سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

من عادی و معمولی

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ب.ظ

شنبه ای که با صدای بارون و تاریکی رخوت انگیز صبحگاهی شروع میشه، اما چون ۱۰ صبح کلاس داری، باید از زیر پتوی گرم و نرمت بیای بیرون. با اینکه فقط دلم میخواست لم بدم و برم تو رمانم، مجبور بودم پاشم... 

 

دیروز خورش کرفس پختم و پریشب ماکارانی.. غذای ظهر و شب رو داریم.. سر کلاس امروز سوالات رو جواب دادم و ۲ تا مثبت گرفتم و خیلی چسبید چون حدس هام درست درمی یومدن 😊😊 اونم تو کلاسی که شرایط ویژه ای داره 😉😉

 

دیروز، روز پرکار اما دلچسبی بود. ۸۰ صفحه کتاب خوندم؛ کارهای درس شنبه رو انجام دادم؛ جلسه کاری اسکایپ رو گذروندم.. و ازم خواسته شد درباره ی حرفهایی که زدم، یک محتوا بنویسم و خیلی خوشحال شدم 😊😊( هرچند که از قبل درباره شون نوشته بودم) 

 

پس امروز میتونه سبک تر باشه... فقط ۲ تا فصل کتابم رو روخوانی میکنم و موضوع پروژه م رو تعیین میکنم... 

 

حالا هم بعد اینکه پنکیک ابری پنیریم رو با یک فنجون شیرقهوه ی ترک خوردم. و رفتم رو ابرهای خاکستری نشستم و پای راستم رو انداختم روی چپم 😊😊

 

 آشپزخانه ی تمیز اما شلخته م رو به حال خودش رها میکنم و اینجا رها میشم.. خوبه ظرفها گاهی به حال خودشون گذاشته بشن.. کاری که مامان من هرگز انجام نمیده اما خب قرار و آهستگی و بیخیالی واسه من خیلییی مهمه .. 

 

عطر کره و شیرینی و شیرقهوه پیچیده تو خونه؛ آسمون ابری و طناز و من بیخیال و آزاد اینجام.. بودنم رو جشن میگیرم و شدن رو میذارم واسه ی به وقتش!!

 

ذکر روز: نمی خوام بهترین باشم؛ نمی خوام خاص و متفاوت باشم؛ نمی خوام بزرگ و مهم باشم؛ نمی خوام دیده بشم؛ نمی خوام خوشیم رو فدای (بهترین شدن) کنم؛ می خوام فقط رها و آزاد باشم .... نمی خوام توهم اهمیت و عظمت اسیرم کنه. ( نه ما اونقدرها مهمیم؛ نه دنیا؛ نه اتفاق هاش) !!

 

من معمولی، من عادی، با کارهای معمولی، با کارهای عادی.. کافی و سبک و آزادم ........ 

 

اهمیتهایم را رها میکنم تا از درون بزرگ و ارزشمند و آزاد شوم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۰۸
سایه نوری

نظرات  (۵)

۲۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۶ گیسو کمند

با خوندن پستهات در کنار کیف کردن غدد بزاقیم هم دوچندان فعال میشن :))))

در مورد خاص و معمولی بگم که من برام مهم نیست که در نظر دیگران البته به استثای یکی دو نفر خاص، چقدر معمولی یا خاص به نظر برسم ولی خودم از خودم خیلی انتظار دارم و دوست دارم همیشه پیش خودم خاص باشم. معمولی بودن رو در چشم خودم دوست ندارم. 

پاسخ:
دقیقاااا.. حرف منم همینی بود که تو گفتی؛ بهترین خود .. و نه بهترین جهان.. 

