سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

تلاطم سایه 2

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۷ ب.ظ
بااینکه من دیگه عمر تلاطم هام خیلی کوتاهه اما اینارو اون روز نوشتمو میخوام اینجا وارد کنم..
جمعه ی مهمانی گذشت و من بعد از یک شب,بدخوابیدنو مالیخولیای خیالو فکر..یک صبح،آشفتگی..به ظهر خونه ی خودم برگشتم و وسط رؤیاهام...
موهای آرزوهامو بستمو باز کردم،شانه شانه زدمو به هزارو یک مدل دلبریش دادم...
اما دست درونم منو به جایی که باید می کشید...من میرفتم...من گم رو اونجایی که باید پیدا میکرد...
من دیگه میدونم هرچیز که پیش میاد از من و درون من شروع شده،میدونم جاذب همه ی اونچه میبینم من هستم حتی اگر بهم ربط نداشته باشه و هرچیز فقط میتونه منو به درونم بفرسته نه جای دیگه..فهمیدم هراتفاقو رفتار....که رخ میده لازمه ی 
لحظه ی حالمه و هدیه ی خالقم برای شفام...و شاکرو پذیرام...
البته مداام باید ریسمان ارتباطم با مدیرزندگیم رو از پوسیدگی محفوظ نگه دارم...
اما بی ثباتی ها،دورویی ها،چاپلوسی و تملق ها رو هم میشنوم،میبینم،میفهمم..
اینکه برحسب منافعشون امروز با تو عالی هستندو فردا نه...
اینکه براساس موقعیت و درجه تو امروز به تو نزدیکندو فردا از تو دور...
و وانمودها...تعریف از خود کردنهای افراطی باور منو تو این قویتر میکنه که آدمها بیشتر از اونچه ندارندو دوست دارند داشته باشند،برای جلب توجه ها استفاده میکنند و کذب بودنش ناخوششون نمیکنه...
و...و...و...خندیدن به بچه 12 ساله و تمسخرش غمی به دلشون راه نمیده و منی که نمیتونم کاری بکنم...
البته من اگر خودم باشمو همه اونچه بلدم،،هیچ چیزو هیچ رفتار
واسم مهم نیست،میگم من همه ی اون بهترینی که میدونستم بودم پس بقیه ش به من چه...ولی اگر از کیفیت خودمو نیتم راضی نباشم آرام جانم بهم میریزه...
مدتیه خیلی خودمو تو محاکمه گیر نمیندازم،،بغلش میگیرمو 
علت،رشد و لذت از رشد رو جستجو میکنم..اما خب هستند مواقعی که مچمو میگیرم حین داد زدن سر خودم...
میدونم آدمها به واسطه ی آسیبهای درونی و زخم های زندگیشون عمل میکنن،اما این هنوز کاملا ملکه ی ذهنم نشده...
این سایه و این دوران رو خیلی دوست دارم..صلح دنیامو عاشقم با وجودیکه جاهاییش بد میلنگه...که از قضا قسمتهای مهمشم هست...ولی خب تا چیزی مهم نباشه مارو از سر جاهامون بلند نمیکنه...و من میخوام آزادتر بشمو سبک تر که ناخودآگاه از سطح خودم صعود کنم...
مسائل تا بینشونم آزارم میدن،اما وقتی میام تو دنیای خودم تمام میشن و من میدونم چطور آتش وسطشونم گلستان کنم..
آره باید حال زندگیم و حالم با زندگیم رو بهترو بهتر کنم،،
اگه آرزوهامونو تو دستامون بگیریمو عشق کنیم باهاشونو قدم بزنیم تو هواشون کمتر چیزی میتونه حالمونو بد کنه...
یکی از چیزایی که غیر از رجوع به درون،،عمر تلاطم هامو خیلییی کم میکنه همینه...اهدافو آرزوهام و تلاشهای قشنگم واسشون که خواهم گفت...
بعضی تکه های پازل زندگیمو پیدا کردم و فقط باید همت کنم بذارمش سرجاش..و یکیش شروع کارهامه..کارهایی که عاشقم..
من با خوبیهام نوشتم..با بدیهام حتی...
با عشقم نوشتم..و نفرتم حتی..
من با تمام یک آدم بودنم نوشتم...
آدم و زندگی مجموع تضادهاست...
و من از همه ی آنچه در قلبم رخ میدهد میگویم...


