باشد که خدا باشم !!!!
داشتم دفترمو ورق میزدم که به نوشته های چند هفته پیش رسیدم... جایی نوشته بودم :
شب استو من میخوابم در حالی که روحم زنده استو بیدار و منتظر صبح... الان به این فکر کردم که قرار بود یه پست بنویسم با عنوان : منتظرم صبح بشه...( با مرور نوشته هام یادم افتاد و حتما مینویسمش) شما چند تاشب تو هفته،، تو ماه... دارید که با تمام وجودتون منتظر صبحو طلوعید؟ قبراق از خواب میپرید بیرون؟ به نظرم همه ی این انتظار برای صبح تو ۲ تا چیز خلاصه میشه: ۱عشق به خود با وجود همه ی بدیها، بدجنسی ها و عیب ها.. ۲ انجام کار یا کارهایی که عاشقشی،، خلق ناشیانه و کشف های شگفت انگیزو باورنکردنی حینش،، رسیدن به نتایج نابو اصیلو واقعی و بی پرده حین خلق های عاشقانه... برای من تنهایی و عشقبازی با کلمه و عرفان و نقاشی و مراقبه و نظاره ی آسمانو کتاب.. واایی و جانو برکت به حس اون لحظه هاا.. !!
جای دیگه یه چیزی نوشته بودم که یادم رفت اینجا بگم اما هرچی بگم از حسو شوقم روز اتفاقش کم گفتم... اوایل قرنطینه و کرونا بود که اتفاقی با جایی آشنا شدم که نیرو میگرفت.. من گفتم کارم نوشتنه،، خیلیی ایده دارم برای نوشتن و برنامه های دیگه شون و... نمونه کار فرستادم،، چندروز بعد گفتن نمونه کارهاتون پذیرفته شده و خوش اومدید و ... کارمون رو شروع کنیمو ... خیلیی هم مشتاق بودن اما من درگیر برنامه های خودم بودمو خب سفارش دستم بودو ... بی اعتنایی کردم. گذشتو گذشت تا دیدم پیج های بزرگو کار درستو حرفه ای و ... از اونها میگن. چقدر خاص بودنو خالص،، چه اهداف قشنگی داشتن و چقدر بزرگ بودن اما فروتن.. باورم نمیشد اینقدر عالین و به عالی بودن معروف هستن ...
حالا بگذریم از اینا ... من در اون لحظه، فقط به قانون کمترین تلاش فک میکردم.. اینکه وقتی عاشق کارتی و انگیزه ت فقط عشقه ( البته که من انگیزه م عشق خالص نیست و پول هم واسم مهمه اما امیدوارم درست بشه،، نگاهش میکنم تا انگیزه هام قوت و قدرت بگیرنو تعالی یابند اما نمیجنگم هرگز،، من الان، همه ی اون چیزیه که نیاز این لحظه مه،، درکش میکنم، دست خودش نیس.. به هرحال عاشق کارمم و باهاش کیف میکنم) بدون اینکه تلاشی کنی، بخوای، حتی تصورش رو هم کنی،، اتفاقای شگفت انگیزی از راه میرسه.. وقتی بدونی وفور و فراوانی و بی نهایتی از آن خالقه و تکه هایی از این وفورها در توام هست،، محدودیتها کنار میرن و نور و شکوه حتی جایی که نمیخوای،، جایی که خودتم نمیدونی میان تو زندگیت.. از جایی که فکرشم نمیکنی،، مغز گیج میشه که اصلا چی شد،، چون نمیفهمه.. آخه اینا همه ش کار قلبو الهامو عشقو سکوته...
زندگی یه ساده ی خوشگل و اعجاب انگیزه.. فقط کافیه راهشو یاد بگیری.. بعد پول میاد، جایی که نمیخوای... عشق میاد، جایی که نیازی نیست.. آرزوها محقق میشن، وقتی آرزویی نیست..
باشد که نخواهم و بیابم..
باشد که بهتری نخواهمو فقط بودنی باشم ناظر..
باشد که خودم را ببوسمو دگرگونی از ملکوت فرو ریزد..
باشد که آرام گیرمو قرارو سکون و طوفانها زیرو رویم کنند..
باشد که باز باشمو آسان بگیرمو پیچیدگی ها پایان یابند..
باشد که هیچ نخواهمو بودن شوم ..
باشد که رهایی از راه برسد وقتی حتی اسارتها شیرینند!!
باشد که در هستی،، در ملکوت روان شومو شکوه یابمو بریزمو از نو ساخته شوم...
باشد که هیچ شومو بودن باشمو بی آرزویی...
باشد که سکون یابمو سکوت شوم.. ذره باشمو وسعت گیرم..
باشد که هیچ نباشم جز نگاه جز آگاهی.. جز هماهنگی و حل شدن در هستی..
باشد که تمام شومو خدا شوم !!
عزیزم
من آدم منتقدی ام کلا ... و از نقد شدن هم خوشم میاد احساس می کنم آدم مهمی هستم برای کسی که داره وقت میذاره و چیزی رو در من نقد میکنه
من به این دلیل نمی گفتم که می دیدم غلط املایی نداری و می فهمیدم اون به هم چسبوندن ها و space نزدن ها عمدیه خب وقتی یکی خودش به عمد چیزی رو که می دونه درست نیست انتخاب میکنه من فقط می تونم بگم انتخابش در من چه حسی ایجاد میکنه اما انتقاد نمی تونم بکنم که
الانم قراره یه دکمه رو فشار بدی فقط بین نوشته ها و نوشته هات رو معتبرتر کنی که برای خواننده های هوشیارترت جذاب تر بشه
باشد که خدا باشی عزیزم