عطر چای ماسالای لحظه !!
هستی زیبای این لحظه ی من، تو به اندازه ی نوشیدنی قوی، محرک، خوش رنگ، خوش عطر و شفافی که اکنون در دستان من است، شورانگیزی..
می توانم ساعتها بنوشمت و تو همچنان سخاوتمندانه باشی و بتابی و بیفزایی و بیفروزی...
هستی زیبای این لحظه ی من، تو به اندازه ی فنجان زیبای لب پر شده ام، ناقص و معیوب و ناکاملی اما الهام بخش و آغازنده و آرامنده و کافی.. من در تو دانه های آزادیم را می کارم همچون اولین گیاهم که در فنجان شکسته ام کاشتم!
هستی زیبای این لحظه ی من، تو به اندازه ی اینشب، به اندازه ی اینروز، هستی و نیستی؛ آمدنی و رفتنی.. آشوبگری و خواستنی.. تو میان دستانمی و چون ماهی لیزان و لغزان و گریزان و از دست دادنی ...
هستی زیبای این لحظه ی من،، من ذره ذره ات را می بلعم؛ مرگت را می میرم، زندگیت را می زیم.. غمت را میکشم و شادیت را میسازم...
هستی زیبای این لحظه ی من، تو ثروتمندی و جاری و آزاد و قوی؛ تن میسپارم به نوازش ها و تازیانه هایت.. تو فقط دستانت را شاعرانه تر بر من بناز و شلاقت را محکم تر بر من بکوب تا هوشیار بمانم و جدا...
هستی زیبای این لحظه ی من، تو آزادی و مبرا و بی توصیف و بی مثال؛ حال آزادیت را خریدارم، ارزان تر شو!!
هستی زیبای این لحظه ی من، تو اکنون به اندازه ی چای ماسالا، شعر خیام و گیاه بالارفته از دیواری برایم؛ و من دیوانه ی حجم دارندگی تو هستم؛ حقا که برازنده ای ا!!
چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
مستی این شعر تقدیم به خودم و هرکه خواند...
عزیزم عزیزم 💚
چقدر با شکوه.
و شعر؟؟؟ وای خوب بود و مسحورم کرد.