سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

هشته ی دلتنگی و زندگی!!!

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ق.ظ

یکی از عجیب ترین و شگفت انگیزترین چیزایی که این روزها باهاش به هستی و سرخوشی و سرزندگی و حیات، وصل میشم، اینه که با وجود دلتنگی، زندگی میکنم...

 

یکی از جادویی ترین چیزایی که این روزها باهاش سرشار از صلحم و دور از جنگ با خود و جهان و جریان،، اینه که با وجود غم، زندگی میکنم...

 

یکی از رهایی بخش ترین چیزایی که این روزها باهاش آزادم و آزاد و آزاد  اینه که با وجود همه چیز و هر چیز زندگی میکنم.. اینجوری اسیر هیچی نمیشم... 

 

یکی از قدرتمندترین چیزایی که این روزها باهاش قویم و قوی تر اینه که با وجود هر ضعفی و اتفاقی، زندگی میکنم.. اینجوری قدرت دست منه و در مورد این قدرته خسیسم،، به هیچ اتفاق و چیزی(ویروس، اخبار، پول، خونه، ماشین، مهاجرت و ...) نمیدمشم.. فرمان زندگی دست منه، نه اونها... اینجوری بی اینکه بخوام راه و چاره ست که به روم باز میشه... 

 

درک اصالت زندگی و شناخت تضادهاش،، جذابه.. بی نظیره.. هیجان انگیزه.. زندگی رو به یک سفر ناتمام یا تفریح تمام تبدیل میکنه.. فقط کافیه فکر کنیم که چرا فکر میکنیم:

باید بیشتری تو کار باشه تا بهتری برسه؟

چرا میخوایم چیزی غیر از اونچه هست، بشه؟

چرا باید زندگی کردن رو به بعد موکول کنیم؟ 

ریشه ها رو پیدا کنیم.... ریشه،، عمق،، ته... منشا...

 

مگه نمیشه با وجود همه ی اونچه هست و نیست زندگی کرد؟

اینکه چطور یاد گرفتم با وجود نبودن خیلی چیزها یا بودنشون، زندگی کنم،، یادم نیست اما معجزه یه دفعه میاد اگه برق از سرمون بپره!

و چه جوری برق از سرمون میپره؟؟؟؟

1 با آگاهی به خود

 2 پذیرش مسئولیت همه چیز

3 بیرون اومدن از پوست کهنه ی قربانی بودن؛ قربانی بودن رو دوست داریم چون دلیل و بهانه ای برای نشستن و کاری نکردن دستمون میده. ما به این نشستن محتاجیم چون بهش معتاد شدیم...

 من اینجوری تو نقش قربانی بودم؛ وفادار به تمام اکت ها و دیالوگهاش!! 

 4 دیگه نگشتن دنبال ناجی... 

 5  ول کردن ایده آل گرایی...

6 خودت بودن و چوب جادوی نقص و عیبها رو تو دست گرفتن.. من ناقصم.. عیب دارم.. کم دارم.. چرا باید زیادش کنم و به نمایشش بذارم.. چرا باید عوضش کنم و عوضی و فیک و مصنوعی و غیرطبیعی بشم؟؟ اما با همه ی اینها میدونم که زیبا هستم! برای خودم... 

7 اصلا ول کردن دنیا و توقع !!! 

و 8 از همه شفابخش تر خلق و خلق و خلق... خلق زیاد و سریع و ناقص و دیوانه وار.... 

 

اینا هرکدومشون یه دنیاست،، که میخوام با گردشگری تو این دنیاها،، با وجود همه چیز زندگی کنم!! و سفرنامه هاشو با شما شریک بشم!!  😊😊

 

#خلق_دیوانه وار_آزاد_صادقانه

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۰۲
سایه نوری

نظرات  (۱۰)

۰۳ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۲۶ بلاگر کبیر ^_^

جانم به تو ....

