سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

منتظر طلوع بودم

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ب.ظ

سه شنبه، خونه رو برق انداختم؛ لباس شستم؛ نظم دادم. و حینش خودم هم نظم و سامان و قرار گرفتم. چقدر خوبه خودمون رو با نگاه عشق ببینیم و بشناسیم. تازه مهمتر از اون نگاه توجه و مراقبت به خوده. من میدونم انرژی کش من بی نظمی و کثیفی خونه ست. و تمیز کردنش منو انباشته از انرژی و کیف و رهایی و سرخوشی میکنه. 

 

بعد چون تنبلم در کار خونه و زیاد دوسش ندارم، حینش کتاب صوتی گوش میدم. آهنگ میذارم و قر میدم و... مراقبم حتما هرروز یک ربع واسه خونه وقت بذارم. و حتما ۳،۴ روز یک بار ۳۰،۴۰ دقیقه بتکونمش😊 اینجوری خسته نمیشم؛ انگار کاری نکردم؛ و خونه م همیشه درخشان و شاداب منو در آغوشش میفشاره 😊😇

 

حین کار خونه، قرمه سبزی هم پختم؛ کتاب صوتی (آبنبات هل دار ) رو هم گوش میکردم. داستان ساده ای داره؛ از دوران دبیرستان دیگه چنین داستانهایی نخوندم. و این داستان واسم شیرین و دلچسب و نوستالژیه.. ممنون از سارینای عزیز واسه معرفیش؛ مرسی دختر 🌱🌱⚘⚘

 

و تازه توی واتساپ و تلگرام، تماس ها و پیامهای کاری رو پیش میبردم و ... ایده هایی دارم واسه یک سری محتواهای دنباله دار در زمینه های خاص روانشناسی و... تو فکر جمع آوری و سامان دادن بهشون هستم. خیلی طرفدار پیدا کرده و پیشنهاد همکاری زیاد داشتم. پست های قبلی بود که گفتم وقتی ارزش خودت رو بدونی و عزت نفست رو گم نکنی، راههای تازه باز میشن.

واسم انرژی های خوبتون رو بفرستید لطفا دوستان نازنینم 😊😊

 

عصرش هم ۲ تا کلاس آنلاین داشتم و نشستم سرشون و حسابی کیف کردم.. یعنی سه شنبه ای بودهاااا.. شبش در سکوت و امنیت خونه با هم کلی حرف زدیم؛ از هر دری. از اتفاق عجیب و چالش برانگیز کاری که واسش افتاده. بهم گفت چه مشاور خوبی میشم و من اون لحظه در پوست خودم نمی گنجیدم😊😇

 

به این فکر میکنم که ما تو روابطمون چقدر مستقل  هستیم؟ کجاها آویزونیم؟ چقدر قوی هستیم؟ کجاها همه ش غریم و ناله و شکایت و ننربازی؟ کجا امنیت رابطه ایم؟ کجا آشوبش... قبل از هر رابطه، واسه خودمون چه کردیم؟ چقدر پذیرای اشتباه خود و دیگری هستیم؟ خاکستری و اصیل می بینیم رابطه و خود و دیگری رو... یا سفید توهمی میخوایم دنیا رو؟؟  بعد دست میذارم به زانوهام و پا میشم و میرم سراغ ساختن رابطه م با خودم!! 

 

سه شنبه سریالمون رو هم دیدیم و راهی دنیای خواب شدیم؛ اما من با وجود خستگی جسمی، سرشار از شادابی روحی بودم. خوابم نمی برد. کتاب خوندم. حسابی نوشتم. دمنوش خوردم و تو دل شب غرق شدم و رفتم به کهکشان و به جای گوسفندها، ستاره ها رو شمردم😊😊

منتظر بودم صبح چهارشنبه برسه و کیف های تازه م شروع بشه.. دیوانه وار منتظر طلوع و صبح بودم؛ اینه جادوی پیدا کردن کارهایی که عاشقشیم.. 

