ما لحظه رو داریم و تمام
سلاااام.. سال نو با تغییر رقم صدگان رسید و من بهش خیلی خوش بینم.. و همون قبل اومدنش مهربان و روان درسهای قبلی رو واسه م دوره کرد؛ و با نشانه هایی که داشت، چراغ هایی رو روشن کرد و نور تابوند..
اینکه زندگی میتونه براساس هیچ کدوم از برنامه ریزی های ما پیش نره.. اینکه کنترل باید کمرنگ و کمرنگ و کمرنگ تر بشه.. اینکه من فقط این لحظه رو دارم و مسیر بی شکل اما هوشیاری که با انتخابهای من شکل میگیره اما خودشم منفعل نیست! و اینها در هم می پیچند و پیش میرن و بهتره منم باهاشون پیش برم..
قرار بود مامان بیاد کمکم که مریض شد و عوضش من رفتم پیشش و بهش عشق و کمک و مهر دادم..
بعدش هم ابروهاش رو برداشتم. موهاش رو کوتاه و رنگ کردم. حسابی به صورتش رسیدم و تازه و روشن شد 😍😍
و خودم هم به خاطر از خودگذشتگیم بهترین احساس رو داشتم.
قرار بود 2 روزه خونه تکونیم تمام بشه اما همراه شد با تغییر دکوراسیون اساسی( جای همه چیززز رو تغییر دادم، یه چیزهایی جمع شد و...) تمیز کاری عجیب(یعنی تمام درزها و دورزها و سوراخها و سنبه ها رو پاک کردم و...) در لحظه اینا رو دلم خواست و خیلی کیف کردم..
دیگه یار هم با چنان عشق و پیگیری و دقتی به خونه مون رسید؛ تمیزش کرد؛ به چیدمان جدیدش توجه کرد که واسه عشق و امیدش به زندگی قلبم ذوب میشد هربار یه تکه ش 😊
رابطه با خود.. عشق دادن به خود.. مراقبت از خود.. بالا رفتن از پله های عاشقی با خود، رابطه هامون با دیگران رو بالغ میکنه..
و عشق به خود، خیلی فراتر از رسیدگی به جسم و زیبایی و هدیه دادن به خوده؛ هرچند اینها شروع کار هستند، و بسیار سخت آغاز میشند و تداومشون سخت تره اما از این پله ها که بگذریم، میفهمیم عشق به خود، فقط اینها نیست.
خیلی عمیقه. خیلی کولاک میکنه. و در پله های بالاترش، تو واسه خودت مادری یا پدری میکنی حتی.. تو فرزند خودتی حتی..
یاد میگیری نیاز هم نیست همیشه خودت رو تایید کنی.. اما چطور خلاقانه و با صبوری و مهر برخوردهای واقع بینانه و سازنده با خود کردن رو هم یاد میگیری..
پذیرش تمام نقاط تاریک درونت به اضافه ی عجله نداشتن برای اصلاحشون به اضافه ی نگاه کردنشون،، پله ای از عشق به خوده که دنیات رو شکل آسمونی میکنه که دیشب من رو دیوانه کرد: ماه نیم دایره ی نقره فام شیشه ای وسط سیاهی یکدست، براق و خیره کننده ی شبی رویایی... چون خود واقعی ما همینقدر زیباست؛ دست از سرش برداریم 🙄
حالا دیگه تمام زوایای خونه مون( زوایای خوددوستی اسم یکی از محتواهای دنباله دار مربوط به عشق به خودم بود؛ اونچه هیچکس نمیبینه و فقط مال خود خود شماست و برای خود خود شماست. میفهمم که اول کار هم درکش و هم انجامش هم سخته هم انرژی گیر اما بی نظیرهه) نادیدنی ترینشون برق افتاده.. خونه سبک و جاریه. و برقش چشممون رو میزنه..
وسط این خونه من ایستادم که مسیر کاریش طی اتفاقاتی که گفتم، عوض شده! کلیتی از اونچه میخواد انجام بده میدونه اما اصل کار رو میسپاره به رود روان زندگی..
با این تفاوت که آگاهی به وقت و یک نظم نسبی قراره لابه لای رج های کلیتش ببافه..
روز سی ام ابروهای خودمم برداشتم.. پشت موهام رو کوتاه کردم و جلوشون رو چتری زدم😍😅 فردا هم میخوام توی همین زمینه رنگ موهام، چند تا روشن تر دربیارم و ابروهامم کمی روشن کنم 😂 کی گفته باید قبل از عید همه ی کارها تمام شده باشه؟! 😆
آرایشگری کردن واسه خودت، خیلی مزه میده مخصوصا واسه منی که سادگی واسه م زیباترینه و اینجوری میتونم تا حدی که میخوام تغییر کنم 😊
میخوام نو نگاه کنم؛ این بار میخوام نبایدها رو بنویسم.. اونچه نباید انجام بدم. بایدها همراه با جادوی هستی خودشون خلق میشند و تکامل پیدا میکنند. این بازی این روزهامه که افتاده تو سرم.. ببینم چطور پیش میره☺️☺️
خودمون رو دریابیم و مجبور به هیچ کاری نشیم! این باید نیت هرروزمون باشه.. اجبار شدن توسط خود یا دیگری یا... ذهنمون رو پر از حرف و وراجی میکنه. پس آزاد و آزادتر بشیم تا ذهنمون هم آزاد و آزادتر بشه..
ما لحظه ی حال رو داریم و تمام. ما برنامه های زیادی میریزیم اما در نهایت لحظه هربار ما رو غافلگیر میکنه. و وقتی یاد بگیریم همراهش بشیم، هستی از دیدن ما غافلگیر میشه بدون اینکه ما بخوایم!!
لحظه با تمام قداستش در اختیار ماست تا باهاش خلق کنیم. لحظه حال واسه ی من مثل حباب های کوچکیه که توشون فرشته های سفیدپوش بندانگشتی با چوبهای جادوشون ایستادن.. کافیه با ساز هستی برقصی تا سر انگشتات بخورن به حبابها و چوب جادوی فرشته ها فعال بشه!
محیط اطرافت رو جوری مطابق با سلیقه ت بچین و بهش رسیدگی کن و تمیزش کن که تورو محو خودش کنه و نگاهت رو میخکوب نگه داره..
زیبایی و تمیزی، همیشه من رو به لحظه حال وصل میکنه.. با معمولی ترین ها، زیبایی بساز و لحظه حال غیرمعمول و شگفت رو صاحب شو.
1400 با اتفاقات پایان 99 و نشانه های عجیبش واسه من رسیدی و حال دلم باهات ملغمه آیه از هیجان و ترس و شجاعت و دیوانگی و جسارت و ندانسته.. میخوام با تو بیش از هرسال دیگه ای راه بیام 😅
و 2 تا صفرت، سر خط منیه که 2 تا 9 قبلیت،، نقطه ش بود! پس بگرد که با تو میگردم...
بر همه مون مبارررک.. 😍
بالاخره این پست نوشته شد؛ از پریشب تاحالا شروع شده و هربار به دلیلی تا الان رسیده 😉
سلام سایه جان
سال نوی شما حسابی مبارک باشه
ان شاالله پر از اتفاقای خوب باشه برات