سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

نارنجیِ جادویی

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۲۷ ب.ظ

 طلاییِ سحرانگیز آفتاب از پشتِ پرده ی نازکِ توری خودشو پهن کرده رو کرمیِ سرامیک هاُ سبزیِ مبل ها و خونه رو  نارنجیِ جادوییِ رؤیاگونی گرفته که توش فقط باید چشم شدُ نگاه کرد.. تا حالا به این فکر کردید که رنگ ها باهاتون چه می کنن؟؟ رنگ ها منو سحر میکنن، قلبم رو به تپش می ندازن و روحمو به طرزِ شیرینی قلقلک(غلغلک) می دن.. وقتی خونه اینقددر تمیزه، سرامیک ها برق می زنند و پاکی بهترین انرژی ها رو به جریان انداخته من وسطِ رنگ ها، نورها و سایه ها می شینم و خیره میشم به جهانم.. بعد احساسِ قدرت، آرامشُ هیجانِ همزمان و شادی می کنم و نمی خوام حتی ثانیه ای از این لحظاتُ لذتُ احساسِ عجیبشون رو از دست بدم.. و بعد فقط دلم میخواد بنویسمو بنویسمو بخونم... قدرتِ این لحظه ها منو به قدرت و سرور می رسونه!

 

نزدیک به 3 ماه هست که اینجا ننوشتم و انگار همه چیز اندازه ی 3 سال تغییر کرده.. آخرین پست، من 3تا سفارش برداشته بودم و حالا 4 صفحه ی پر سفارش تکمیل شده دارم که از شمارش خارجن.. در این نقطه احساس میکنم باید مسیرم رو کمی تغییر بدم. راهش افزایش مهارت هامه و دیدنِ بیشترِ خودم! به نظرم رها کردن و پایان دادنِ به موقع هنرِ بزرگیه که ما رو به جریان می ندازه و به پله ی بعدی میبره.. منم باید برم پله ی بعدی.. واقعا دلم نمیخواد تعویق هام سرِ همین پله نگهم دارند...

 

البته که تو این 3ماه کلی تجربه کردم، گاهی روزی 4000 کلمه یا بیشتر نوشتم اما احساسم میگه باید لذتِ بیشتری چاشنیِ لحظاتم باشه.. یه جاهایی از کار میلنگه و من پیداشون کردمُ باید خوب آتل بندیشون کنم..

 

خب از اینها که بگذریم خونه تو آرامشِ عجیبی فرو رفته.. من انگار تو رنگ ها، برق ها و آرامشِ درونی مسخ شدم.. این روزها اونقدر کار کردم که دلم می خواد به خودم یه جایزه ی خوشمزه بدم.. راستش دلم میخواد برای خودم یه آش رشته ی معرکه بپزم و همه ی مراحل خرید سبزی، پاک کردن، شستن، خرد کردن و... رو خودم انجام بدم و کیف کنم باهاشون.. سایه ی وسواسیِ درونم هنوز راضی به این نشده که بره تو مغازه هایِ سبزی خرد کنی!! 

 

وقتی خونه تمیزه و من تو مسیرِ آرزوهام در حالِ قدم زدنم انگار دنیا همه ی اونچه باید داشته باشه رو داره.. انگار دنیا اونقدری سرمسته که میخواد تو پایانِ هر روز منو یک قدم به آرزوهام نزدیکتر کنه.. تنها چیزی که میتونه جهانمو خط خطی کنه، غصه های عزیزانمه.. گاهی دلت میخواد کاری کنی و نمیتونی.. 

 

منتظر مهرماهم.. چقددر من تو انتظار مهر بودم.. و منتظرم ببینم اون اتفاقِ عجیبِ مسیرِ تحصیلاتِ من به کجا خواهد رسید. خب اگر پست هایِ قبلیِ منو خونده باشید حتما میدونید که مهرِ پارسال در شروعِ کارِ این وبلاگ منتظرِ بهمن بودم که رشته ی روانشناسیِ خوشگلمو که دیگه مطمئنم تنها چیزی هست که میخوام تا روزِ آخرِ زندگیم بخونمش، شروع کنم و طی روندِ عجیبی این اتفاق نیفتاد.. حالا ببینم مهر چه خواهد شد و بعد درباره ش باهاتون حرف خواهم زد.. اصلا پاییز و نزدیک شدن بهش فارغ از هر چیزی منو به حسُ حالِ عجیبی میبره، حسُ حالی که تو قلبم جا نمیشه و همینطور میخواد سرریز بشه..

