سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

خاطره، پاییز، من...

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۶ ق.ظ

اولین روز دانشگاه رو دوشنبه گذروندم و خب سرشار از حس های متضاد، عجیب و ​​​​​​​​​​​​غریب بودم... غم و ترس کمی بین حسهام قوی تر بود.. شبش اشکهام بدون دلیل خاصی می ریختن و من توی گردابی از خاطره، حس، غربت، شوق، امید، زندگی، حال، گذشته و.. . می چرخیدمو می چرخیدم...

دیروز صبح ساعت 8 از خواب بیدار شدم.. صبحانه خوردم.. و با شتاب به کارهام رسیدگی کردم،، پروتئینی هایی که روز قبل خرید کرده بودیم رو شستم و گذاشتم فریزر.. گردگیری کردم،جارو و طی زدم.. لباسهارو ریختم لباسشویی.. ماکارونی با سس مرغ پختم و .... بعدش رفتم دوش گرفتم و حسابی سرحال شدم.. همسر اومد، ناهار خوردیم و باز باید میرفت سر کار.. من کمی نوشتم.. بعد ظرفهارو شستم.. کلا یکه سه شنبه ی کوزت وار رو گذروندم 😊 اما تهش از انجام کارهام پر از ذوق، شوق و شکر بودم. 

دیشب بی خواب شده بودم، 2 خوابیدم و امروز صبح 8 پاشدم.. صبحانه خوردم.. سیب زمینی، هویجهارو حلقه کردم.. زعفرون دم کردم.. مرغهای مزه دار رو چیدم ته قابلمه، برنجو ریختم روش و تمام.. عطر غذا پیچید تو یک خونه ی تمیز و منم نشستم پشت لپ تاپ و خوندمو فکر کردمو نوشتم.. همسر اومد ناهار خوردیم.. رفت سر کار و منم نشستم سر کارم.. شب رفتیم بیرون،، همسر جایی کار داشت.. من گفتم میخوام تنها قدم بزنم.. رفتم شهر کتاب.. به دنبال مانتوهای جلو بسته ای که برای دانشگاه مناسب باشه گشتم و... شام خوردیم و برگشتیم خونه...

یک دفعه خاطره بازی با آهنگها راه افتاد.. 2،3 تایی آهنگ قدیمی پخش کردیم و من باز اشک و خنده ی همزمان شدم.. حساس شدم و خودم دلیلش رو میدونم و میدونم که شرایط زندگی هر کدوم از  ما همینیه که داریم و چیزهایی تو زندگیهامون همراهمونن که چه بخوایم و چه نخوایم، همینه که هست و باید بپذیریمشون و اتفاقا همون که بیش از همه درد داره رو تبدیل کنیم به لذت...

بعد خب حجم فعالیتهای روزهام زیاد شدن.. 3روز کامل دانشگاه.. کارهای خونه..درس..کتاب..شغلم، که باید ارتقاش بدم..زبان و...... خب میدونم هنوز درست و حسابی روی غلتک نیفتادم و شروع همیشه سخت و دلهره آوره و درست میشه اما خب با وجود اینها یک ترسی دارم.. من خیلیییی وقت هست از اجتماع دور بودم.. همه ی چیزهارو توی خونه و خودآموز یاد گرفتم و حالا دارم پامو از دنیام و منطقه ی امنم بیرون میذارم که هم شیرینه هم ترسناک...

همسر ازم پرسید حتما یه روزایی دلت تنگ میشه!!،، با من که درباره ش حرفی نمیزنی.. پس چیکار میکنی?

گفتم به هربار دلتنگیش عادت میکنم.. ما آدمها به شدت قدرتمندیم و جاهایی دوام میاریم که فکر میکردیم تو ثانیه می کشتمون.. ماها یاد میگیریم.. درونمون راهنمامون میشه و پیش میریم.. ما دوام میاریم و به جادویی ترین شکل ممکن طی میکنم فقط اگه واقعا نیاز باشه!!

به این فکر میکنم که هنوز آدمها به من که میرسند میپرسن تو غذاها هم میپزی?? نظافت هم میکنی??

