سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

رازآلود به اندازه ی دشت ها

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۳۱ ب.ظ

بچه ی درونگرایی بودم. رفتن تو دنیای قصه ها و کلمات واسه م میخکوب کننده بود.

عاشق خواهران برونته بودم. مجذوب فضای عجیبی میشدم که توش زندگی می‌کردند و رمان هاشون ازش تاثیر می‌گرفت‌ آدمهایی که وسط کلمه هاشون نقش می‌بست سرشار از راز و مالیخولیا... 

 

حتی آنه... بارها و بارها نگاهش میکردم. همه و همه از شباهتم بهش می‌گفتند. البته من بسیار ساکت بودم:) 

 

زنگ های ادبیات و انشا دیوانه و سرخوشم می‌کردند.. 

 

کلا بچه ی دیوانه ای بودم :) 

 

وقتی هوا گرم میشه و باد و بوی کولر راه می افته، من فقط دلم میخواد تو نوستالژی عمیق رمان‌ها غرق بشم. تکراری رو باز بخونم. شفابخشه واسه م. میتونم باهاشون سرپا بمونم. 

 

زنان کوچک. پرین. بینوایان. بلندی های بادگیر. جین آستین. 4 جلد آنه شرلی که وقتی راهنمایی بودم، قرضش دادم و دیگه بهم برنگشت. جودی. آنا کارنینا. موش ها و آدمها. غرور و تعصب که از دختر عمه م قرض گرفتم. چشمهایش. شوهر آهو خانوم. سهم من. حتی اون رمان‌های فهیمه رحیمی :) و خیلی های دیگه... فضاهاشون یادمه.. نوانخانه و... اما دیگه اسم هاشون یادم نمیاد... 

 

عاشق تماشای غروب تو یک مزرعه پر از غریبه ها هستم. که بعد از یک روز کاری سنگین، دفتر و قلمم رو  دستم بگیرم. گربه م بشینه رو پاهام... بنویسم و آسمون رو تماشا کنم.

بعد برگردم خونه شمع ها روشن و چراغ هارو خاموش کنم. فرو برم تو مبل نرم و مراقبم و غرق بشم تو شخصیت های رمانم... همراه با چایی و موچی :) 

 

این روزها مدام این چیزها تو نوشته هام میاد. خیلی وقته هست وقتی نوشته هام رو مرور میکنم، همیشه بودند انگار. 

میخوام از همینجا که هستم واسه ش قدم بردارم. چون برای خلقش هم برنامه ها دارم که باید ببینم چه خواهد شد... 

 

یکی دو سال پیش واسه ش مشورت کردیم. خوندیم. دوره گذروندیم. سوال ها پرسیدیم... برای طراحی  کافه ای خاص پر از کارگاه های ویژه در دل طبیعت ترکیب با کار دست و هنر و آشپزی و قصه و بدن و روان و ادبیات و فلسفه و طبیعت و  عکاسی و... 

خیلی از ایده م استقبال شد و تحسین شدم و... اما... 

 

مینویسم و روزی خلق خواهم... 

 

طبیعت، خانه و شهری که توش هستیم.. بوهاش آسمانش زمینش آدم هاش... نگاه غریبه ها... سکوتش..هیاهوش.. و... خیلی خیلی  تاثیرگذار هستند تو نوع نگاه و شخصیتی که پیدا می‌کنیم... 

سحرانگیزه...

بنویسیم... غرق بشیم هرطور میتونیم و مال ماست... ما تبدیل میشیم به چیزهایی که میتونند مارو تو خودشون غرق کنند. همونها که از جهان باهاشون کنده میشیم.. و بعد خالق اون چیزی میشیم که باهاش از جهان کنده میشیم.. تمرین و تکرار کنیم... 

 

بخش هایی از نوشته های امروز دفترم: 

اون خودی که به جای همه آدمهایی که نبودند، هست. اون خودی که همه جوره پات ایستاده، کجاست؟

اون خودی که توجه میکنه؛ توجه کردن رو تمرین میکنه. اون خودی که برمیگردونیش کجاست...

به سمت بدن و احساست، برگرد تا خود متمرکزت برگرده. 

 

به خودِ متمرکزت، دسترسی داری؟ احساس و بدنت، قطب نما هستند. ببینشون هرطور بلدی و هرطور الان هستی... 

 

بنویس و روزی خلق خواهی کرد؛ روزی که به اون (خود) دسترسی پیدا کنی... چون همیشه هست فقط دسترسی ما بهش گاهی قطع میشه.. 

 

شاید همه چیز حتی خشم، حتی نفرت... صورت دیگری از عشقه.

از درک خشم به خود و نفرت به خود باید رسید به جبران برای خود. و بعد عشق به خود... یا حتی احساساتی آرام تر به خود... 

ما خودمون رو گیر می ندازیم. اعتیاد داریم به شکنجه ی خود. وگرنه که همه چیز صورت دیگری از عشقه. عشقی که الان بهش دسترسی نداریم. همین... 

 

مزرعه باغچه دریا جنگل دشت خود را خلق خواهم کرد با بدنم و با قطب نمای احساساتم.. و با دستانم و با کلماتم... و با کوله ای که پر کرده ام از جعبه ابزاری که رویش برچسبی با این عنوان چسبانده ام: (گلیم خود را از آب کشیدن) 

 

استقلال... وابستگی... ترس... جسارت...

 

در خود، رازآلودیِ دشت هایی را داریم که باد، موجشان می دهد... و صدای سکوتی که از دشت برمی خیزد، می خواندمان به سمت واقعیت! سهمگینیِ شفابخش واقعیت!

 

خودی که توجه میکنه، نکنه از راه خودی که غرق میشه، پیدا میشه؟! (غرق در کلمه یا...) دوباره تضاد.. تضاد و آدم. 

نمی دونم. باید دید.. باید شنید. باید پرسید و رفت.. تا به وقتش بیاد.. 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۰۲
سایه نوری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">