تقدیم به تو که آغاز و ادامه و پایانی...
امروز استاد درس میداد و من تو هوای تو نفس می کشیدم..
استاد تاکید میکرد تمرکز کنیم و من روی هر تار موت متمرکز میشدم..
استاد از واریانس و انحراف معیار میگفت و من میانگین خوبی هاتو بی نهایت در می آوردم ...
امروز استاد آمار درس میداد و دخترک درسخوان و همیشه حواس جمع کلاس ها، درس عشق رو از نو میگرفت..
امروز استاد از نو مسایل رو توضیح داد و من از نو عاشق شدم..
امروز دخترک قصه هرچند دیر فهمید که لازم نیست همیشه بیست و شاگرد اول کلاس باشه،، اما فهمید گاهی فقط باید عشق باشه..
امروز استاد، آمار درس داد.. دخترک قصه عاشقی کرد و عاشقی آموخت.. حتی بعد دید آمار رو هم به خوبی همیشه یاد گرفته!! این معجزه ی عشق بود..
امروز دخترک قصه رها شد.. دوباره رها شد.. خشک شد و دوباره رویید..
امروز دخترک قصه باز هم از چهارچوب ها.. قاعده ها و ذهن بیرون زد و قلب شد و روان شد و ابر بود و آسمان شد.. آسیبی نزد و آسیبی نخورد و ادامه داد!
امروز دخترک قصه جهانی دیگر ساخت.. آرام و دور و هنوز خاکستری..
دخترک قصه هرچند اول راهه اما تازه فهمیده خاکستری زیباترین رنگ دنیاست؛ همه چیزو با هم داره و اصیله..
اصالت، این روزها داره درس عاشقی و بیخیالی به دخترک قصه میده ..
و دخترک قصه امروز دوباره متولد شد با عشق، به رنگ خاکستری عشق!!
دخترک قصه همون سایه بود اما سپید نبود؛ خاکستری بود و بس...
😐🙏