آدمهای دور و نزدیک هنوز باورشون نمیشه سایه ی نازک نارنجی همه کاری میکنه اما من واقعا همه ی این کارها و کارهای دیگه ای هم میکنم خب 😊 استقلال، مسئولیت، وظیفه، عشق و... و ساختن یک خونه ی آروم دست خودمونه و اینکه هممون میتونیم کارهای خونه، بیرون و... رو به خوبی انجام بدیم اما گویا بیشتر گله و شکایت رو دوست داریم،، اگر کسی از هندل کردن مشغله هاش بگه، میخوایم بهش بفهمونیم من مشغولترم، مدل کارهام فرق داره و... ما بهانه تراشی رو واسه دفاع انتخاب کردیم.. حتی اگر کسی تک کلمه ای از بدبختیهاش بگه ما جملات کوبنده ای آماده داریم که بکوبیم تو صورتش و تا مطمئنش نکنیم که ما بدبختریم، رهاش نمیکنیم!

آگاهی به حالمون، به حسمون، به وقتمون و به حضورمون در کل برای من خیلییی کارگشا بوده.. حتی انسان خوبی بودن هم آگاهی میخواد و هوشیاری.. به نظرم هرلحظه باید حواسمون بهش باشه...

من دارم نخهای بیشتری رو قیچی میکنم و دیوارهای استقلالم رو بلندتر میچینم.. خب میدونم این پاره کردن و اون ساختنه درد داره.. ترس داره و سخته اما به بهشت موعود تهش فکر میکنمو بس...

با همه ی غم و شادی.. دلتنگی ناتمام.. غربت.. شور و شوق.. دیوانگی .. ترس و امید.. خشم و آرامش.. عدالت و بی عدالتی.. این سایه ست که داره میسازه و مصالحش هرچند اندک، زیاد یا کافی... همینه،، تسلیم، پذیرش و آگاهی مهمترین موادیه که هر معمار و طراح زندگی به نظرم بهشون نیاز داره..

هر چیز به ذهنم رسید، نوشتم دیگه بی ویرایش 😊

 

 

 

چند روزیست که حالم دیدنیست..

حال من از اینو آن پرسیدنیست..

گاه بر روی زمین زل میزنم،،

گاه بر حافظ تفأل میزنم..

حافظ دیوانه فالم را گرفت..

یک غزل آمد که حالم را گرفت،

ما ز یاران چشم یاری داشتیم،

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم...

                                   

(نمیدونم شاعرش کیه اما برای  من حس نوستالژیکی داره)

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۱۱
سایه نوری

نظرات  (۷)

سلام سایه جان

قبولی دانشگاهت و همینطور روز اول رفتن سر کلاسهات رو تبریک میگم

 

آدمها به تغییر و تحول و چیزهای جدید عادت می کنن به شرطی که بخوان و به قول شما همش دنبال بهونه گیری و غرغر نباشن
 

پاسخ:
سلام سارینا جان..
مرسیییییی...
دقیقاا
۱۳ مهر ۹۸ ، ۰۷:۱۳ اقاقیای توانمند و وحشی

اره سایه لطفا توی یه پست جداگانه

حتما درموردش بگو...

خیلی بهش احتیاج دارم

پاسخ:
حتما اقاقیا .... حتما...

خیلی وقته میخونمت اما حقیقت اینکه که امروز درگیر بودم با خودم.درگیر یه حرکت اشتباهی که یکسال پیش زده بودم و الان منو به خودم اورد و تو فکر اصلاحشم و همینطور برای خودم پستش کردم و انتشارش دادم و از بقیه دوستان هم نظر خواستم.ولی این پستت و اون جمله ای که نوشتی،منو به این باور رسوند.چون من یه همچنین چیزی رو توی خودم حس کرده بودم ولی قدرت بیانش رو نداشتم متاسفانه.اما با گفتن شما فهمیدم و باورش کردم.این شد که روشن شدم.💜😘

پاسخ:
ممنونم که روشن شدی.. 
چه جالب..
برم بخونم..

سلام سایه ی دوستداشتنی

کاملا باهات موافقم و اینکه از یک جمله ات خیلییی خوشم اومد اونم این بود که گفتی ماها یادمیگیریم،درونمون میشه راهنمامون....دقیقاااا همیینه.مثلا من قبلا روی باور دیگه میچرخیدم،الان رو یه باور دیگه.....تو یه شرایطی،درونم من رو به یه طرف دیگه سوق داد.و الان باور بهتری دارم و حس بهتری.

