سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

گیر و عبور

جمعه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ ب.ظ

نمی دونم چی میشه این نوشته؛ نمی دونم به کجا میرسه؛ اصلا ادامه پیدا میکنه یا وسطش ایست میشه و تمام؛ یک برون ریزیه‌ یا یکی از همون نوشته ها یا ویس ها یا ژورنالینگ های هرروزه میشه در قالبی نو...

 

نو.. نو.. نو.. تازه.. تازه.. تازه.. جدید.. جدید..جدید.. شما با شنیدن کلمه نو، چه کلمه هایی واسه تون تداعی میشه همین الان؟ صبح، شهر، برف، شب، غریبه ها، راه، خلق، هنر، کاردستی.... واسه من تند تند همه این کلمه ها هجوم آورد.

ارتباطم با کلمه ها رو دوست دارم.. ارتباطم با دست هام رو دوست دارم..

 

من عاشق خلق و هنرم. عاشق ترکیب پیچیده ی روانشناسی با هنر؛ روانشناسی با کلمه.. عاشق خلق و کار با دست از هرنوع و به هرشکل..

 

رابطه م با کلمه ها این جوریه که عمیقا به یک واژه فکر میکنم.. چی رو واسه م تداعی میکنه؟ به کجا می برتم؟ بی سانسور (بی سانسور کانل نداریم چون تعطیلی فکر به طور کامل نداریم اما تمرین میخواد...) کلمه، چه مفهومی واسه م داره؟ چی میتونم باهاش خلق کنم؟ یک ترکیب درمان کننده از واژه ها؟ یه نقاشی عجیب؟ ترکیبی از خط ها و رنگ ها؟ خطاطی.. عروسکی معمولی.. گردنبندی از شکوفه؟ گلدوزی از ماه؟ و خیلی شکل های دیگه.. 

 

ترکیب هنر و روان... 

 

اینها، واژه ی تجربه رو واسه م آورد،، تجربه.. 

از خودتون سوال می پرسید؟ ارتباط شما با کلمه چه شکلیه؟ 

 

از وقتی از خودم سوال میپرسم، خلاق تر شدم و حتی آزادتر.. وسواس فکری و نشخوار فکری، جاش رو داده به سوال و برای جواب عجله ندارم.. چون هر سوال، یه خلقه. هر سوال، یه کشفه... 

 

روزهای عجیبی گذشتن و الان من اینجام.. ترم 7 که ترم آخر بود رو با معدل 20 بستم و تمام. این یک کار نیمه تمام بود که تمامش کردم و البته این تمام کردن، به ادامه دادن وصله. اما من شاد، لبریز و سبکم.. 

 

تجربه های تازه کردم. مسئولیت های تازه داشتم. قدرت های جدید در خودم یافتم. ضعف های تازه ای رو در خودم دیدم و بوسیدم. خودم تر شدم. خودم تر. و چه شکوه و سبکی و آرامشی هست در خودم تری! بارها افتادم و خودم، خودم رو تیمار کردم. و ذکر گفتم. چه ذکری؟ ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... 

 

و خلاقانه ادامه دادن به روش خودم، مدل خودم، با کشف خودم... 

 

راستی تجربه چی رو واسه م تداعی میکنه همین الان؟ جستجوگری، شهر، دست، شجاعت، جسارت، ریسک، رها کردن، سرعت، آهستگی، در خانه، در قلب، رهاتر بودن... 

 

شهر و دست تکرار میشه امروز مدام. پیامش رو میگیرم. واقعیتش رو می بینم و قصه ی جدیدش رو خلق می کنم.. قصه ی یک خطی:

 

(خلق با دست، در شهر تازه، میان غریبه ها) ! 

وااییی.. خلق. خلق. خلق. خلق. خلق. اینم یکی از ذکرهای منه همراه با پیاده روی های طولانی پیش رو.. 

ترکیب پیاده روی با ذکر... 

 

میان همه ی اینها سردرگمی ها هست. پرونده های باز هست. ترس ها هست. غم ها هست. اشتباهات هست. خوددرگیری ها هست. ضعف های روانی هست. کمبودها هست. سرزنش ها هست. ضعف ها هست. نداشتن ها هست. تنهایی ها هست. سینه ی سنگین هست، خونه م در کثیفففففف ترین حالت 5 سال اخیر هست و خیلی چیزهای دیگه هست چون زندگی هست و این زندگی واقعی منه. بخوام یا نخوام اینه و من با همین، با نگاه به همین و با هوشیاری، تصمیم میگیرم و انتخاب می‌کنم و ادامه میدم.. 

