سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

سایه، آن شرلی میشود...

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ب.ظ

  نشستم توی تراس و دارم مینویسم.. میز کار همسر رو آوردم، صندلی هم که همیشه توی تراس هست. نذاشتم مغزم بکن، نکن برام ببارونه! میزو نیار، سخته، سنگینه، تو اتاقت بنویس و ... همه شو پس زدم و میزو گذاشتم توی تراس.. دارم حال بی نظیری رو تجربه میکنم. صدایِ خوشِ پرنده ها، سقفی از آسمونُ ابر، نسیمی خوشُ تازه و پرتوهایی از آفتاب که روی پوستم می رقصند.. حس میکنم تویِ طبیعتی جذاب دارم مینویسم! smileyحسِ آن شرلی بودن بهم دست داده، خدا به داد برسه، با پرحرفی، سرتونو درد نیارم smiley برای ساختنِ لحظاتِ خوش، گاهی فقط یک بی فکری لازمه.. یک نه ی بزرگ به مغز و همراهیِ قلب...

 

  اصلا نمیدونم چی میخوام بنویسم.. و فقط میخوام بذارم کلمه ها بیان.. کیف کنم و پر از ذوق و شوق بشم.. بیشتر مواقع اینجوریم؛ یعنی مثلا قبلِ یک نقاشی، قبلِ نوشتن وبلاگم یا نوشتن برای کارم، قبلِ خلق هرچیز حتی یک غذا، نتیجه رو نمیدونم، نمی خوام هم بدونم.. شروع میکنم و ایده ها، خلاقیت ها، رمزها، گشایش ها، مسیر، سِحر و ... خودشون میان و من فقط دستی هستم که فرمان میبرم از درونم و نگاهی که حظ میکنم و گوشی که محو میشم، پوستی که رد میندازم و  جانی که سیراب میشم... همیشه هم آخرش به خودم میگم اینا از کجا اومدن،؟ کجا بودن اصلا؟ کی آوردشون.. چه جوری آوردشون و....

 

 وسایل من خیلیی خیلی کم و به ندرت خراب میشن.. یعنی کلا یادم نمیاد چیزی خراب شده باشه.. اما چندروز پیش که کیک پختم، حس کردم تنظیماتِ فرم بهم خورده.. و امروز که خواستم از زودپزم استفاده کنم، دیدم درش خراب شده و پیچِ روش حرکت نمیکنه.. اولش کمی کلافگی اومد سراغم.. ولی خیلیی زود پیامهاشون رو دریافت کردم و چنان حسِ بی نظیری بهم دست داد که از اتفاق افتادنشون سپاسگزاری کردم. چقدر از وسایلی که هرروز و هرلحظه در اوجِ سلامت و دقت در خدمتمون هستن تشکر میکنیم؟ چقدر شکر میکنیم بابت داشتنشون.. چقدر رفاه، آسایش و ابعادِ مادیِ زندگیمون رو هرچند کم میبینیم و به خاطرشون شاکریم؟ چقدر شاکریم به خاطر چیزهایی که اونقدر همیشه هستن و عالی هستن که یادمون میره؟ که عادت شدن واسمون؟ شکر چیزِ عجیبیه.. دشمنِ شکر، عادته... پذیرایِ چیزهایی باشیم که عادت رو از زندگیمون دور میکنن، هرچند در ابتدا بد، سخت، ناجور، کلافه کننده، حوصله سر بر یا... به نظر برسن.

 

  قدر دونستن چیزِ شگفت انگیزیه... وقتی بینِ آوردن و نیاوردنِ میز توی تراس، فکرم داشت همینجور سنگ پراکنی میکردsmiley به این فکر میکردم که اگه این میز فردا بشکنه، امروز من به اندازه ی کافی ازش استفاده کردم؟ قدرشو دونستم؟ بابت داشتنش شکر کردم و حداکثر لذت رو ازش بردم؟ هیچ چیزی، اینجوری که امروز هست، نمی مونه.. فردا روزِ جدیدیه که ممکنه معمولی ترین هات رو جوری تغییر بده که حسرت بشن.. دردِ عذاب آوریه حسرت.. امروز ببینیم، بشنویم، بنوشیم، حس کنیم، تمرکز کنیم، قرار بگیریم، شتابُ عجله رو دور کنیم و آهستگیُ رو جایگزین کنیم...

