سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

راه حل های سطحی و ساده

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۳۹ ب.ظ

صبح که بیدار شدم خیلی کار داشتم اما اول دفترم رو باز کردم و نوشتم. مسیر روزم روشن شد.

یه جمله ای اومد که سایه حواست باشه اینکه فکر میکنی سخته؛ اینکه فکر میکنی حالا وقتش نیست؛ اینکه فکر میکنی نمی تونی؛ اینکه فکر میکنی( اووووههه حالا کو تا نتیجه بده) رو تبدیل نکنی به  (من اصلا اینو نمی خوام). 

بعد هم شیکش کنی و افتخار آمیز که میدونی من اصلا اینو نمی خوام و به چیزهای مهمتری باید برسم. بعد با اندکی چاشنی رومانتیک سازی یک حس ویژه بودن و غمگینی روشنفکرانه هم ضمیمه ش کنی که من عالیم و دنیا فلانه :)

بعد تازه شیفته ی این تبدیل بشی. همون( شیفته ی موقعیت و رنج شدن) که تو پست های قبلی گفتم. با وجود اینکه اون موقعیت، همونیه که همیشه بوده و آشناست و گشایشی توش نیست.

واای که چه دریافتی بود... 

 

خیلی وقته به این رسیدم که فلان حرفی که میزنی یا سوالی که میپرسی یا ابرازی که میکنی یا جوابی که دنبالشی  یا تحسینی که میشی یا تحقیری که میگیری یا.... چه تاثیری تو کیفیت زندگی تو میذاره؟ تورو به چه جایی میرسونه که الان نیستی؟ یک( که چی)  پوچیِ زیبایی بود. یک ناامیدی خردمندانه بود. من عاشق خلق با احساسِ پوچی  هستم. من عاشق ادامه دادن با (ناامیدی های درست) هستم. 

 

اسم این خلق یا ادامه دادن رو گذاشتم: حرکت از نقطه مقابل؛ از برعکسش قدم کوچک اول رو بردار. که الان حوصله بیشتر نوشتن ازش رو ندارم. 

 

بعد قهوه خوردم با پنکیکی که دیشب پختم با آرد جودوسرپرک و تخم مرغ بومی. روش هم عسل سفید و میوه و ماست گذاشتم.. 

 

غذا پختن واسه م حوصله سر بر شده. اما درعین حال سالم خوری و غذای خوب واسه م مهمه  (آدمی چیست؟) :)  هرچند شاید از لیست اولویت هام برای مدتی خط بخوره نمیدونم. و مهمتر از اون برای زنده موندن نیاز دارم به غذا خوردن:)

 

راه حل های ساده و سطحی میسازم. شخصی سازی میکنم با نگاه به موقعیتم، یک عالمه کاری که دارم، خلق و خوی الانم، رکود درونیم.. ساده ست ولی اینه: صبحانه های سالم که 1 هفته هم تو یخچال می مونه و با آزمون و خطا به جایی رسوندمش که هردومون دوسش داریم و سریع هم آماده میشه: اتمیل پختنی.. دسر ماستی با میوه و عسل.. گرانولا..پنکیک با پودر جودوسر پرک.. و بازی بااینها: شکلات تلخ و کره بادام زمینی و پنیرخانگی و.... 

ساده ست: هرموقع حسش هست تو یک روز تدارک چند غذا رو می بینم.. مثلا امروز علاوه بر پخت غذای امروز، تدارک قیمه ی فردا رو دیدم. سریع تا ذهنم مانعم نشده لپه رو پاک کردم، پیاز رو خرد کردم و سرخ کردم. گوشت رو شب میذارم بیرون و برنج رو خیس میدم. در کنارش نخود خیس دادم برای 2 روز آینده فلافل بشن... و این سادگی، دلیل نمیشه که خوشایند هم باشه:) هرچند امروز بود.

ولی ممکنه یک روز دیگه همین ساده ها با زجر همراه باشه! 

 

دیگه اینکه به یک سرخکن بدون روغن یا همون هواپز فکر میکنم که لیترش مهمه  برای سرعت بخشی و ساده سازی. به یک خردکن جدید فکر میکنم. 

و تمیزکاری خانه در حد سرعتی فقط هفته ای یکی دوبار برای حال خوب سطحی و دوام آوردن برای ساختن زندگی! و رسیدگی های کوتاه روزانه یک ربع حتی کمتر... 

 

نوشتن، فرصت دادن به خود، ادامه دادن به روش خود، شخصی سازی، نگاه نقاد، خرد شخصی، کمک گرفتن از تجربه های گذشته، رجوع به قلب و صداش، با خود ماندن... حتی با نفرت از خود، ماندن حتی با (ناامیدی از خود، ماندن) و خیلی کارهای دیگه که من اینجا نگفتم داره کار خودشو میکنه.. 

 

باز هم ساده ست: برنامه هفتگی و روزانه نوشتن، به روش خاص خودم طراحی قدم های کوچک و رفتن به کتابخانه. اون قدر کار و مسیر زیاده که باید نوشتن این روزهام رو همراه با سوالات درست از خود ببرم به سمت شسته رفته کردن هدف ها، اولویت بندی و... و شنیدن حرف قلبم! اینکه هدف لزوما برای رسیدن نیست بلکه برای حرکته.. 

 

سایه یادت بمونه تو خوب سرنخ هارو پیدا میکنی. با تلاش و صبوری کاری کردی قلبت معمولا خوب باهات حرف بزنه. میدونی شفات از کجاست. دنبال رستگاری هستی نه لزوما برطرف کردن...

میدونی نقصت و ضعفت از کجاست؟ نمی ری دنبال سرنخ. راه حلش چیه؟ یک تصمیم رو یک بار بگیر و تمامش کن. به قبل تصمیم گیری برنگرد. میدونی که خود تصمیم گیری چه پروسه ی انرژی گیریه. و میدونی که انرژی تو محدوده. پس تصمیم گیری و همون موقع، یک کار کوچک در جهت‌ش انجام دادن... 

 

میدونید قسمت زیادی از (ناامیدی های ما از خودمون) از کجا میاد؟ از اونجا که اونقدر تصمیم گرفتیم و انجام ندادیم یا وسطش ول کردیم یا قدمی برنداشتیم در جهت‌ش که مغزمون همین رو دیده و به همین عادت کرده. زندگی ای دیگه ای ندیده! و اینجوری بالا سرمون ایستاده که بابا عمرا تو انجامش بدی و وقتی به اندازه کافی تکرار شد ما یک ناامید از خود هستیم! 

 

ادامه میدم به زنده ماندن! ادامه میدم به دوام آوردن. ذکر تحمل کن رو مومنانه زندگی میکنم. 

 

یعنی علائم نگارشی من جوریه که زبان فارسی و ویراستاری تن و بدنش میلرزه:) میدونم چه اشتباهاتی توشه اما خب دوسشون دارم :) 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۱۰
سایه نوری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">