جادوی نوشتن
دیشب نوشتم و نوشتم و نوشتم...
بعد انگار یه دستی، یه صدایی، یه سیمایی، یه چیزی که فقط کسایی که با جادوی نوشتن آشنا هستند، می شناسندش، دست قلبم رو گرفت و با خودش برد به سرزمین عجایب ....
و حالا دوست دارم نظرتون رو در این مورد بدونم که:
ما خیلی وقتها خواسته هایی داریم( با هر نامی: آرزو، هدف، مسیر، رسالت و...) بعد آیا ظرفیت، آمادگی، توان و لیاقت داشتن اون رو داریم؟ آیا ما گاهی از همون رسیدنه و مسئولیتش، بیش از هر چیز دیگه ترس نداریم؟؟؟
(چون هر قدرت و رسیدن، مسئولیت میاره دیگه)
ما می خواهیم و از رسیدن میترسیم؛ اما نمی دونیم که از رسیدن میترسیم!
هر رسیدن، آزادی میاره. و آزادی، پر از مسئولیته...
چه تجربه ای از این مفهوم دارید؟ خیلی خوشحال میشم که ازتون یاد بگیرم...
این مبحث بر میگرده به نظریه تکامل که من بهش خیلی معتقدم
هر چیزی تو این دنیا تا مسیر تکامل رو طی نکنه به درستی اتفاق نمی افته مثل همون مثال معروف کرم ابریشمی که زودتر از موعد پیله اش پاره میشه
ما باید سیر تکاملیمون رو طی کنیم و ترس هم جزوشه تا ترس نیاد شجاعت اتفاق نمی افته
مطمئنا همه تجربه اش کردن ولی ممکنه درک درستی ازش نداشتن یا بهش توجه و دقت نکردن
یه بچه نوپا هم تجربه می کنه با غلت زدن و سینه خیز و چهار دست و پا و ایستادن و راه رفتن و دویدن 😊
اونی که سینه خیز می ره وقتی وایمیسونیش می ترسه ولی به موقعش راه می ره و تلاش میکنه برای دویدن