 

 آسمونِ  شگفت انگیزِ بی مانندی بالایِ سرمه.. ابرهاش هر ثانیه شکلی میشن و هیچ لحظه ای نیست که دگرگونی توشون رخ نده.. باید بیشتر به سمت طبیعت بریم،، باید بیشتر ازش بیاموزیم.. باید رها، آزاد، سازش پذیر، تسلیم و هُشیار بشیم مثلِ ابرها، مثلِ باد، مثلِ آسمون.. باید حتی مثل یک درخت، آزاد، آرام و کم تلاش باشیم گاهی.. تلاشهایِ فرسایشی و مخربی که انگیزه شون چیزی جز کیف، لذت، سرخوشی، عشق و آرامشه، به جایی نمیرسن جز ناامیدی...

 

 این مدت کارایِ هیجان انگیزی کردم: خودم تو خونه با همسر 12،13 سانت از موهامو کوتاه کردیم.. جلویِ موهامو چتری کردم.. و همسر موهامو های لایت و آمبره کرد!! laugh این اولین بار بود تو زندگیم که موهامو رنگ میکردم.. ابروهامو تمیز کردم و رنگ کردم.. همه شو هم از ویدئوهای یوتیوب یاد گرفتیم. یکی، دوتا ویدئو کوتاهی دیدم و فردا میخوام موها و ریش همسر رو کوتاه کنم.. امروز میخوام تو خونه مانیکور، پدیکور کنم.. و به زودی هم ورزش از خونه رو شروع میکنم و ازش میگم.. یک سری روتین های مراقبتی و خوددوستی هم شروع کردم که پستهای بعدی میگم ازشون.. میبینید... کرونا موجودِ کوچکِ دوست داشتنی و جذابیه!! به هرکس چیزی رو میده که واقعا بهش نیاز داره!! چیزی که با وجودِ نیازی که روح و جسمِ اون آدم بهش داشته، به تعویق می افتاده؛ همونطور که این ویروس کوچک، به زمین هم چیزهایی رو داد که بهشون نیاز داشت؛ بله، زمینُ زیبایی هاشو، بکریش، وحشی گری ذاتیُ طبیعیش و ذاتُ اصالتش رو  از دستِ ما راحت کرد! smiley بیشتر از این مورد خواهم گفت...

 

 دیگه نمیتونم در مقابل این آسمون مقاومت کنم و باید به غذام هم سر بزنم.. برم به تماشایِ نبضِ زندگی که تو تراسِ خونه م میزنه و اونقدر نگاهش کنم تا تبدیل به خودش بشم!!

 

زندگی چیزِ پیچیده ای نیست..

همین ابرهاییست که شکلِ سیمرغ میگیرند

و آسمانی که نور می پاشد..

و پرندگانی که آنقدر میخوانند تا تو را به خویش آورند!

با صدایِ پرنده ها میروم و میدانم، زندگی که چیزِ پیچیده ای نیست،

تنها در ادامه ی منقارِ آنهاست!

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۰
سایه نوری

نظرات  (۶)

وقتی پستت رو میخوندم یاد همسرم افتادم

اونهایی که روح بزرگتری دارن بهم میگن همسر تو کل وجودش قلبه و من این رو با همه وجود می پذیرم راست میگن

اون اوایل که باهاش ازدواج کرده بودم متوجه یه چیزایی میشدم که خیلی برام جالب بود اون متوجه حضور من نمیشد ها اگر میشد انجام نمیداد ولی میدیم مثلا اگر آستین لباسش ازبین در کمد گیر کنه ازش معذرت میخواد و درستش میکنه هر بار که سوار ماشین میشدیم منتظر میشد من پیاده شم خودش دیرتر می اومد بعدها متوجه شدم که فرمون ماشین رو می بوسه و ازش تشکر میکنه

بالاخره یه زمانی متوجه شد که من متوجه این داستان هستم و دیگه راحت شد و خودش رو پنهان نکرد چون من بهش گفتم عاشق این کاراهاش هستم در حالیکه قبلل مجبور بوده یواشکی این کارها رو بکنه تا بهش نگن دیوونه

مامانش همیشه میگفت کمد لباسها و وسایل بهزاد همیشه مرتبه من تا الان ندیدم مرتب نباشه کفش هاش لباسهاش وسایلش خیلی خیلی دوام میارن و به مدت خیلی طولانی تمیز و سالم میمونن در نهایت هم کمی فرسوده میشن ولی خراب نه