پاسخ:
سلام سولین جان.. بسیار ممنوووون..
مرسییی که میخونی و نظرتو میگیی...
دقیقااااا باورهامون میتونن مارو به اوج یا سقوط برسونند و چه خوب که تو تغییر دادی.. و چه خوب که همه مون به باورهامون مسلط و آگاه بشیم و مدیریتشون کنیم...

سایه مرسی که می نویسی

لذتبخشه خوندنت

آدمی که حواسش به خودش و زندگیش جمعه و باهوشه رو من خیلی دوست دارم ... چه کار کنم

و کامنت هات اومد عزیزم ازت ممنونم

خبرش رو بهت میدم که چه کار کردم .

پاسخ:
نسیم مرسییی که میخونی..
من این گروه کوچیکی که دور هم جمع شدیم رو خیلی دوست دارم؛ مطمئنم کنار هم روزهای خوشی خواهیم داشت و خواهیم ساخت..
پس اومد بالاخره.. موفق باشیییی جانم..
واسه ی تولید محتوا هم سایت های خوبی می شناسم، اگر دوست داشتی و خواستی بگو بیشتر توضیح بدم.. مثل شهر محتوا که گوگل کنی میتونی اطلاعات بگیری و ... 
در حال بررسی یک مجموعه ی آموزشی برای ارتقای شغلمم هستم که اگر به نتیجه و خرید انجامید، اینجا میگم تو و عشقِ نوشتن، مطالعه، تحقیق و ترجمه ها ازش استفاده کنن.. 
۱۱ مهر ۹۸ ، ۰۸:۰۱ اقاقیای توانمند و وحشی

آگاهی به حالمون، به حسمون، به وقتمون و به حضورمون در کل برای من خیلییی کارگشا بوده.

 

سایه جان میشه بگی چطور؟

ممکنه کمی در موردش توصیح بدی؟

ممنونم🙏

پاسخ:
اقاقیا جان من توی کامنتهای پستهای قبل یکم از آگاهیه که آرومم کرده، واسه ی مینا نوشتم، اونارو بخون و به جای جنگ با کنترل گریت، بهش آگاه شو یا این کنترل گری رو تو کارهایی که نیاز به دقت، وسواس، کنترل دارن و دوسشون داری خرج کن.... البته این روش برای من نتیجه داده.منم ذهنمو جمع میکنم و از تجربه ی کنترل گریم، بهبودش و آگاهی به زندگی مینویسم جانم.. 
مرسی که هستی.. مرسی که میخونی.. مرسی که باحوصله و ریزبینانه میخونی.. نبودی تو این پستها،، یادت بودم 
۱۱ مهر ۹۸ ، ۰۷:۵۷ اقاقیای توانمند و وحشی

تسلیم...

پذیرش و آگاهی...

کاملا درسته ، اما سایه برای آدمهای کنترل گری مثل من خیلی سخته عمل و اجرای این سه گزینه.

گفته بودم باهات همزاد پنداری میکنم توی مسیر شناخت؟

نمیدونم تو هم مثل من کنترل گر هستی یا نه!؟ 

میدونم مصالح ساخت و سازم ایناست اما دارم جون میکنم و دریافتشون میکنم

بخاطر همون مساله ی کنترل گر بودنم از اول عمرم تا به حال.

رها کردن ، ایمان و اعتماد کامل ، تسلیم و پذیرش و آگاهی ... پستت یاداوری خوبی بهم

بود ، ممنونم که نوشتی سایه 🙂

 

و یه جمله ی قشنگ دیگه ؛ درونمون راهنما مون میشه و پیش میریم ...👌❤

 

با اجازه ت قسمتهایی تز پستت رو کپی میکنم توی گوشیم تا تکرار کنم برای خودم.

مبارک باشه قبولی دانشگاه و شروع و تجربه ی روی جدیدی از زندگیت🥰😘❤

 

راستی ...

سلام🙂

پاسخ:
سلاااام اقاقیا جان..
مرسییییی.. راحت باش جانم.
من آدم کنترل گری بودم.. یک بار تو کامنتا خیلییی درباره ش نوشتم اما دیگه نیستم.. اصلا تو یک پستی خوبه که از این صفتم که رفت پی کارش بگم.. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">