سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

حس واقعی الآنم

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ

خیلی واسم مهمه که از حس هایی مثل حس الآنم هم اینجا بنویسم؛ وقتی به خاطر موضوع مهمی غم، خونه ی دلمو پر میکنه.. وقتی حتی از وعده ی خوندن و نوشتن و نسکافه و آسمون و... به خودم هم نوری بیرون نمیاد؛ وقتی چلچراغهای همیشگیم هم از پس سوت و کوریم برنمیان؛ خسته میشن و خاموش...

 

من غالبا خیلی سریع میتونم خودم رو به لحظه و سرخوشی هام وصل کنم. یعنی فقط نیاز به یه خلوت با خودم دارم که برگردم. هرچند برگشتنه خیلی تر و تازه نباشه اما دیگه اثری از بیراهه نیست.. اینکه اینو بلد شدم، واسم ارزشمنده..

 

اما خب وقتی غمم به خاطر دیگریه؛ دیگری که از هر چیزی واسم مهمتره و... هرچی به خودم میگم: اینم مسیر تکامل اونه.. اونم باید این درد رو بکشه.. واسش لازمه حتما .. باز هم برمیگردم به غم و گرفتگی قلبم..

 

الان خسته و کلافه و دم به گریه م😅 و فقط دارم حالم رو نگاه میکنم و به جای اینکه تو دفترم بنویسم، اینجا مینویسم..

 

میدونم فردا یه روز تازه ست با یه حس تازه و هیچی ماندگار و ابدی نیست.. 

 

میدونم همینکه نگهداری و حفظ اهمیت هامون رو رها کنیم، اثبات و دفاع از خود و رنج بیهوده هم میره کنار..

 

اما الان بی هیچ زور و فشار بیخود میخوام حس واقعی  قلبم رو بپذیرم.. نگاهش کنم و اونچه میخواد رو بهش بدم.. مثل اون وقتایی که دلت گرفته و به بقیه میگی تنهام بذارید اما یه نفر، اخمت رو به جون میخره و کنارت می ایسته.. شاید قلب منم، منو میخواد هرچند با دست پس میزنه و با پا پیش میکشه یا برعکس😊😇

 

باید سفارش هامم بنویسم و آماده کنم.. غذا هم املت میخوریم چون حوصله ی آشپزی ندارم.. 

 

اون کس که غمش رو میخوری، آیا خودت به اندازه ی درست باهاش مهربانانه، محترمانه و... رفتار و برخورد میکنی؟؟!! 

 

بعدا نوشت:  شاید بعضی از حس های تکراری و عادتیم هم، مثل همین حس تکراری غم من برای دیگری و...،، از همین اهمیت دادن به خودم میاد...

اهمیتی که تا باشه، رنجش هم هست!

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۰۸
سایه نوری

نظرات  (۹)

سلام سایه جان

مثل میشه عالی نوشتی 

برش لحظه ات هم عالی بود

فقط برش رو از چند ساعت قبل هم شروع کنی خوبتره

راست میگی خیلی خوبه که آدم دنبال برتر بودن نباشه و دنبال مقایسه

 

 

پاسخ:
سلام سارینا...
مرسی.. باشه،، حتما 😊
آره سارینا دنبال برتر بودن و رقابت ها،، آغاز جنگ و بی لذتیه؛ سرخوشی و دیوانگی رو میکشه.. بدون سرخوشی و سر به هوایی و جنون، مگه میشه ذره ذره زندگی رو بلعید؟! بعید میدونم 

ببخشید سایه جان

پست جمله ی جادوگر رو پیدا نکردم⁦☹️⁩

پاسخ:
ببین سمت چپ وبلاگ.. قسمت بایگانی.. اردیبهشت ۹۸،، اون پایینهاش 😊۱۴ اردیبهشت

سپاس از معرفی کتاب.

توی جواب کامنت دوستمون اقاقیا نوشتین طبیعت باش!

