سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

قدرت؛ قدرتهای جادویی

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۸ ب.ظ

جمعه خونه رو برق انداختم.. تمام زوایاش رو از گرد تکوندم که نفس بکشه.. با دقت اما بی وسواس جارو زدم و رقاصانه تی زدم؛ انگار بر تی سوار بودم و اسکی میرفتم😄 لباسهارو شستم و پهن کردم..  سمبوسه های گیاهی دل انگیز رو پیچیدم.. و تهش یه دوش حسابی و طولانی گرفتم.. و قوی بودم و مستقل و راضی و شاد.. 

 

واقعا دیگه اگر هنوز بعد از ۳ سال و نیم زندگی مشترک، کسی بگه: سایه تو کاار هم میکنی؟ سایه تو غذا هم میپزی.. یا پشت سرم از مامانم بپرسن اینارو و تعجب کنن، سرشون رو میبرم 😅😅 چطوره؟ 

 

پنج شنبه، امتحان آخرمه.. خیلی این دوران رو کیف کردم و لذت بردم؛ خیلی خوشحالم که بالاخره یاد گرفتم هیچ چیز رو به بعد از دیگری موکول نکنم؛ امتحاناتم رو بدم، بعد فلان کنم؛ این سفارش رو تحویل بدم بعد بهمان کنم.. 

 

قدرت عجیبیه، لحظات رو زندگی کردن؛ اصلا مگه میشه این شیرین آبدار رو گذاشت واسه بعدد.. زندگی هر لحظه، با تمام چیزایی که داره و نداره، مال همون لحظه ست؛ زندگیش نکنی، تمامه و دیگه برنمیگرده..

 

در هیئت و ساحت خالق ما،، در بیکرانه ی آسمانها،، در اعماق وهم انگیز اقیانوسها.. در دل مهربانی و سخاوت کائنات،، مهر و عشق و  شجاعت و شرافت و ثروت و قشنگی ها موج میزنه و من ذره ی ناچیزی هستم در برابر این ابهت ها؛ ذره ی ناچیز اما در عین حال عظیمی که به این منابع وصل شده و بخواد و نخواد، جریان خالق به سمتش روانه.. اینکه بدونم در برابر عظمتی باشکوه، ذره ای بیش نیستم اما ارزشمندم،، قدرتی عجیب بهم داده.. 

 

 

و چطور به اینها وصل شدم؟ با دیدن چیزهایی که همین حالا دارم.. با پذیرفتن مسئولیت همه جا و همه چیز زندگیم.. با رجوع به خودم.. با دیدن خودم.. با نوازش خودم.. با دیدن اعجاز و قدرتی در درونم که هرگز نمیتونه منشا مادی داشته باشه.. با نخواستن هیچ بیشتر و بزرگتری.. با دنبال هیچ بی نقصی نگشتن... چون مطمئنم با هیچ بیشتر و بزرگتری،، ما بزرگتر نخواهیم شد.. با هیچ قدرتی، قوی تر نخواهیم گشت تا اون قدرت از درونمون آغاز نشه و از جایی در روحمون نجوشه...

 

وقتی مسئولیت زندگیت رو میپذیری.. وقتی میپذیری حتی اگر کنار کس یا کسان دیگری زندگی میکنی، زندگی ته تهش تک نفره ست؛ وقتی آستین میزنی بالا واسه دیدن و شنیدن خودت؛ وقتی عشق میدی به خودت،، ناگهان به جایی میرسی که بدون هر چیز و هرکس، بی انتظار برای موردی خاص،، تحت هر شرایط،، با هر اتفاقی.. باز هم میتونی ادامه بدی و خوب هم ادامه بدی.. بمیری و از نو زنده بشی.. خشک بشی و از نو بشکفی.. اما بمونی.. 

 

و از اون نقطه ست که به قدرتی جادویی میرسی؛ قدرتی اصیل و حقیقی و وحشی و ذاتی و غریزی.. اون نقطه،، اون نقطه ناب و اصیل و روحانی،، اون نقطه ی عجیب.. اون نقطه ی باورنکردنی رو کشف کن،، از زیر لایه های درونت بکشش بیرون.. نیاز نیست، بسازیش.. اون هست،، فقط پیداش کن و بیارش به سطح.. بعد غنچه و جوانه ی تازه شو آب بده و عشق بده و مراقبت کن تا بزرگ و بزرگ و بزرگتر بشه.. 

 

مسئولیت پذیری و عشق به خود آغاز قدرتهای عجیب شخصیه.. 

 

و وقتی به چنین قدرتی در خود پی میبریم، نتیجه ی شگفت انگیزی رقم میخوره و اون واقعی بودنه..

 

دیگه همه چیزت و هر چیزت واست عزیز میشه: بدیهات حتی، اشتباهاتت حتی(هرچند چیزی به اسم اشتباه نداریم)، نقص هات حتی، تعویق هات،، کم کاریهات،، کمبودهات،، نداشته هات،، خشم هات،، حسدهات،، سیاهی هات،، همه و همه ... چون اگه اینا نبودن،، این قدرت هم نبود و این قدرت هست،، با وجود اینکه همه ی اونهام هستن.. 

