سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

بچسب و ببخش همزمان!!

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۱۳ ب.ظ

باید راه‌هایی باشن که بزنن تو دل اونچه میخوای و در عین حال آزادت کنن ازش!! شگفتیِ تضادها... 

 

فقط در چنین رهاییِ سختی، گشایش و روانی و رسیدن و اشتیاق و وصال و درکِ لحظه سرازیر میشه؛ بی اینکه بخوای و زجر انتظار رو بکِشی و لحظه رو بکُشی سرازیر میشه... 

 

پس به سختیش می ارزه!! باید راه هامون رو خلاقانه پیدا کنیم. و قبلش لازمه خودمون رو عاشقانه دیده باشیمُ دقیق شناخته باشیمُ و عمیق بوسیده باشیم!!

خوددوستی، هرچند با گل خریدن واسه خودمون شروع میشه اما خیلی بیشتر از اونه! (توی چی و برای چی و واسه کی داری خودتو میکُشی)؟! 

 

سپرت رو بنداز زمین و آسیب پذیر باش. رو بازی کن و برقص. با آهنگ درونت، واقعی و بی پروا برقص و شوری بیفکن...

بی آبرو،، بی حیا،، بی اعتبار شو!!! اما قبلش قوی شو و شگفت باش و برخلافی رو درک کن! و توی همه شون اصیل و واقعی و بی عجله و خودت باش. تو شعور چه هستی؟ تو شجاعتِ یک کار نه.. تو شجاعتِ کدام عواقب کار هستی؟ 

 

و باز سکوتی که میاد! 

اشتیاقت افزون و تمام...   🌿✨🌿✨🌿✨🌿

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۰۶
سایه نوری

نظرات  (۱)

۰۷ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۴۰ بلاگر کبیر ^_^

خود دوستی ... خود رو عاشق بودن ... یعنی یک روز میرسه من اینو زندگی کنم ؟؟؟ 

پاسخ:
مینا جان... 🌿✨


 من دارم خوددوست تر شدن رو در تو می بینم؛  خیلی زیاد می بینم. . و البته، خب مهم نیست چون باید خودت، خوددوست تر شدن رو در خودت ببینی. این پیشرفت رو قدر بذاری و شکر کنی و ببالی بهش.. 
و قبلش بدونی میتونی و لایق خوددوستی هستی جانم...
و این راه ته نداره. این نردبان پله ی آخر نداره. تو بارها میفتی از روش و برمیگردی و هربار عمیق تر زخمت هات رو بغل میگیری و خودت رو تیمار میکنی. پس فک نکن چون میفتم، خوددوست نیستم. چون از مسیر خارج میشم خوددوست نیستم. چون یک خوددوست، میفته، خارج میشه اما بلده شکستگی هاش رو تیمار کنه و برگرده..
ما باید از عادتِ سرزنش برگردیم به آگاهیِ این لحظه.
قرار نیست سرزنش، صفر بشه اما پله پله کم و کمرنگ تر  و سطحی تر میشه و تعداد خارج شدنهامون کمتر..
قرار نیست فقط لی لی به لالای خودمون بذاریم. قراره سخت گیرانه با خودمون مهربون و مهربانانه به خودمون سخت، بگیریم. .

قراره هر حس حتی غم رو ببینیم، واسه رفتنش عجله نکنیم و خوبی های هر اتفاق و احساس و فلان زندگیمون رو بکشیم بیرون و بقیه ش رو با نوشتن، با دویدن، با پیاده روی، با ساده ترین های خاص خود، بندازیم دور. تا در درون ما، همراه با ما فاسد نشن!! 
قراره گفتگوهای درونی مون رو بنویسیم. فشارها رو بنویسیم. آرزوها و فلان ها رو بنویسیم. چون نوشتن، راه اصلی خوددوستیه و نمیذاره چیزها در ما بگندن یا وزنه هزار کیلویی بشن یا مدام تکرار و نشخوار بشن. غالبا همینکه می‌نویسیم، ذهن آرام میشه. و دست از سرمون برمی‌داره 😊 و ذهن، خودش بزرگترین مانع خوددوستیه..
نمیشه به کسی که پر از سرزنش و پشیمانیه هی بگی خوددوست باش. بیا تو لحظه. خب نمیشه، نمیتونه!  پشیمانی ها و سرزنش ها، دشمنای اصلی در لحظه بودن و خوددوستی هستن. باید راهی برای رهایی ازشون باشه. و نوشتن، پیشنهاد منه. کاری که آزادم میکنه. راه حل می بارونه. مشتاق و سبکم میکنه از هرچیز.. و البته کارهای دیگه، تمرین های شخصی. ذهن رو دیدن..

باید احساست رو با دیدن اثرش بر بدنت، نگاه کنی.(تاثیرات فیزیولوژیک حس بر بدن رو با مهربانی و مشاهده گری و بی قضاوت نگاه کنی) بعد میبینی روح و بدن دارن هماهنگ و دست در دست هم میشن. بعد هی از عادت و کارشکنی ذهن به آگاهی برگردی.. یهویی جسم و روح و ذهنت دارند باهم و دست در دست هم پرواز میکنن. و عشق مطلقه که هست.. و عشق، بی اینکه بدونی از کجا، جاریه و تو می پرستی خودتو و همه رو..

و اینکه با هیچ بیشتری حتی تو بهترین ها مثل خوددوستی، نباید لحظه بمیره و تو در تاب و تاب بسوزی. فقط برو و کولاک میشه.
عجله هم نکن.
و خیلییییی چیزهای دیگه که من باز دوباره دارم از نو مینویسمشون و باهم پیش خواهیم رفت..
به امید عشق و آزادی 🌿✨

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">