سلام 

سایه جان در رابطه با کیف و سرخوشی، به نظرم یه تعادلی باید باشه بین تلاش و سرخوشی

من یکی از افراد خانواده همسرم، همواره به کیف و سرخوشی فکر می کنه ، اصلا سیستم زندگیش رو نمی پسندم 

 

تو سن 27 سالگی گاهی میره دنبال درس خوندن که دیپلمش رو بگیره

 

اگه جایی حالشو نداشته باشه تو مهمونی ها هیچ کمکی نمی کنه

 

به نظرم بین تلاش افراطی و سرخوشی افراطی، تلاش افراطی بهتر هست 

هرچند که تعادل از همه بهتر هست

 

بالاخره آدم نیاز به شخصیت و مقبولیت هم داره

نمیشه همیشه به لحظه فکر کنه باید به آینده هم فکر کرد

 

وقتی میره مهمونی و هیچ کمکی نمی کنه و از اون طرف تو خونه خودشون هم به خاطر همون اولویت سرخوشی توقع داره مهمان کاملا دربست کمک کنه، خوب باید بدونه صاحبخونه دیگه تمایل چندانی نداره که میزبانش باشه و کلا دیگران علاقه ای به رفت و آمد باهاش ندارن

 

به نظرم همون قدر که سرخوشی مهمه تلاش و فشار آوردن به خود برای آینده هم مهمه حتی مهمتر از سرخوشی

 

البته می دونم که منظور شما هم سرخوشی محض نبود

 

راستی در رابطه با تدریس، سایه جان کلاسهای آنلاین خیلی انرژی بر شدن، چون برای هر کلاس باید فایل داشته باشیم که نشون بدیم و روش حرف بزنیم در حالی که قبلا سر کلاس همینجوری حرف می زدیم یا مثلا سوالات رو رو وایت برد می نوشتیم از روش می نوشتن

 

خلاصه که اینطور

 

پاسخ:
خب سارینای عزیز،، با بیشتر کامنتت مخالفم جانم راستش.. البته که شاید هم اشتباه میکنم نمیدونم .. اما الان که اینم.. شاید بعد چیز دیگری بشم اما خب من اصلا نمیخوام همیشه درست باشم. عاشق اشتباهم.. و خب شاید اون دختر فامیلتون همینجوری دوست داره یا کیفش کوکه یا نمیدونم والا .. منم هیچچچ وقت مهمونی که میرم کمک زیادی نمی کنم در حدی که فقط بشقاب و ظرفهای خودم رو بذارم روی اپنشون.. یا برم بگم وقت سفره انداختن که کاری ازم میاد؟ یه چیزی بذارم سر سفره همین..  و اگر کسیم بیاد خونه مون نمیذارم دست به سیاه و سفید بذاره.. خب خوبه که بذاریم آدم ها بد و اشتباه و فلان باشند اما خودشون باشن.. 
راستش من بین سرخوشی افراطی و تلاش افراطی، بی برو برگرد سرخوشی افراطی رو انتخاب میکنم .. و این اصلا و ابدا منفعل بودن نیست .. چیزهایی که تو پستهای منه، نصف کارهاییه که میکنم.. به نظر منم شادی تو فعالیته.. اما فعالیتی که رنجش هم واسم شیرین و سبک و جاری باشه.. اصلا مگه بی رتج ممکنه.. بی تن دادن به اصالت زندگی با تضادهاش امکان نداره بشه سرخوش بود.. 
بله خب مجازی واسه ماهم پر از ویس، پی دی اف، حجم بالای دروس و... شده اما چه میشه کرد، جز بیخیالی و تسلیم و پیش روی.. 
و اینکه من میچسبم به لحظه و میدونم آینده خودش ساخته میشه.. اصلا کدوم آینده؟ وقتی من عید پارسال برنامه ی ۲ تا سفر ریخته بودم و فروردین میخواستم کارم رو استارت بزنم اما کرونا و... نذاشت😅😅 شاید فردایی نباشه و فردا نباشم..
البته که من خودم رو حق و درست نمیدونم؛ فعلا اینم و خیلی راضی و سبک و رو به جلو و شادم.. و واقعا عجله ای واسه هیچی ندارم و آینده واسم نامفهومه و واسه ش برنامه ای ندارم.. اما واسم محترمه نظراتت سارینای عزیز 🌱🌱🌹🌹
ممنون جانم که نظراتت رو میدی و من تو جواب دادن بهت روشن و روشن و روشن تر میشم.. مرسی که میخونی منو.. موفق باشی..  
۰۸ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۸ آقای بدون نقطه :)

من میگم نباید صفر و صدی نگاه کرد نه اینکه کلا بگیم بیخیال دنیا و من که واسه بهترین شدن نمی جنگم نه برعکس..  :)

اما با این حرفتون موافقم که :

 گاهی رهایی و آزادی و سبکی لازمه ....