 

دختر مرسی که پیش میری و راهو روشن میکنی برام و دیدمو باز میکنی و قلبمو آروم میکنی؟؟ میدونی؟ فکر کردن به اینکه تو خودتو کوبیدی و ساختی و از تاریکی به نور رسیدی و سبز شدی،باعث میشه بفهمم تلاشم بیهوده نیست...

میشه....'منم میتونم...

پاسخ:
میدونی مینا،، اگر من تونستم،، نه تنها تویی که حتی تو عقب ترین حالتت هم از من کلی جلوتر بودی 😊🙃 ،، بلکه هرکس دیگه ای هم میتونه.. در حد عجیبی زندگی رو بلد نبودم و خودم رو گم کرده بودم.. (البته که این مثال بود، عقب و جلو و عجله ای نداریم)
پیش برو جانم؛ پیش رفتن عجیب و جذاب و الهی و پر رمز و رازه.. و پیش رفتن به نظر من همیشه جلو رفتن و موفقیت و فلان و صعود و خفنی نیست گاهی پس رویه، گاهی با کله زمین خوردنه، گاهی گیجی و گمی و آشوب و بدبیاری و گردباد و باتلاقه.. و نگم از پیش روی اصیل رو موج زندگی...
 واااای که بعد هر تاب آوری زیبا و گذر و یقین،، چه بهشت تازه ای هست..
 و برزخ بعدی و بهشت بعدش و برزخ بعدی و بهشت بعدش.. 
یقین، جاده ی بزرخ رو تک راهه میکنه! 

سلام سایه

من هم از کسانی که همواره نقش قربانی رو بازی می کنن بدم میاد ولی خوب تجزیه تحلیل و آنالیزی براشون نداشتم

شاید برخی مردم در کره زمین قربانی افکار برخی سیاستمدارن بشن

ولی همه جنبه های زندگی رو خارج از اراده دیدن واقعا کار درستی نیست

 

و اینکه شاید راحت ترین و بی زحمت ترین پوزیشن ممکن باشه

پاسخ:
سلام سارینا جان..
میدونی سارینا من بدم نمیاد ازشون حقیقتا.. من خوب که فکر میکنم، حسابی تو نقش قربانی بودم.. هنوزم گاهی و لحظه ای میرم تو اون نقش و زود خارج میشم و آگاه..
و اینکه اتفاقا من به شخصه از راحت ترین ها و بی زحمت ترین ها استقبال میکنم 😊🙃
یعنی قانون کمترین تلاش،، واسم جذاب و الهیه.. به نظرم روانترین ها، درست ترینن.. مثلا تو کار و نوشتن،، الان توی روزهای سخت و گیجی هستم اما قربانیش نمیشم و سختیشم واسم قشنگه.. لیز میخورم روش.. و راههای تازه میان..  
۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۳۴ حنا حناییان

رسیدن به این چیزایی که نوشتی به شدت سخت هست و چقدر خوشحالم که به این درجه رسیدی.

منم دارم تلاش می کنم تا بتونم بی تفاوت و شاد باشم.

امیدوارم که منم از پسش بربیام و ممنونم که اینا رو می نویسی تا امثال من به خودشون بیان.

پاسخ:
آره سخته اما میشه آسونتر و لذت بخش ترش کرد، اگه عجله نداشته باشی و با همینم کیف کنی و راحتش بگیری؛ مهم نگاه نوئه و تعریف جدید به چیزی که آزار میده یا سخته یا پرچالشه.. 
میدونی چقدددر با نوشتن همچین چیزایی منو شاد و پروانه ای و سبک تر میکنی؟؟ 
میدونم میتونی.. میدونم.. من میخوام از گذشته ها،، چیزی که بود و بودم بنویسم و حتی از همین حالا چیزایی که نیست و هست و عیب هام.. 
بر میای.. برمیایی👏👏👏

اگه میشه این کد امنیتی رو هم بردارین

ممنون

پاسخ:
فعلا با همین بسازید لطفا😊😊 مرسییی.. 

