هم اینکه امروز مثلا پنجاه نفر اینجا رو میخونن و ده نفر کامنت میذارن. تو نوشته هات اونقدر شیرین و خوبه که شاید یه روز پنجاه هزار نفر بیان بخوننت و پونصد تا کامنت هم بگیری. چه اینجا چه اینستا. پس فکر میکنم انتظار صحیح نوشتن از نویسنده ای که نوشته هاش ممکنه مرجع بشن برای آدمهایی مثل من و خیلی های دیگه انتظار بی جایی نباشه :)

 

سوای تمام اینها من خیلی خیلی به شما ارادت دارم جانم :)

 

پاسخ:
آقااا من کامنتت رو با مور مور پوست و بغض گلو به پایان رسوندم.. و حالا هم خیسی اشک داره اضافه میشه... 
در مورد قسمت های اول کامنتت،، مطمئن بودم، کامنت دیگری ازت خواهم گرفت.. چون نوع بیانم تو جواب قبل،، غلط انداز بود 😊😂
آره جانم من کاملا متوجه شدم،، .. اتفاقا از ذهنم گذشت که ما شعرهارو با ضمه میخونیم، هرچند شیوه نگارشیش واو هستش.. گفتم چون اینجا شعر نیست، شاید به بیان من خونده نشه.. اما راستش کامنتهات دید روشن تری بهم داد.. اینکه نوشته هام نظم بگیرن همراه با نگارش صحیح  خوشحالم میکنه.. من احترام عجیبی برای کلمه و ادبیات قائلم.. اشتباهات نگارشی و املایی،، اون ه اشتباها ..رو اعصاب منم هستن 😂 اما خب به وبلاگ بی اعتنایی میکردم.. ممنونم از انتقادت.. عالی بود،، باز هم اگر چیزی بود، بگو .. من این انتقاد رو میپذیرم و اصلاح میکنم اما اون ضمه ها کنار هم خیلی خوشگلناا 😂😂ممنونم ازت.. برم باز قسمت آخر کامنتت رو بخونمو× 
(بخونم و،، تو ضمه بخونششش 😂) گریه مو کنم 😘😘💐💐
۰۱ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۷ بلاگر کبیر ^_^

سایه ی خوب و قشنگم. توی پست اشاره نکردی بعد از اینکه دیدی همه خوب از اون موسسه میگن،کار باهاشون رو جدی گرفتی بالاخره یا همچنان سرت شلوغ کارهای دیگه ات بود...

 

سایه جانم من نمیدونم در این مورد که میخوام بگم چقدر هم عقیده ی منی اما من فکر میکنم خصوصا آدمی که نویسندگی یک خصوصیت بارزشه ،رعایت درستی تو نگارش براش الزامیه. شاید تو هم مثل خیلی ها عقیده ات این باشه که همین که منظورمو میرسونم کافیه.اما من حالا صرفا نظر شخصیمو میگم. همیشه بعد خوندن پستهای خیلی قشنگ و جذاب و شیرین و ارزشمندت با خودم میگم ای کاش سایه این چیزی رو که در حکم اثره و خلقش کرده با نگارش کاملا درست نیکو ترش میکرد.

(اشاره ام به استفاده از ُ ضمه ،به جای حرف ربط واو توی پستهای قبلی و توی این پست چسبوندن واو حرف ربطی به کلمه ی قبلیه.)

اینها رو ببین:

منظورمو رسوندم.

منظورمو هدفم واضحه.

که جمله ی اولم تو این مثال درست و جمله ی دومم نادرسته و دلیلش هم توی تفاوتیه که همون حرف واو به لحاظ معنایی تو هر کدوم از جمله ها داره.

 

قلب قلب برای تو

پاسخ:
مینای عزیز.. نه فعلا که هیچ همکاری هنوز باهاشون نکردم.. وضعیت کرونا هم کمی کارها و  برنامه های حضوری رو مختل کرده.. باید دید چی پیش میاد.. خیلی به ندرت فک میکنم بهشون، تا ببینم چی میشه.. تقریبا فراموش شدن واسم.( بیشتر اینجا منظورم این بود که : اتفاقای خوب یه دفعه میان،، شرطش اینه خیلی منتظرشون نباشی)!!
خیلیی زیاد ازت ممنونم به خاطر این نقد شیرینت.. خیلی واسم ارزشمنده.. بله جانم حق با توئه اما یه چیزی ،، من وبلاگ رو با قلب و بی ویرایش، همونجور که میگم، مینویسم.. بعد خب مثن چون دارم میگم منظورمو،، نمی نویسم منظورم را .. یا منظورم رو... بعد اون واو گاهی الکی 😊 ضمه میشه ..(بیشتر توی وبلاگ خودمونی و مدل حرف زدنم مینویسم) بعد مثلن میخوام بگم آسمان ضمه،، ابر ضمه ماه... بعد نمیخوام ریتم اینو کسی واو بخونه آسمان و ابر و ماه ... میخوام کاملا ریتمیک بخونه 😊😉
بعد از شکل نامتعارف ضمه ها کنارهم، کسره ها و فتحه ها خوشم میاد خیلیی.. اما خب وقتی بعدش خودم پستم رو میخونم، حس میکنم که باید کنار نگارش صحیح، روند نگارش شخصیمو که یه جورایی گویا امضای خودمه رو هم شکل بدم.. 
واقعا ممنونم ازت و پذیرای نقدهای نگارشی و ادبیاتیت هستم زین پس 😊و به همه شون فک میکنم .. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">