پاسخ:
من میخوام با صلحم به بهترین خودم تبدیل بشم نه بهترین دنیا ... ( هرچند جنگ هم اجتناب ناپذیره) 
ولی خب هرکس زندگیش رو تو یه چیز میبینه و پیش رویش یه شکله دیگه .. و انرژیش از یه چیزی تامین میشه...‌
موفق باشیدد ..
ممنونم از دقتتون و نظراتتون ... 

۰۸ آذر ۹۹ ، ۲۱:۰۹ آقای بدون نقطه :)

جدای از این بحث ها چرا ذکر روز بار منفی داره؟!

روز هامون رو با افکار مثبت شروع و ادامه بدیم خوب نیست؟! :) 

پاسخ:
نمیدونم برداشت و نظر شما چی بود ؟؟!!😊  اما واسم محترمه نظرتون... 
اما ذکر روز برای من پر از رهایی و آزادی و سبکی و قدرت و پیش رویه .. نه فقط که مثبت، بلکه ذکر روز واسم نه مثبته و نه منفی ... مثل خلا یا ابرهای سفید در هم تنیده یا یک خالی شگفت و بی قضاوت و رها که از هر مثبتی بالاتره.. چون به نظر من ذهن نه مثبت نه منفی خالی، بزرگترین موهبت و شگفتیه... 
چرا شما منفی دیدیدش؟ 

سلام سایه

من تقریبا هر روز با همین حس بیدار میشم

در حالی که دلم میخواد بخوابم باید بیدار بشم و هم پسرم بشینه پای کلاس مجازی هم خودم

البته مال خودم سه روزه

شما تازه به عنوان شنونده هستی من به عنوان مدرس و گوینده

یعنی سطح بالایی از انرژی رو باید داشته باشم

 

خلاصه گفتی صبح رخوت انگیز یاد زندگی کنونی خودم افتادم

 

البته نهایتش نیم ساعت یا یک ساعت اولش خیلی حالگیره

ولی بعدش آدم به حالت عادی میرسه و سرحال میشه

 

ولی در کل من بیدار موندن و نوشتن و خوندن تا مثلا ساعت 2 یا 3 نصفه شب و بعدا خوابیدن تا ساعت 10 یا 10 و نیم صبح برام ایده آل تره

 

چون آخر شب بچه ها خوابن و با تمرکز زیاد می تونم به کارهام برسم

 

عدم تلاش برای بهترین بودن، راست میگی ایده خوبیه 

 

البته آدم تلاش بکنه ولی خودشو دیگه داغون نکنه

 

راستی داستان سایه و سفر رو تموم نکردی اون موقع ها

 

پاسخ:
وااای سارینا نهه .. گوش دادن درست نه فقط شنیدن،، گوش دادن و همون موقع یادگرفتن و پرونده یه چیزی رو بستن هم سخته.. چون من نه اهل جزوه نوشتنم، نه طول ترم خوندن .. حتی شب امتحان هم خیلی دیر شروع میکنم و راستش دلمم نمیخواد کل زندگیم بشه درس و کتابهایی که مااال هزار سال پیش هستن.. پس همون موقع باید یاد بگیرم و تمام.. اما چون تجربه ی تدریس هم دارم باید بگم بله اونم سخته اما نه سخت تر از باتمرکز شنیدن و پرسیدن و حل تمام سوالاتت حین شنیدن.. 
دقیقا به خصوص بعد یه صبحانه ی خوش عطر و طعم، زندگی خیلی شیرین تر از خواب میشه، البته نه همیشه 😅😅
آره سارینا دقیقااا؛ تلاشهای فرسایشی که شاید مارو اولین و بهترین کنن  تهش، اما کیف و سرخوشیمون رو گرفتن.. و بعدشون که تمام میشن احساس خالی بودن و بی هدفی میکنیم.. و یه دوره ای رکود میشه تا هدف بعدی... و این چرخه ی معیوب ناتمام. اما لزوما منظورم تلاشهای ما نبود.. میل و عطش و توهم اهمیت ما .. و البته همون تلاش که گفتی.. 
نهه 😅😅 من کلا خیلی چیزها رو تمام نمیکنم متاسفانه .... 
مرسی جانم  که میخونی و با کامنتهات خوشحالم میکنی.. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">