من این رو تو زندگی خودمون دیدم

همسر من عاشق تمام متعلقاتشه و از همشون سپاسگزای میکنه هر بار که ازشون استفاده میکنه

نوازششون میکنه ازشون تشکر میکنه

حتی وقتی میخواد یه سری لباس رو از دور خارج کنه تاشون میکنه می بوسه و ازشون بابت روزهایی که بهش خدمت کردن تشکر میکنه و خداحافظی میکنه

دیدن این رفتارها از جانب یک مرد خیلی هیجان انگیز بوده برای من بارها هم سعی کردم مثل اون باشم و خیلی هم به نسبت قبل بهترم ولی بازم به پاش نمی رسم و تسلیم عادت هام میشم

این مدلی زندگی کردن واقعا زندگی کردنه دیگه

حروم نکردن زندگیه

منم باز تلاش میکنم بیشتر این مدلی بشم  

پاسخ:
خیلیی از جانب یک مرد، عالی و  جالب بود واسم، خیلییی... و اینکه اینو همه همیشه در مورد منم میگن که عاشق متعلقاتمم ... و خب چیزی که هست اینه که هر عیبی که پیدا کنن باز واسم جذابن ... اگر عمرشونم تمام بشه، چنددقیقه بیشتر ناراحت نمیشم و اگر ببخشمشون، خوشحالم ... و همیشه میگم عشق با عدم وابستگی و رهایی که همراه بشه، قشنگه.. و عجب معجونی ازش درمیاد..
همسرت ولی رو دست منو آوردن.. عالی بود ... 

ممنونم سایه ی عزیز

تمام تلاشمو میکنم

پاسخ:
😘

مدتی در خودم فرو رفته بودم سایه جان...

 

سایه من بشدت کاهل سست و بی انگیزه و تنبل شدم

و به جرات میتونم بگم بیشتر لحظاتم داره تلف میشه و از بین میره.

 

ممنونم از توضیحاتت

بله میشه همراه بشم و بقول خودت با ادا ، اما انگیزمو چه کنم سایه؟یه محرک لازم دارم

من احساساتم خشکیده...

حتی در برابر همسرم و متاسفانه فرزندم😞

استانه تحملم هم به زیر صفر اومده😞

پرخواشگر... بی اعصاب

چی بگم سایه... داغونم

 

امکان مشاوره گرفتن ندارم متاسفانه

پاسخ:
به نظر من تنبلی وجود نداره بلکه برنامه ی جذابی برای انجام نیست.. برنامه های گوگولی، جذاب، در ابتدا ساده و با قدم های کوچک،، برنامه ای از علایق،، آدم رو پر از ذوق و شوق انجام میکنه .. حتی میخوای نخوابی و پیش بری.. 
و در مورد انگیزه، مجبورم که ناامیدت کنم چون اگر منتظر انگیزه از بیرونی،، چیزی به سراغت نمیاد چون اصلا چیزی اون بیرون نیست که بیاد.. و اگرم بیاد مقطعی و زودگذره ..
چی فارغ از مادری و همسری،، واسه ی خود خود اقاقیاست؟ عاشق انجام چه کاری هستی؟حین انجام چی پر از دیوانگی میشی؟ با درونت خلوت کن،، شمعو عود فراموش نشه، مدیتیشن کن با موزیک های خاصش و اونچه دیوونت میکنه رو از اعماقت بکش بیرون، بیارش به سطح و بعد دیگه ولش نکن،، حتی در اوج بلد نبودن، ناشیانه بودن، با تمام نقص ها،، شروعش کن.. بهانه هم نداری، از ویدئوهای یوتیوب، هشتگ های اینستا، گوگل کردن، محصول آموزشی و... راه داری.. 
و نگرانی های الکی رو بشناس و رهاکن.. بدون امروز نگرانی و فردا ممکنه آرامترین باشی پس سختشون نگیر،، بپذیرشون،، زندگی همینه.. میگذره اگه بپذیری و نجنگی..
و مهمتر از هرچیز و همه ی آنچه هست،، مسئولیت وضعیت و حال الآنت رو با تمام وجود بپذیر، کسی رو مقصر ندون، خودتم مقصر ندون.. فقط بدون مسئول تمام و کمالش تویی.. وقتی کامل، مسئولیتشو میپذیری، آماده ی صلح باهاش میشی،، وقتی صلح اومد و باهاش نجنگیدی، آماده ی پذیرش و تغییرش میشی و وقتی خواستی تغییر کنی،، درها یکی یکی باز میشن.. اما نقطه ی شروع و ادامه ی هرچیز و حتی اون انگیزه ای که میگی،، مسئولیت پذیریه.. زندگی پر از شگفتیه..رنج هات پر از حرفن.. ازشون استفاده کن..