 

صبح چهارشنبه ۷ بیدار شدم. ۸ کلاس داشتم تا ظهر.. بعدش شیرینی پختم و لحظه م شیرین تر و شاداب تر شد. به برنامه های کاریم رسیدم. پیشنهاد کاری جدید داشتم که عاشقش شدم. دوش طولانی گرفتم و به خودم رسیدم و ازش سپاسگزاری کردم. یک عالمه نوشتم. و بقیه ش رها و روان بودم. بر امواج لحظه آرمیدم و باهاش هماهنگ شدم و گذاشتم هماهنگ و متعادلم کنه. شکر و رضایت درم قل میزد و منو از خود بیخود میکرد... 

 

بعدش دیگه در جهان بسته شد. من و بیخیالی هام و بی اهمیتی هام و آسون گرفتن هام،، رفتیم یه گوشه ی دنج نشستیم روبه روی هیچ و حجم نور. و اجازه دادیم جهان به کارش برسه و ما فقط به سرخوشی و دیوانگیمون رسیدیم.. 

 

کلیشه ایه اما مهمه.... چیزی که کنترلش دست تو نیست رو رها کن.. رها کن.. رها کن.. رها کن.. رها کن.. رها کن.. رها کن.. 

 

۱ اندازه  فونت این پست خوبه بچه ها؟ 

۲ کجا امنیت رابطه رو آشوب کردید و بعد چطور مسئولیتش رو پذیرفتید؟ 

۳ چی شما رو منتظر صبح نگه میداره؛ چی مثل آلارم صبحگاهیه واستون؟ کدوم چیز.. کار و.... 

۴ چی انرژیتون رو میکشه و چی زنده ش میکنه؟ 

 

 

نظرات  (۶)

سلام سایه جان 

خوبی؟

خوشحالم که تونستی کتاب رو دانلود کنی

من و پسرم با همدیگه روزی 5 قسمتش رو گوش می دادیم

 

آهان تا یادم نرفته بگم

ادامه هم داره

 

بعد این، آب نبات پسته ای

 

بعدشم 

آبنبات دارچینی

 

اون دومی یه ذره سخت پیدا میشه

با اسم نویسنده شاید بهتر بشه پیداش کرد

توی همون کانال

 

در رابطه با سوال اولت

فونت خوبه 

 

در رابطه با بیداری صبح

تقریبا صبح ها از سر اجبار و با صدای زنگ ساعت بیدار میشم

به خودم باشه دوست دارم صبح ها تا ساعت 9 یا گاها کمی بیشتر، بخوابم و به جاش شبها کارهام رو پیش ببرم و دیر بخوابم

صبح ها تا بیام لود بشم و شروع به کار کنم طول می کشه اگه زود بیدار بشم

قبلا یه برنامه صبحگاهی از تلویزیون می دیدم و زندگی رو آغاز می کردم الان دیگه از فازش دراومدم

در رابطه با سوال آخر

من اگه به برنامه هام نرسم از خودم ناراحت میشم و برای دیگران هم انرژی ندارم ولی اگه توی یه روز از وقتم خوب استفاده کنم برای دیگران هم انرژی دارم و کلا خوشحالم

 

 

پاسخ:
سلام سارینا جان..
بازم ممنون از معرفی...‌ چه خوب که ادامه داره 😊
بیشتر منظورم این بود که چی شما رو پر از شوق میکنه واسه روز تازه و لحظه ی تازه و دوباره انجام دادنش بعد اینکه روز قبل و لحظه ی قبل کنارش گذاشتید.. نه حالا لزوما صبح زود.. 