(دل قرصی و قرار شاید این باشه که بدونی
نصفه ی بزرگ ساندویچ رو واسه تو نگه میداره،
خوبارو واسه تو جمع میکنه،،
و وقتی نیستی که بگی یا نگاهش کنی،،
حواسش بهت هست...
اونی که باید..اون یک نفر...
باید کسی باشه که تو بدونی 
حتی وقتی نیستی هم،
هیچچ چیزی رو از دست نمیدی)
                                                       سایه



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۳
سایه نوری

نظرات  (۶)

بی ثباتی ها،دورویی ها،چاپلوسی و تملق ها وانمودها...تعریف از خود کردنهای افراطی

اینها ضعف های بزرگ در شخصیت های کوچکند

فکر میکنی که کذبشون ناخوششون نمیکنه،،،، اگر ناخوش نبودن نیازی به اینها نداشتند و هربار و هر روز ناخوش ترشون میکنه

قدرت درون تو فقط با مهر و عشقه که قوی تر و بزرگتر میشه و هرچی بیشتر مهر بورزی بیشتر قوی تر میشی و مردم در مقابلت واقعی تر میشن و اگر عشقت به جایی برسه که در روابط بیشتر، امنیت بیشتری طرف مقابل ازت بگیره دیگه نیازی نداره دو رو و متملق باشه در آغوش تو هرطور که باشه پذیرفته است و مردم خیلی خوشحال تر و راحتترن که واقعی تر باشن

و تو برای افزایش قدرت درونت باید بتونی مهر بیشتری بورزی نه در ظاهر، عمیقا و با همه قلبت. تفاوتش رو در احساس خودت می تونی بفهمی وقتی واقعی و عمیق باشه حالت بهتر میشه و وقتی تظاهر به مربونی بشه حالت خوب نمیشه

چطوری میشه بیشتر مهر ورزید به کسانی که دارن در مقابلت چاپلوس و تملق گویی و ازخودشون تعریف میکنن؟

با تجسم اونها بسان بچه ای که نیاز به مهر و عشق داره وجودش و درونش خالی از هر نوع دوست داشتنیه هیچ کس دوستشون نداره و اونها برای نمایش خودشون و جلب مهر و توجه دیگران از تنها روشی که بلدن دارن استفاده میکنن

اونها رو بچه فرض کن کودکان معصوم آسیب خورده ای که دوست داشته نشدن و تمام وجودشون خواستار مهر و توجه دیگرانه

اونوقت دیگه حالت رو بد نمیکنن

اونوقت می تونی بیشتر باهاشون مهربون باشی

و یواش یواش این تمرین مهرورزی قدرت درون تو رو زیادتر و زیادتر میکنه . 

پاسخ:
خیلییی زیاااد ممنونم نسیم...
اینو باید بارها بخونم،،الآن نظر یا سؤالی ندارم...
داشتن قدرت درون و حفظش در هر شرایط به نظرم فوق العاده س...
میخوام درباره ش بخونم،بنویسم،فک کنم،تجربه کنم،یادش بگیرم،تمرین کنم،یادش بدم و باهاش شاد کنم کسایی که میشناسمو..
برقرار باشی...

حیف شد چون یه کامنت پر و پیمون برات نوشته بودم در مورد هرجا که باشی قدرت درونت باید کمکت کنه.

دوباره برات میذارمش وقتی یادم بیاد چی نوشته بودم

پاسخ:
وااایییی..چقددرر بددد...
چیزیه که هم دنبالشم هم بهش نیاز دارمممم...
بذار واسم هرموقع یادت اومد لطفا...
حییففففف 😡😡😡😡
من اینجا یه کامنت دیگه هم گذاشته بودم. نیومده؟
پاسخ:
نه جانم نظر دیگه ای ندیدم...

و اما در خصوص متن

من نمی فهمم یه نویسنده

یه آدم که قلم دائم تو دستشه و ورق و دفتر دور و برش چطوری میتونی یک سب بد بخوابه یا با افکار مالیخولیایی دست به گریبان بشه وقتی ابزار تخلیه اش تو دست و بالشه

دیر نوشتی؟ بعد از یه شب بد؟

پاسخ:
جمعه مهمانی بود،شبش رو خونه ی مامانم خوابیدمو تا ظهر شنبه اونجا بودم..شب یه کاغذو خودکار اونجا گرفتم ازشونو حسابی نوشتم..اما خب کافی نبود،نیاز به نوشتن بیشتر و خلوت با خودم داشتمو جای خواب خودم..میدونم اگه سرجای خودم بودم،شبم اون شکلی نمیگذاشت،،حداقل کمی بهتر طی میشد..اما اصل کار چیز دیگه ست...من هرجا باشم باید قدرت درونم کمکم کنه..

