سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

خُب....خُب....خُب

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۳۳ ب.ظ

امروز سه شنبه اینجام تا کلمه را بریزم! که از کجا معلوم همین کلمه یک ویترین نیست؟! دفاع من نیست؟! مانعی بر سر عمیق تر تجربه کردن اضطراب و احساس نیست؟! سدی بر دیدن نشانه های بدنی نیست؟! از کجا معلوم خود این این کلمه سرکوب و انکاری نیست بر واقعیت؟! از کجا معلوم خود این کلمه، سقوط در دروغ های ساختگی نیست؟! از کجا معلوم این کلمه توهم نیست؟! سکوت.. سکوت.. سکوت.. 

 

عمیق تر دیدن و شدیدتر شنیدن... ارتباط تنها با یک صدا و سکوت...

امروز... این سه شنبه ی اولین... این لحظه برای برگردوندن حیات به قلب... این لحظه برای پس گرفتن خود واقعی. برای پس گرفتن شادی. برای پس گرفتن احساس.

 

انگیزه دارم. و سوال دارم... و بالا نبردن خود و هیچکس واسه م شفافه... و خود شدن. گرفتن قدرت های بیخود داده شده به چیزها و کس ها.. تصاویر را در هم شکستن... ما خیلی بیش از اونچه فکر می‌کنیم حالمون بده!

و اعتراف بهش، نقطه ی  شروعه. نقطه ی عجیب شروع. نقطه خلاق شروع. نقطه ی از صفر شروع.

 

چرا خودم رو بهتر خوب تر نازتر نایس تر قوی تر آگاه تر  فلان تر از چیزی که هستم، نشون میدم؟! نمایش و نشان دادن. کلمه و سرپوش.

چرا خودم رو بدجنس تر و بدتر از چیزی که هستم نشون میدم؟! نمایش و نشان دادن؛ کلمه و سرکوب.

 

اشتیاق من انگیزه من... من

 

من انگار همیشه میخوام برم... اما بهاش رو میخوام بدم برای رفتن.. حالا میفهمم رفتن نه برای رفتن. رفتن برای هویتی که از من می‌سازه. رفتن با ساختن هویت یک رونده... ساختن رفتن خود... 

 

ساختن با صبح هایی از ساعت 6 آغاز شده

ساختن با قهوه تلخ و کیک پنیر سالم خانگی

ساختن از پشت میز کتابخانه ای با پنجره های بزرگ در کوچه ای دنج.. 

ساختن با خود... 

ساختن هویت خود در رفتن... 

ساختن رهایی با خود.. 

ساختن ماندن در خود به جای در رفتن... 

ساختن رفتن... من، رفتن را میسازم...

 

جمعه، روز مهم  بعدیه ..

 

شنبه، دوشنبه، سه شنبه ی مهم این هفته گذشت. جمعه ی مهمی مانده.. چهارشنبه و پنج شنبه بیدار باش از 6 صبحه با کارهای مهم اولویت دار. بدون آشفتگی ایجاد کردن!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۷
سایه نوری

نظرات  (۱)

شبیه از پیله درومدن و پروانه شدن میمونه پستهات .. 

شبیه توی پیله آماده ی شکاف خوردن دنیا موندن و درد بال درآوردن رو کشیدن .

با اینکه خیلی مبهمه ولی معلومه جریان یه زندگی واقعیه :) 

میبوسمت زیبا 

پاسخ:
مینا چیزی که گفتی شبیه ترین توصیف برای این روزهای منه...
وقتی نوشتمش و فرداش خوندمش همین به ذهنم اومد که چه مبهم باید باشه برای خواننده...  اما امیدوارم گیج نشه... چون من در ابهام پیش میرم اما گیج نیستم این روزها چون نگاهم به واقعیته... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">