و چه روزهای جذابین اون روزهایی که به برنامه ای که واسشون داشتیم رسیدیم. کارهای عقب افتاده ی تل انبار شده منو بی انرژی و کم ذوق میکنن..
مرسی از جوابهایی که دادی جانم 🌿🌿🌿
۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۲۲ گیسو کمند

❤❤❤😚 منم از یافتنت خیلی خوشحالم. حس خیلی خوبیه که توی دنیای مجازی یکی رو پیدا کنم که نقاط مشترک زیادی باهاش دارم🥰

پاسخ:
ممنونم از تو.. 
همینطوره؛ حس شعف بخشیه 😇😊😇
۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۸ بلاگر کبیر ^_^

آخ سایه آخ سایه من عاشق این پستت شدم...

سایه بنویس. تو کولاک گری. بی نظیرِ خوش قلم ❤

یه عالم انرژی برات میفرستم. اون پروژه ی بی نظیرت رو پیش ببر و عشوه گری کن تو کائنات.... 

 

۱.من الان دارم با گوشی میخونم پستت رو و خوبه. فکر میکنم اونایی که با سیستم میخونن باید نظر بدن.

یکی دو پست پیشت رو با لپ تاپ میخوندم مثلا تو هر خط نهایتا هشت تا کلمه جا شده بود یه جیز عجیب غریبی شده بود 😁

 

۲.خیلی جاها.من توی رابطه هنوز حرفی برای گفتن ندارم .ولی آگاهی های جدید دارم که میدونم خیلی تو فصل جدید زندگی به کارن خواهند اومد.

 

۳.چقدر این سوال سخت بود. سایه حقیقت اینه به جز کوروش و کارهایی که اجبارا براشون باید بیدار شم هیچ چیز. چقدر غمگینم کرد این سوال و جواب :(

 

۴. هر کاری که از سر اجبار بکنم انرژیمو میکشه.ولی کاری که با تمرکز و عشق انجامش میدم اصلا خودمو زنده میکنه. خصوصا سنتورم. جدیدا باهاش دارم به حاهای خیلی خیلی قشنگی کشونده میشم سایه و وقتی تموم میشه میبینم اصلا گذر زمانو نفهمیدم انقدر تو لحظه غوطه ور بودم. وای قلبم. خیلی خوبه.

ولی همون قدر حس میکنم نویسندگی در من داره خشک میشه و خیلی برا این غصه میخورم... 

پاسخ:
مینا.. مینا.. نظراتت هربار تو راهم تازه تر و محکم ترم میکنن.. ممنونم از قلب بی ریای بخشنده ت.. 
واای مینا دقیقااا.. اون پست فهمیدم که با سیستم خوندن پستهای من چقدر خنده داره و تو جواب کسی که گفته بود شرم کرده بودم 😅😅.. و این بارم که چک کردم بازم خنده دار بود.. فکر کنم باید با لپ تاپ بنویسم و توی ورد؛ خب نمی خوااام آقاا 😅😅
مسیرت تو رابطه عالیه مینا عالی؛ من خودمم هنوز در حال آزاد کردن خود از رابطه هام.. با آزاد گذاشتن و مهر به خود.. 
میناا نمیخواستم غمگین بشی؛ نشو لطفا.. همین الانشم چیزای ارزشمندی رو نام بردی و میدونم بیشترش رو خواهی یافت.. بوس و عشق بهت.. 
دلم رفت واسه سنتورت و خودت و دیوانگیت باهاش.. خب مینا چه اشکالی داره که اون ارضای روح و راحت روان و آرام دل و غوغای جان و دیوانگی و خرابی رو از سنتور بگیری.. خب خشک بشه.. چون الان صدای سازت تر و تازه و شادابه واست.. اونم به وقتش تر میشه دوباره 😅😅 با این وجود پستهات دو من دوست دارم.
ممنون که اینجور با حوصله نوشتی واسم.. 
۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۲۲ گیسو کمند

۱- اندازه ی فونت خوبه. البته من اصلاً متوجه بزرگی فونت قبلی نبودم تا وقتی دوستان توی نظرات پیشنهاد دادن که فونت رو عوض کنی. از بس غرق پستهات میشم متوجه فونت نبودم🤗

۲- به نام خدا من رابطه ای ندارم😁 ولی تا دلت بخواد آشوب رابطه های دیگه رو نظم دادم.