 

خیلی حرف داشتم ولی وقتی دیر به دیر میام در شروعِ نوشتن کمی سردرگمم.. امیدوارم روزانه نویسی هام متمرکزتر بشه و ادامه دار باشه اینجا.. خب من برم دیگه.. باید امروز 2تا سفارش تحویل بدم.. یک دستی به سرُ رویِ آشپزخانه بکشم.. کتاب بخونم(کتاب جنگل نروژیِ موراکامی) دستمه و افسوس میخورم چرا مترجم هایِ ما کتابهارو نابود میکنن؟؟!! و بعد میرسم باز به سایه و میگم از خودت شروع کن، زبانتو قوی کن تا کتابهارو به زبان اصلی بخونی و مترجم بشی حتی که عاشقشی.. 

 

 

 

 

رنگ ها مرا در خود نگاه میدارند..

اعجازشان دیوانه ام میکند و 

من در این دنیا جز دیوانگی نمیخواهم!!

همینکه نارنجیِ جادویی باشدُ جنونُ منُ تو

و یک قلمُ کاغذ...

اینها کافیست تا من جهانم را از نو بنویسم و از نو نقاشی کنم!!!

                                                                                  سایه

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۲
سایه نوری

نظرات  (۲)

۰۶ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۱۹ بلاگر کبیر ^_^

منو محکم در آعوش بفشاری؟؟ من غش میکنم که

 

سایه فرق بین این تبدیل و تغییری که میگی رو نمیفهمم.فکر میکنم جفتش یکی ان فقط تو کلمه ی متفاوت تری استفاده میکنی.

البته من دنبال عوض کردن خودم نیستم.میخوام بدی ها رو اصلاح کنم فقط...  اصلاح کنم که به اون صلح برسم.

پاسخ:
مینااااا...

شاید ما یک مفهوم رو داریم با دو ادبیات مختلف بیان می کنیم.. من حرف زیاد دارم واسه تبدیل و تعادل به جای جنگ.. حتما تو پست ها و... ازش خواهم گفت.. اما در کل تغییر و تبدیل برای من ابدن مفاهیم و نتایج یکسانی نداشتن..من حتی دنبال اصلاح هم نیستم اما تو این روش به طرز روان و جادوگونه ای اصلاح میشم..
تغییر: جنگ با خود، عدم لذت، عدم حضور در لحظه و ناآرامی به همراه عدم نتیجه ی کافی واسم در پی داشت..
تبدیل: صلح، شادی، عشق به خود، آرامش، نتایج شگفت انگیز، درک بیشتر و بیشتر لحظه، تعادل و... برام در پی داشت..
خب ما برحسب تجارب و کودکی ها، باورهامون شکل گرفتن و یک سری خصوصیات در ما ساختن.. بعضی هاشو شاید بتونیم درمان کنیم و خیلی هاشو مطمئنا نمی تونیم.. 
کاری که من میکنم اینه: خودمو خوب نگاه می کنم بدون قضاوت، پیش داوری و بدون برچسب زدن به خودم و به اون خصوصیت خاص.. یعنی چیزی رو بد یا خوب نمیکنم.. میگم بد یا خوب وجود نداره سایه، فقط تعادل... 
این خب آگاهی میاره.. 
برای مثال: من آگاه میشم که سایه آدم تعویقه.. به صفت عقب انداختن خودم آگاهی کامل پیدا می کنم.. می بینمش.. حتی سایه ی تعویقی رو دوست دارم و دست نوازش بر سرش می کشم و بهش میگم همونجور که هستی دوست دارم.. با خوبُ بدت.. نمیخوام تغییرت بدم.. حالا چی میشه.. من به تعویق آگاهم اما نمیخوام تغییرش بدم.. می خوام تبدیلش کنم.. چه جوری؟ وقتی اینجوری آروم  و بی جنگ با خودم مواجه میشم، راه حل ها از جایی در درونم تراوش میکنن.. مثلا برای من تعویق هیچ راهی نداره جز اینکه همون زمان که دارم به فلان کار فکر می کنم، همه چیز رو بذارم کنار و کاری که به تعویق انداختم رو شروع کنم.. مثلا دارم به خودم میگم که زبانم رو چقدر به تعویق انداختم.. جنگ با خودمو نباید شروع کنم.. فقط باید حمله کنم به کتابهام و شروع.. خیلی وقتها راه حل ها ساده ن..
گاهی نوشتن یا هرچیز دیگه که به تعویق می یفته این تعویق واسم تبدیل به تخیل، ایده و خلاقیت میشه.. من ازش استفاده میکنم و تعویق رو به جای اینکه بخوام نباشه یا اصلاح بشه، تبدیل می کنم به خلاقیت..  و حتی تعویق رو صفت مثبتی میکنم.. 
مثلا خشم، رنج، درد، غم، دلتنگی های عجیب رو تبدیل میکنم به نوشتن، خوندن، دویدن، ساختن و انجام اون کاری که عاشقشم.. بعد انرژی و فشارشون تعدیل میشه.. من نخواستم نباشن اما تبدیل شدن.. بیشتر این تبدیل هام به چیزی هستن که عاشقشم.. مثلا تو میتونی اون چیزی که باید تعدیل بشه با تمام توان بنوازی...
اینجوری بیشتر شاهد خودمم.. آگاه به صفات و درونمم.. کنترل درونم دستمه، شبکه هامو عوض می کنم.. و درونم چاره بعد چاره رو واسم می بارونه..
 زندگی کامل نیست.. ما کامل نیستیم.. باید عاشق همین بود.. می تونیم برقصیمو بخونیمو حال کنیم.. 
مینا اینجوری نرم، رها، آرام و در جریان زندگی شدم و آزاد...
بیشتر در موردش خواهم نوشت..



۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۳۲ بلاگر کبیر ^_^

سایه؟ عاشقتم عاشقتم و چقدر خوشحالم که نوشتی

 

سبزی رو آماده نخر.ربطی به وسواس بودن نداره.اگه وقتشو داری برای هر وعده روز قبلش یا همون روز بخر و خودت سر و سامونش بده...  

 

اوم سایه منم عاشق ترجمه ام اما میدونی زبانم افتضاح شده؟؟ همش از خودم میپرسم اون همه عشق به زبانم چی شد؟؟ چرا منو بلند نمیکنه بنشونه سر کتاب هام؟ چرا براش هیچ کاری نمیکنم حتی الان که نزدیک رفتنمه؟؟ 

 

من باز از خودم خیلی دور شدم اما عمیقا این احوالتو خریدارم و خوشحالم برات.که جلو میری... زندگی میکنی.

دیشب یه کمی نشستم نوشتم.اصلا فکر میکنم دوای دردم نوشتنه.دوست دارم هر روز انقدر بنویسم که کف و خون بالا بیارم.ولی هر بار بهش فکر میکنم فقط یاد تو میفتم و لبخند میزنم... تو برای من نماد نوشتن شدی :)

 

زود زود بنویس وگرنه گوشت رو میپیچونم دختر...58846

پاسخ:
مینا؟ ممنونننننممممم.. مرسی از انرژی که می دی و منو به نوشتن اینجا ترغیب می کنی..
چشم، چشم..دیروز این کارو کردم..میگم تو پست..
واییی از زبان.. منم تمرینات و خوندنی های زبانم روی هم جمع شده و خیلی وقته تو تعویقه..
میدونم اینجای کار رو باهام مخالفی اما من کماکان در مرحله ی تعادل، دیدن خود و آگاهانه عمل کردن هستم و مواجهه با خود بی جنگ و تلاش برای تغییرم و بسیار واسم نتیجه بخش بوده و عاشقشم.. خب تو اینی.. منم آدم تعویق و خیلی چیزهای دیگه م اما دیگه خیلی تو کار تغییر نیستم. بیشتر آگاهم به خودم و از تعویق هام استفاده می  کنم برای تبدیل نه تغییر و برای آرام کنارشون نشستن.. تغییر، جنگ میاره.. من از جنگ بیزارم.. تبدیل صلح و دوست داشتنه خود رو میاره و من عاشق صلح و آرامشم..
نوشتن معجزه میکنه.... و منی که برای ادامه ی زندگیم نوشتن رو انتخاب کردم و از خیلیییی بچگی انتخابم بوده،، میشه حالا که می گی من واست نماد نوشتن هستم و بعد از هزار بار خوندن این جمله، محکم در آغوشم بفشارمت؟؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">