سایه برای اقاقیا... 

اقاقیا جان،، لطفا پست صبح غم رو با کامنتهاش بخون .. و از حس و حالت استفاده کن برای خلق.. درد و رنجت رو هدر نده!! بذار از نو بسازنت و از نو زندگی بهت بدن و خلاقو خالقت کنن.. 

تا به این لحظه یعنی در استانه ۳۶ سالگی هرگز چیزهایی که توی این

پست و پست قبلی نوشتی تجربه نکردم سایه.

و بابتش خیلی ناراحتم و اذیت هم میشم.

احساساتم خشکیده...

روز ب روز هم بدتر میشه.

من در عادی بودن و عادت کردن به همه چیز غرق شدم.

همینه که نمیبینم و لذت هم نمیبرم و جز کاستی ها و رنج ها چیزی جلوی چشمهام

نیست

و این فاجعه ست.

و من هر روز فروتر میرم در حجمی از کسالت و تنبلی و نابینایی و بی ذوقی😞

 

راستی ، سلام⁦♥️⁩

پاسخ:
سلاام اقاقیای عزیزم.. چه خوب که باز اومدی.. من گاهی یادت میکردم که آیا اینجارو هنوز میخونی یا نه ... دیروز خوندم کامنتت رو و به جواب فکر میکردم .. از جوابت به ذهنم رسید تا پستی برای اقاقیا و اقاقیاهاا..اقاقیاا،، من از پس روزهایی تاریک و سایه ای تاریک تر اینجام.. و تجربه های سختو حالو سخت تری من ساخته.. من اول راهم،، در حال آموختنم. هپین من شروع امسال رو جوری بد و سختو بهم ریخته آغاز کردم که عجیب بود.منم دارم درس میگیرمو حالمو میسازمو روزمو نفس میکشم.‌ از حالی که داری نترس، ازش فرار نکن، پسش نزن. نگاهش کن، باهاش روبه رو شو و به تبدیل کردنش فکر کن.. خیلی حرف هست، من میگم اونارو به مرور.. میشه با من همراه بشی تو لذت بردن از دنیا،، حتی اولش با ادا ... ؟؟ آره اداشو در بیار حتی!! حالتو بپذیر، ما امروز و این روزها جوری هستیمو فردا و فرداها جور دیگر.. بپذیرش، سختش نگیر.. زندگی اینه و همه چیز رو باهم داره.. تو میتونی باز از نو آغاز کنی.. مشاوره های غیرحضوری بگیر.. من تاحالا این کترو نکردم که معرفی کنم،، اما مینا(بلاگر کبیر) با یک مشاوری داره تراپی میشه که خیلیی راضیه.. همه چیز دست توئه.. 
۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۳۷ بلاگر کبیر ^_^

آدمو وسوسه میکنی خوب نگاه کنه و بنویسه هااااا

 

 

یعنی عاشقتم که برای اولین بار لایت و آمبره کردی تو خونه !  آفرین بهتون

و از اونجا که نوشتی نقطه ی مقابل شکر عادته... خیلی خوشم اومد.. خیلی برام جدید ولی قابل درک بود. 

پاسخ:
میدونی مینا،، خوب نگاه کردن،، خوب حس کردن و خوب حواس پنجگانه رو به کار گرفتن، ابزار خلقه ... ابزار هرچه دوست داره،، هنر، نقاشی، آشپزی، نواختن، و هر چیززز ... حالا یه سری راهکار دارم واسه وصل به حال و تمرین بودن و تمرکز و خوب دیدن ،،، مینویسم آروم آروم .. 
آره تا حالاا موهامو رنگ نکرده بودم .. لایتاش عالی شدن،، اما آمبره ها کم پیدا هستن ، چون من موهام خودش روشنه و تازه تجربه کردیم واسه دفعه بعد 😂
عادت کردن باعث ندیدنه ... واسه اینم راهکارای شخصی دارم .. یعنی هرکس بخواد میتونه راهکارهاشو بسازه .. مینویسمشون .. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">