اما من این ناآشنا رو خوب میشناسم

نا آشنا اشتباه گرفتی داداش

این سایه اون سایه نیست. یعنی من باید دیگه خیلی خر مغزمو گاز گرفته باشه که بخوام با اون سایه اگر همچنان همون سایه باشه به این شکل نزدیک ارتباط داشته باشم

به اندازه کافی انرژیم رو تحلیل برده بود در اون سالها

شاید از طریق رها بتونی این حرفهات رو بهش منتقل کنی یا یاسر 

اما این سایهء من رو رها کن

این سایه، سایهء خود منه زمین تا آسمون با اون فرق داره

اگر یک لحظه بدون پیشداوری متنش رو خونده بودی یه کم شک میکردی که این اون نیست

اما خوندن این متنت تو کامنت دونی اینجا و تغییراتی که در لحن و اعتقادات ایجاد شده خوشحال شدم.


سایهء عزیزم من رو ببخش که در جواب ناآشنا مجبور شدم همینجا براش کامنت بذارم چون واقعا تو وبم کامنت نذاشته آی کیو


   

پاسخ:
نه جانم راحتتت باش...
اینجا خونه ی خودته...
😃😃
سلام سایه جان ، بذار از اولش بگم امشب یهو یاد وبلاگ قدیمم افتادم اصن یادم رفته بود آدرسشو باید چه جوری بنویسم تا بتونم پیداش کنم با هف هش بار آزمون و خطا البته با سرچ کلماتش تونستم پیداش کنم ، عمرانو یادم بود رفتم اونجا و از اونجا هم کویرو پیدا کردم و یکی دو تا دیگه که همه فک کنم مال پارسال بود آخرین فعالیتشون ، بی سانسورو رفتم دیدم همونه که بود همون موقعها ، گفتم نسیم باید از همه محکمتر باشه ببینم پیداش میکنم؟ ولی هر چی گشتم دیدم اونم یکی دوتا وب قدیمیش هست فقط که غیر فعالن ، نظرای عمرانو میخووندم که یهو دیدم نسیم کامنتش با آدرس موجوده رفتم دیدم بعله حدسم درست بود ماشالا و کاملا فعال و بروزه ، تو نظراتش که رفتم دیدم ،واای خدای من این سایه س که نظر گذاشته براش اونجا ادرستو از جواب نسیم بهت دیدم که واسه حل مشکلش گذاشته بود برات و الانم اینجام ، خیلی تو این چند سال که گاه گداری یه سری به بلاگفا میزدم سالی یه باری سر زده بودم به بی سانسور و دوس داشتم ببینم هستی یا یه جورایی از احوالت با خبر بشم ، فکر میکردم حتمأ حتمأ باید باهات حرف میزدم و ازت بابت همه ی تنش ها و حساسیت ها و تندرویها ، بحثها و کل کل هایی که وجود داشت عذرخواهی میکردم یا بهت میگفتم که همه ی قوائد منطق و غیره در برابر کوچکترین بوجود آوردن آزردگی و دل رنجی به اندازه کمترین هل پوکی ارزش نداره ، منو بابت هرچیزی که فکر میکنی ناخوشایندت بوده در اون موقعها از طرف من ببخش ، بقول خودت تو پست انسان قرار نیست بی تقصیر و کامل باشه ، هر زمانی فکر میکنه که درستترین راهو میره و این ممکنه هی و هی تغییر کنه و تو تشخیص و عکس العملت تاثیر بذاره ، به هر رو ، خیلی خوشحال شدم که امشب اینمدلی رقم خورد برام و قسمتم شد ببینمتون ، از تو و بقیه و تجربه ای که داشتم تو این فضا خیلی چیزا یاد گرفتم تو اون مدت و تاثیر خیلی خوبی داشته برام ، واسه همین اگه ازتون سپاسگزاری کنم بابت تمام اون دقایق و واژه ها باور کن اغراقی نکردم مخصوصأ از خودت که تجربه متلاطمی برام داشتی ، دیگه سرتو درد نمیارم ، غیر از اینکه برات آرزوی بهترینها رو داشته باشم 

فکر میکنم نسیم هم بیاد اینجا واسه همین دیگه تو وبش نمیرم از همینجا بهش سلام میکنم و مثل سایه برای شما هم دهای خیر و آرزوی بهترینها رو دارم نسیم جان 

پاینده باشید  ،،گل،،
پاسخ:
سلام جانم...
ممنونم که اینجایی...
و اینکه منو اشتباه گرفتی...
اینجا اولین وبلاگ منه و من شما رو نمیشناسم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">