میشه توضیح بدین درموردش؟

و همینطور((مسئولیت همه چیز رو بپذیریم))

 

 

ممنون میشم.

پاسخ:
آره.. طبیعت باش و گفتم و ایده ی یه پست به ذهنم رسید😊 بعد دیدم اگه بخوام بازش کنم، کامنته دیگه خیللی طویل میشه😅
تا شب یا فردا مینویسمش حتماا.. نظرتون یا برداشتتون رو در موردش بهم بگید یا اگه سوالی بود .. مرسی..
اطلسی به نظرم مسئولیت همه ی اونچه هست یا نیست رو پذیرفتن، قدم اول شروع تغییر و جادو و شگفتی تو زندگیمونه.. ما همه مون قطعا آسیبهایی خوردیم، بی عدالتی دیدیم، رنجهایی کشیدیم و از کسانی ضربه خوردیم حتی نزدیکترین ها و خانواده.. 
اما خب یه جایی باید مقصر دونستن رو بذاریم کنار و از نقش قربانیمون استعفا بدیم دیگه.. ما میتونیم از دل رنج و آسیب و شکست هامون، چیزهایی خوبی بیرون بکشیم و با اونها خلق کنیم..(حتما ازش مینویسم) میتونیم تراپی بریم و تسکین پیدا کنیم..
میتونیم درباره کمبودها و گذر از آسیبهامون بخونیم، خونده ها رو تجربه کنیم، رشد کنیم.. ما حتی میتونیم با همینی که داریم خلق کنیم و چیزی که هست رو تبدیل کنیم به یک اثر هنری،، به فراوانی، به شادی دیگری، به ثروت، به سرخوشی.... 
ما نقطه ی پایان هر اتفاق و کلمه ی سرخط بعدی هستیم.. هرچند این وسط کلی ناملایمات و رنج و آسیب و ظلم وجود داشته باشه..
از مسئولیت پذیری حتما بیشتر مینویسم..

مثلا الان این نوع جوابی که به کامنت من دادی خیلی شیوا بود

قشنگ فهمیدمش... روون و ساده بود

پاسخ:
😊😊🥰

ممنونم سایه جان از توضیحاتت🌹

چشم اون پست رو هم میخونم

 

یه توصیه بکنم؟؟؟

میشه پستهات رو ساده تر بنویسی؟

روونتر؟؟؟

میدونی منظورم چیه؟ منظورم اینه که بازی با کلمات( که البته شاید تعبیر درستی نباشه ولی نمیدونستم چی بگم به جاش) نباشه.

یه جورایی آنشرلی وار نباشه.

میدونی اونجوری پذیرشش راحتتره

چون مثلا منی که خرابم توی اون لحظه ی آنشرلی وار شاید نتونم ارتباط برقرار کنم و بگم من خیلی با اینجا فاصله دارم.

 

امیدوارم نرنجی ازم.

دوستت دارم⁦❤️⁩

منتظر پست جدیدت هستم

پاسخ:
باورت میشه اقاقیا که وقتی خودم، کارم و نوشتنم رو واسه ی خودم بررسی میکنم، توی لیست جدیدترین بررسیم همینی بود که تو گفتی..
حتما حتما جانم.. من اونقدری که بلدم و تجربه کردم و میخوام شاد کنم،، باید نکته ای تر و  منظم تر و با نوشته های دنباله دار برم جلو.. تو فکرشم..
برنجم؟ من... هرگز... 
میشه منم ازت بخوام همیشه از این نقدها کنی، مرسی.. 😊😊

سلام

میشه یک کتاب در زمینه ی تغییر عادتها معرفی کنید؟

ممنونم

پاسخ:
سلام اطلسی: کتاب قدرت عادت از چارلز داهیک...
کتاب عادت های اتمی از جیمز کلییر...
و اون جمله معروفه: چراهای قوی، چگونه های سخت رو قابل تحمل میکنند.. چراهامون چیه واسه تغییر عادت؟ دلیلمون چیه؟ چرا میخوایم تغییر بدیم؟ تهش به کجا میرسیم باهاشون... دلایل و چراها و اطلاعات درست درمون ما رو پیش میبرن😊 واسه من اینجوریه...
موفق باشیددد... 