۳- خب جواب این یکی کمی طولانیه. بستگی داره به برنامه هام،  اگه از شب قبل برنامه ریزی کردم روز بعد برم بازار خب شور و شوق بازارگردی با بابا برای من مثل آلارمه😊. اگه کتاب خوبی دارم و میخوام بخونمش یا میخوام اون روز غذای جذابی که خیلی وقت درستش نکردم رو درست کنم یا برای درس خوندن به عشق آینده یا حتی برای دانلود کردن لیست بالابلندی ویدئو از یوتیوب(چون اینترنت صبح ها سرعتش بالاتره). و البته یه روزهایی هم که برنامه ی خاصی ندارم خواب شیرین و سبک بعد از نماز صبح رو از خودم نمیگیرم و چون از شب قبلش میدونم که قراره دوباره صبح بخوابم با آرامش بیشتری به خواب میرم😁

۴- فقط مریض شدن آدمهایی که دوستشون دارم انرژیمو میکشه در مقابلش هر اتفاق یا دیدار ناگهانی یا پدیده ی طبیعی مثل بارون باریدن یا آفتابی شدن هوا یا مثلاً کتاب خریدن و خریدن ابزار گلدوزی و کارهای هنری و هر چیز دیگه ای هر چند کوچیک انرژیم رو زنده و مضاعف میکنه😊

 

پاسخ:
غرق شدگیت رو قربون اصن گیسوو.. 😊
خب گیسو من که فقط منظورم رابطه با جنس دیگر نبود 😅 با پدر.. مادر.. دوست.. خود حتی.. اما کاملا مفهومه واسم که تو کار درست کن و شفابخشی.. 
تک تک چیزایی که اینجا گفتی میدونستی واسه منم صدق میکنن؛ مثلا پختن شیرینی جدید چهارشنبه جز خواب رباهای من بودن 😅 حتی باز کردن چشمهام و رفتن به آشپزخونه ای برق افتاده بدون  ظرف کثیف و خوراکی هایی که واسه صبحم آماده کردم، بخشی از اونه 😅😅
آخ بارون و طبیعت و آسمون و کتاب و کار با دست؛ خلق با دست.. به به.. منم عاشقشونم.. 

ممنونم به خاطر جوابهای کاملت.. لازمه بگم از یافتنت خوشحالم؟! 

چقد خوب نوشت👍👍👍

اندازه فونت عالی

دورو نمی دونم

کوه-رفتن به خانه فامیل و عید نوروز مون دیگه

۴.

 

 

 

 

نمی دونم

پاسخ:
ممنون 😊
کوه چیز شگفت انگیز و الهام بخشیه.. 
خب جوابهات رو پیدا کن.. مخصوصا ۴ رو.. چون زندگیمون رو زیرو رو میکنه جواب بهش.. 
۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۲:۰۹ فاطمه ‌‌‌‌

چه پست خوبی بود، منم انرژی گرفتم ازش :)

برای من هم اینطوریه که تمیز کردن خونه یا اتاقم، یا حتی مرتب کردن فایل‌های تو گوشی و لپ‌تاپ ذهنم رو هم مرتب می‌کنه.

 

اندازه‌ی فونت خوبه... فقط نمی‌دونم چرا اون جمله‌ی کلیدی پست، که گفتی چیزی رو که کنترلش دست تو نیست رها کن، اون خط یهو فونتش کوچیک شده :)) ولی در کل خوبه🌹

پاسخ:
چه خوب فاطمه...  ⚘⚘🌱🌱
آب روی آتشه این نظم و برق اطراف 😊
اون خط عمدی بود... تکرار میشد و ریز میشد و همیشه بود 😊😊
مرسی که جواب دادی 🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">