روز آرام بهاری
روز آرامیه؛ خیلی ساکت و کرخت و ملوس دقیقا مثل گربه ی عسلی رنگی که زیر نور ملایم آفتاب لم داده!
دراز کشیدم روی مبل و صدای تیک تاک ساعت خودش رو جا میکنه بین واژه های ذهنم! قلبم امید، هیجان، شوق و اندکی استرس رو همزمان داره و حالا که دارم مینویسم باز شدن رگهاش رو حس میکنم...
نشسته رو مبل کناری و گه گاه خنده ی ملایمی میکنه که دلم رو میبره. فکر میکنم پاشم بغلش کنم، ببوسمش، تو چشماش نگاه کنم. و یک نسکافه ی هوس انگیز آماده کنم و بعد بیام ادامه ی نوشتن..
پس جایی نرید 😊
خب من برگشتم؛ یه قاشق سرخالی نسکافه رو با مقدار خیلی کمی آب با فوم کن شیر میزنم تا کرمی و غلیظ بشه، شیر داغ رو فوم میکنم و میریزم روش بی شکر. نوشیدنی خوش برو روی 2 لایه ی خوشرنگی میشه با مزه ای لطیف و خامه ای.. که همراه با کاکائوی مورد علاقه م جشن نیم روزه ی حلالی میشه... چون راه انداختن جشن با خود، همیشه هماهنگی و تعادل و روشنی به ارمغان میاره..
و آیا چیزی راه گشاتر از این هست که با خودت بی پرده تر، روشن تر و آشناتر بشی؟
روزهای عید رو تا اینجاش فقط به لم دادن، استراحت، بودن با خانواده م، کافه، پیاده روی، تماشای آسمان، پرسه زدن در بادهای از جا بلند کن و خلاصه گشت و گذارهای شیرین گذروندم.
حالا دیگه دلم پر میکشه برای رسیدن به کارهام. پرداختن به موضوعات تازه م. باز بیرون اومدن از منطقه امنم و عاشقی کردن با زندگی... و دیوانگی با دنیا.. و چشیدن مزه ی خلق نو..
جمعه، خونه ی مامان بودیم. و واسه ی دیروز و امروز غذا داد. منم دیروز نیم ساعتی رو به گردگیری و جارو و تی گذروندم و همه چیز تمیز و براق و آماده ست واسه شروع بی فکر عجیب راه تازه ی من..
و البته شروع آشپزی بعد از شکر به خاطر تمام روزهایی که پیش اومد و عادت آشپزی رو از من گرفت 😂 خلاصه که میلم به آشپزی کردن و پختن غذاهای سالم و خونگی و خوددوستانه برگشته و میخوام یه لیست بنویسم ازشون..
دیشب تو پیاده رویم، اونقدر سر به هوا، دایره ی دل انگیز ماه رو تو خاص ترین آبی سرشبی نگاه کردم که انرژی آسمان دیشب هنوز داره توی سلول هام رفت و آمد میکنه و تو این فکرم من عاشق تنهایی و طبیعت، باید خیلی بیشتر از قبل نوشتنم رو ببرم زیر آسمون و لابه لای درختها..
و قبلش لازمه بهانه ها و فکرم رو خاموش کنم. چون هیچ چیزی نیست که من واقعا بخوام و جور نشه. چون همیشه یه راهی هست.. مگر اینکه نخوام و بشینم گیر کنم تو نبود شرایط و دلسوزی برای خودم...
حالا احتمالا برم حسابی تو دفترم بنویسم. امسال واسه ی من، جاری بودن در نظم نسبیه.. چیزی که نه زور و اجبار و فشار فرسایشی داره و نه مطلقه اما برنامه ی ویژه ی روشنی توشه که به روزگار سپرده میشه و به دست من اجرا...
باید ببینم این سبک و بیشتر دیدن خودم تو ابعادی که مدنظرمه به کجا می برتم.. آگاهی نرم بر خود، آگاهی به زمان، عزیز شمردن بیشتر خود که دنیاییه واسه خودش و حضور هوشیارتر در اکنون از مهمترین اصل های این سبکه که پر از فرعیاته هرکدوم و پیش میره تا من رو برای خودم عزیزتر و لحظه رو برای من باشکوه تر کنه..
بعد از اون همه محتوای خوددوستی و لحظه حال که به باد رفت، میخوام بیشتر این 2 تا رو زندگی کنم تا ببینم با من از نقطه صفر در سال 00 باز چیکار میکنن!
سفت نگیرم.. سخت نکنم.. پیچیده نکنم.. گیر نکنم.. فکر نکنم.. اسم نذارم..
از نو معنا بدم.. نگاه کنم.. جزئیات رو ببینم.. پیش برم.. شروع کنم.. ادامه بدم.. حرکت بعدی رو بسازم.. و گذر کنم..
چون دنیا واسه من با بیخیالی و پیش روی کار میکنه..
چون راهش همیشه باز میشه اگر من بخوام!! مهم اینه واقعا بخوام..
نگاه تازه ی شما به چیه؟ معناهای نوتون از کجاست؟ چه کاری قراره واسه خود خود خودتون بکنید که فقط خودتون می بینیدش؟ حرکت بعدی شما از کجا شروع میشه..
شروع، تنها چیزیه که هست و واقعیه، درست مثل لحظه ی حاله❤️
00، نماد و نشانه ی جذابیه.. هرچند من خیلی درگیر اعداد نیستم اما این 00 به دلم عجیب نشسته 😊😊❤️
راستش امسال خیلی اهداف جدیدی ندارم چون بیشتر هدفهام و برنامه هام ادامه ی هدفها و برنامه های پارساله که باید ادامه شون بدم. ولی به خودم قول دادم که دوتا کار رو حتماً انجام بدم یکی اینکه درمورد عشق مطالعه کنم و بیشتر از قبل بهش فکر کنم و دومی اینکه برنامه ریزی به سبک بولت ژورنال رو شروع کنم.