اهمیت ندادن به خود یعنی چی؟

پاسخ:
اقاقیاا پست جمله جادوگر رو بخون..
بعد میدونی منظورم چیه؟ اهمیت؛ اهمیت افراطی به درد نخور پر از منیتی که تهش میگه من مهمتر و برتر و بهتر از بقیه هستم.. من مهمم نباید نه بشنوم، من مهمم نباید بی توجهی ببینم، من مهمم نباید برنجم، من مهمم نباید بی درکی ببینم و همیشه باید درک بشم و فهمیده بشم.. من مهمم باید آدما اوجور که میخوام باهام رفتار کنند و.... اینها دفاع از خود، اثبات خود، بحث و جدل و پریشونی راه میندازه.. به نظرم همههه چیز، خیلیی رنجها و تقلاهای بیخود اگر خوب به تهشون فکر کنیم از یک اهمیت دادن به خود، به من، به منیت شروع میشه..
بعد این اهمیت دادنهایی که هدفش بزرگ و مهم جلوه دادن خودمونه نتیجه ش چیه؟ ما انرژیمون صرفشون میشه پس دیگه انرژی و توان و تشخیصی واسمون نمی مونه که از خودمون مراقبت کنیم قبل از اینکه اینو از کسی بخوایم.. آدمهای سمی رو حذف کنیم.. تنهایی های باشکوه بسازیم.. کاری که عاشقشیم رو انجام بدیم.. به روحمون برسیم.. درونمون رو سبز و روشن و آباد کنیم.. اینها اهمیت درست  هستن... اینکه من آدم بزرگ و مهم و زیادی خاصیم پس دنیا هیچ بی عدالتی نباید نشونم بده، به نظرم ویرانگره؛ بی عدالتی هست.. ما باید مسئولیت همه چیز رو بپذیریم و از دل بی عدالتی حتی،، فرصت، سرخوشی و ثروت و آرامش و... بیرون بکشیم و بسازیمش..
اتفاقا وقتی درگیر درون و خلق و چیزایی که واقعا مهم هستن شدی، انگار دنیا هم چیزای واقعا مهم رو سر راهت میذاره..
طبیعت باش.. 
مفصله حتما مینویسمش.. قصدش رو داشتم.. این یکی از تضادهای شگفت انگیز این روزهامه.. 

وقتی از ته قلبت قبول کنی که این مسیر تکامل اونه و اون باید این رنج رو بکشه تا پخته و قویتر بشه دیگه نباید غصه شو خورد فقط باید براش دعا کرد از این مرحله به سلامت رد بشه:)

پاسخ:
بله، بله دقیقا.. حق با شماست.. 

به طرز عجیب و غریبی امشب دلم گرفته بود

غمگین بودم و علتش را حتی خودم هم نمی دونستم

غمگینه غمگینه غمگین...

با خودم گفتم فردا یه روز دیگست

اما احساس کردم نباید ازش فراد کنم پس به خودم اجازه دادم تا پایان امروز 

غمگین بمونم. 

پاسخ:
من علت غمگینی الآنم رو میدونم.. یه علت قدیمیه سپیده.. حتی میدونم ایراد از طرف منه تو این غمگینی.. هر از چندی تکرار میشه و من میدونم تا ریشه ش نسوزه، تکرار خواهد شد.. حالا دارم به خودم میگم این لحظه همه ی اونچه باید رو داره.. امیدوارم راه این مورد واسم باز بشه اما حتی نمیتونم بگم که واسش عجله ندارم.. از اون موردهاییه که سلاح و راه و فلانی روبه روش ندارم اما باهاش میتونم زندگی کنم و این خوشحالم میکنه.. مثلا الآن با وجودش شطرنج بازی کردم و خوبم بازی کردم 😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">