تقریبا همه موارد رو دوست داشتم و سعی میکنم بهشون برسم

ولی سوال اینه چطوری به اینجا رسیدی یا اصلا از کجا و چطوری شروع کردی؟

پاسخ:
اینکه اون نقطه کجا بود و چی شد هم خیلی مفصله و هم گاهی خیلی مه آلود و دور.. اما مطمئنم از نقطه ی سیاهی بود، ته یک چاه.. هیچ کس نبود و کسی که بود اشتباهی بود.. گم و پرت و نگران و پر از وسواس و تو بیراهه بودم.. 
اما مسئولیت  اونچه هست رو پذیرفتن بدون توقع از دیگری، یکی از اون مهمترین ها بود..
و سفید و صاف و به وضوح خودم شدن: از خودم و عیب هامو آسیب هایی که زدم و ایرادی که دارم صریح گفتن،، پر از قدرتم کرد.. دیگه نمیخوام تایید بگیرم.. دیگه نمیخوام اثبات کنم.. دیگه نمی خوام مهم و بیشتر  باشم.. دیگه چیزی برای پنهان و پیدا کردن ندارم،، معلق و رها و آزادم تو فضا.. همین رو که هستم نشون میدم بی نمایش و اینها باعث شد مدام در پی حفظ اهمیت و مهم بودنم و بزرگ بودنم نباشم.. پذیرفتم که چیم و واسه خودم قشنگ وجادویی شدم.. 
همه چیز از یک حفظ اهمیت ساختگی شروع میشه.. 

همیشه میخونمت...

دلم رهایی میخواد ، معجزه میخواد ، کمک و فریادرس میخوادحسابی سقوط کردم

حسسسسسابی

پاسخ:
میدونی اقاقیا، الهام بگیر... تمرکز کن... خودت رو آگاهانه و با مهر و پذیرش، ببین.. کمک بگیر.. از روانشناس و... از ته تهش تویی که فریادرس خودتی، چون زندگی تک نفره ست.. تویی که باید مسئولیت سقوطت رو بپذیری.. تویی که باید پرواز کنی... 
منم تو این سقوطها بودم و حالا از نورهایی که ساختم،، اول واسه خودم میگم بعد هم واسه هرکس بخواد

و اما جواب سوال کامنت قبلی:

با هیچی سایه.... با هیچچچچی😣⁦☹️⁩😣

پاسخ:
پیداش کن  اقاقیا..
چون محاله انسانی با هیچ چیز،، دیوانه نشه! مگر اینکه گمگشته باشه.. خودتو پیدا کن قبل پیدا کردن هر چیز دیگه
و بدون منم گم شده بود.. خیلییی گم.. هنوزم میشم اما زود پیدا میشم یا پیدام میکنن!
رها باش.. بدون میگذره

من حالم بده سایه...

خیلی بد.

گیر کردم سایه ، همین.

پاسخ:
من هدفمندتر و تند تندتر میخوام بنویسم.. بخونم اقاقیا...
فقط بدون منم حالم خیلیییی بد  بوده،، هنوزم گاهی میشه اما نه خیلی نه طولانی و دوست داشتنی!
منم ته ته ته تاریکی و چاه گیر کرده بودم..  هنوزم گاهی گیر میکنم اما نه ته و نه طولانی... 

به حالت غبطه میخورم ، سایه...

پاسخ:
اقاقیا،، چطوری میتونی بگذری از اونچه هست و حالهایی که میخوای رو بسازی؟؟ چه رو دوست داری؟ چی خواب و خوراک ازت میگیره؟؟ با چی زمان رو یادت میره و دنیا رو؟ با چی هیچی مهم نیست؟
میشه هرموقع خواستی و تونستی واسم بنویسی..

من هم می خوام با گردشگری توی این دنیا با وجود همه چیز زندگی کنم

و سفر نامه شو با شما شریک بشم؛) 

پاسخ:
😊😊😊
به به 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">