سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

چایی، قسمت تلخ ماجرا نبود!

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۵۴ ب.ظ

دومین جمعه بود امروز که گذشت! کل هفته غذاها، خوراکی ها و صبحانه های سالم آماده کردم. به آشپزخانه هرروز رسیدم. به بدنم هرروز رسیدم. برای کاری انگیزه یافتم و بعد از دستش دادم و دوباره الآن دارم انگیزه می یابم چون تنها کاریست که جایی در قلبم را به حرکت می اندازد. مواردی را اندک اندک پیش بردم. حتی همراه با رنج اما انجام دادم... 

 

​​​​​​بیشترین تکرار در نوشته هایم: طاقت فرسا، ادامه دادن، دوام آوردن، اقامتگاهی دور، بدن، احساس، ترکیب، بدونِ زورِ اضافه، خستگی، بیزارم، رفتن... 

من بیزارم؛ ادبیاتم دارد تغییر می‌کند! 

 

​​​​​​رفتن. رفتن. رفتن. رفتن...  برای رفتن به چه چیزهایی نیاز است؟ سوال هایم را چطور ببرم؟! خودم را چطور؟! وقتی دلیل دارم اما مقصد نه، چطور دوام بیاورم؟! 

 

هرروز با واقعیت روبه روی هم می ایستیم. تلاشی برای گفتن و شنیدن نمی کنم. تنها روبه رویش می ایستم. کنارش (رویاسازی) ایستاده. می نویسم چطور واقعیت را احساس کنم تا بدنم به رقصی متعادل درآید؟ 

تعادل. تعادل. تعادل؛ می‌گذارم تا در بدنم پخته شود! 

 

چایی بخواهد. دم کنی. همه چیز ناگهان در هم بپیچد. چایی نخورده، برود. چایی بریزی برای خودت. ترکیبی از پنیرخانگی، عسل، نسکافه، جودوسرپرک و کاکائو را در دهان بگذاری. از طعمش مست شوی. چایی را دم دهانت ببری. همانطور که داری معجونت را مزه میکنی، به پهنای صورت اشک بریزی با دهانی پر و لیوان چایی را در سینک وارونه کنی. اسم احساسِ وارونه کردن چایی چیست؟ نمود بدنی اش چیزی شبیه به خرد شدن استخوان است... حالا اسمش چیست؟ 

چایی، قسمت تلخ ماجرا نیست. اگر کسی که برایش چایی دم کرده ای، دیگر هرگز برنگردد؛ چیزی شبیه به مردن. حالا اسم احساسِ دم کردن چایی بعد از آن مرگ چیست؟

اسم احساسی که در بدنت می پیچد وقتی به چایی کسی نگاه میکنی که دیگر نیست، چیست؟! 

بوی کله پاچه ی سوخته می آید! 

 

از کلماتم بو می آید و دستانم تخریب می‌کند. صدای خرد شدن چیزی را درونم می‌شنوم. 

 

اسم احساس را می‌گذارم: فروریختن.. نه خرد شدن... نه. 

 

شاید تخریب.. . تخریب. تخریب. به نمود بدنی ام وقتِ وارونه کردن چایی نگاه میکنم. تخریب از همه اش بیشتر به آن حالت بدنی می آید! 

 

آن سوی تخریب کجاست؟ چیست؟ اگر بخواهم از نقطه ی مقابل تخریب، رفتن را ادامه دهم، چه می‌شود؟! بدونِ بازسازی! 

 

ولش کن. هنوز تخریب پخته نشده. اگر از درون، تخریب میشوی اما بیرون را تخریب نمی کنی، کارکردش چیست؟؟تخریب با چه چیز دیگری درهم تنیده؟ افسوس.. جان به لبی. خستگی. خودآزاری..... 

 

(در حال تحمل امری طاقت فرسا بودن) و (در حال کشف راه های شخصی بودن)  را دوست دارم‌؛ ترکیب شگفت انگیزیست... 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۱۵
سایه نوری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">