 

دیروز عصر با دیدن سخاوت و بزرگی و زیبایی مینای قوی و عجیب(بلاگر کبیر) ،، شکفتم.. روح در روحم زاده شد و در برابر قلب بزرگش، در برابر روح وسیعش،، در برابر دیدنش،، در برابر سکوت نکردنش در برابر اونچه شنیده،، در برابر قدردانی هاش.. در برابر خودش.. تعظیم کردم.. باهاش شاد شدم و شاکر شدم و عشق کردم و قدر دونستم..

بعد کیک کره ای پختم و خونه عطرپاشی شد.. بورانی کدو درست کردم با ماست و کدو و پیاز داغ و خیار و کشمش و گردو؛ مزه ی طبیعت و بهشت میداد..  بادمجونارو سرخ کردم .. نون جعفری درست کردم.. دمی گوجه پختم، سیب زمینی های نقلی رو طعم دار کردم و فرستادم توی فر.. و ضیافتی گیاهی و رنگین بر پا کردم.. با همسر فیلم دیدم.. 

 

دیروز، آسوده از دنیا، نوشتم و نوشتم و نوشتم.. حتما باید پردازششون کنم و اینجا بنویسمشون،، طلاهای عجیبی دیروز ریخت روی کاغذهام.. اون طلاها رو باید شریک بشم باهاتون.. چون خوشی و سرخوشی، دسته جمعیش میچسبه.. چون برکت نور و زکاتش، پراکندنشه.. 

 

نورهاتون چین؟ کجان؟ چی رو میتونید تو دنیا پخش کنید.. کجا رنج و درد و خشم و لذت و غم و شادی و رسیدن و نرسیدن و تجربه و وجودتون، دگرگونی و معجزه خلق کرده؟ واسه خودتون فقط، نگهشون ندارید.. سخاوتمندی و خلق رو باید تمرین کنیم؛ خلق سخاوتمندانه.. به به،، به این ترکیب پر قدرت جنون ساز.. 

 

دیوانه وار برانید و خلق کنید و منتظر هیچ بهتری نباشید.. که بهتر در مسیر است و بس.. خلق، دستان شافی و نامرئی و قدرتمندی داره که قدرت رو در شما میسازه و از نو میسازه و از نو میسازه.. 

 

 

تو قدرتی داری که بی نیازت میکند،، 

بی نیازی از جنس بی نیازی خالق.. 

و دیگر زمانی نیست؛ دیری نیست،

تویی و بی نیازی طبیعی غریزی جنون آمیز آشوبگر..

و هرچه نیست، بگو نباشد! 

خودت که هستی.. 

تمام!! ... 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۴
سایه نوری

نظرات  (۶)

مرسی ازتو با این مطالب درخشانت:)🌸

پاسخ:
مرسی از خودت با کامنتای درخشانت😊

براوو

واقعا نمیدونم دیگه چی بگم

ودلمم نیومد که کلا چیزی نگم وقتی انقدددر دوستداشتنی

وتاثیرگذار بووود:)

پاسخ:
مرسییی،، مرسی به خاطر دل بزرگ و سخاوتمندت؛ ممنون که یه چیزی گفتی 😊

مرسی

ممنون بابت این طلاهای 24 عیاری که روی بلاگت برای ما می پاشی

 

پاسخ:
مرسی و ممنون بابت اینکه میخونی..
 مرسی که اینجا طلا و نور  میبینی.. 
چه کیفی داد دیدن اسمت ۲ بار، امروز، اینجا.. 

میدونی بعضی از پست های تو برای من چه جوریه و چه حسی رو زنده میکنه

دیدی با یکی میری یه مسافرتی که خیلی خیلی خوش میگذره بعد از یه مدتی اون دوست رو می بینی و شروع میکنین با هم به مرور خاطرات اون سفرِ خوش و کیف میکنین و قند تو دلتون آب میشه و کامتون شیرین میشه و غرق لذت میشین

این پست از اون مدل پستهاست که انگار داری با من یه سری خاطرات خوش لذت بخش رو مرور میکنی کامم شیرین میشه و کیف میکنم از خوندن و یادآوری این واقعیات

به خصوص اون خلق سخاوتمندانه

چه شوری به پا میکنه در قلب آدم

پاسخ:
عجب تشبیه دلچسبی.. ممنونم ازت.. 
چقدر خوشحالم که همچین حسی میگیری اینجا.. 
خلق سخاوتمندانه،، جایی واسه هیچ منفی و ترس و اسارت و وابستگی و انتظاری نمیذاره.. رها و آزاد و بزرگ و دور و عمیقت میکنه.. صلح برپا میکنه و اصلاحت میکنه با سرانگشتای لطیفش،، جوری که اصلا نمیفهمی کجا و چطور اینقدر دگرگون شدی.. شورانگیز و غوغاگر و جنون آمیزه.. دلبرانه و طنازانه عمل میکنه و کارشو خوب بلده،، میدونه با تو و روحت چه کنه.. من بهش قسم میخورم و بهش ایمان دارم .. 
۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۷:۴۶ بلاگر کبیر ^_^

بیا بغلم سایه بیا.... فقط میخوام سکوت کنم و به قلبم بفشارمت❤

پاسخ:
جان به بغلت.. 
قلبتو قربون آخه 🥰🥰😊😊😘😘

عالی بود سایه جان...

ممنونم🌹🌹🌹🌹

پاسخ:
خوشحالم😊😊
مرسی که میخونی.. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">