خنده های نفس گیر
چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۸ ق.ظ
من بدون کلمه و قصه و شعر میخشکم..
و زندگی برایم کلمه و قصه و شعر میبارد...
ابزار نوشتنم، زندگیست؛ همان طنز تلخی که از تک تک حروفش شعر میشورد...
خوب که فکر میکنم این روزهای اخیر کار زیادی نکرده ام..
فقط زیاد خندیده ام و زیادتر کلمه بافته ام ...
خنده های بلند بلندم و دفتر صدبرگ تمام شده ی روبه رویم به من میگویند: زندگی همین است؛ طنز تلخی بیش نیست.. تو فقط بخند که تا خنده ها بلند میشوند و دفترها تمام، هرچه هست کافیست...
۹۹/۰۹/۱۹
سلام
خوبی سایه جان؟
پستت رو دیدم گفتم بعدا بیام سر فرصت بخونم بعد اولش رو که خوندم دیدم تموم شد
خلاصه که اینطور