 

ادامه دادن.. ادامه دادن.. ادامه دادن.. 

 

انتخاب هایی بدون ایده آل گرایی، بدون کمال گرایی افراطی.. چون توی کمال گرایی افراطی، جسارت و ریسک نیست. اهمال و شرم، توش هست که نقطه مقابله چیه؟؟ اگه گفتید... ؟؟؟؟!!!! 

 

نقطه مقابل ادامه دادن. اما من ذکرهام رو مومنانه زندگی میکنم. 

 

چون 4 تا از  ارزش های این روزهای  من و خیلی روزهای من: ادامه دادن، استقلال، خلق و بر مسیر درونی ماندنه... و ارزش، من رو از حاشیه و جو و یکرنگی با جماعت دور میکنه. و خودم ترم میکنه و اینجاترم میاره! 

 

دیگه نمی دونم اصلا اینجا رو حتی 1 نفر هم میخونه؟! اما بدون دوباره خوندن، منتشرش میکنم و میرم 😊 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱/۱۱/۲۱
سایه نوری

نظرات  (۴)

معلومه که میخونه 

حتی وقتی نبودی میومد سر می‌زد که کجا رفت سایه آیا؟ :)) 

چقدر کشف و خلق و جستجو میان کلمه‌ها منو به فکر انداخت...

ممنونم ازت🙏🌷

 

پاسخ:
آرامش جان.... 🙏😊 سر میزدی 😢
ممنونم از خودت که خوندی... 

سلام خوش برگشتین👍

یک سالی شد که نمی‌نوشتین آرهه؟!

 

پاسخ:
سلام خیلی ممنونم
آخرین نوشته م مال آذر پارساله😊

سایه نوشته های تو کاهی یه شفای خاصی داره . یه حاییش بالاخره پیدا میشه که من به شخصه از خوندن تجربه ی سایه خارج میشم و انگار مخاطب مستقیم قرار میگیرم . 

و عجیب اینکه مثلا شفای چالشی که درگیرش میشم ، دقیقا بهش پرداخته شده . این اولین بارم نیست .

 

الان نمیدونی چقدر این پاراگراف که درمورد کمالگرایی افراطی نوشتی برای من چراغ راهه .چون من الان درگیر مسایلی توی کالج هستم که دارم این بخش کمال گرای افراطی خودم رو این روزها مشاهده میکنم . در صلح مشاهده میکنم و میذارم که خودکاوی و تمرین رها کردن منو به مسیر تازه ای ببره که توش به حای اهمال و شرم ، جسارت و‌ریسک و ادامه دادن باشه .

 

خلاصه دستت درد نکنه . 

برکت و نور جاری باشه عزیزم :)

پاسخ:
مینا جانم...  😊😢

این کمال گرایی افراطی که از هزار جا میاد و چرخه ی مخربیه که اگر حواسمون بهش نباشه تو چرخه ش گیر میکنیم و باهاش میریم و میریم، دشمن شادی ماست؛ خالق بخش بزرگی از اضطراب ها و افسردگی های ماست.. باعث اهمال و استرس و تعویق ماست.. شرم ( یعنی هدف قرار دادن خود به جای کار) شرم یعنی من بدم، من کافی نیستم در یک جمله کوتاه..
 یا اگر بفهمن چی؟ خراب میکنم. نمی تونم، خودم میدونم. نکنه نشه ها.. نکنه نتونم ها.. که ممکنه اینهارو تکراری و تلقینی به خودمون بگیم و دوره های اضطرابی و افسردگی برای خودمون بسازیم. که خشم به خود و سرزنش برای خودمون بسازیم. این کمال گرایی، نیاز به جلسه درمان داره ( من هنوز حتی 1 جلسه درمان نرفتم که هزار ساله تو این وبلاگ هم گفتم باید شروع کنم😅)
تمرینِ به اندازه کافی خوب بودن، معرکه ست. کامل نهههه.. کافی و کافی برای هرکس یه شکله براساس موقعیتش، تنهایی هاش، اختلال نقص توجه و بیش فعالیش، مدل تمرکزش، حمایت های عاطفی و مالی و راهنمایی و... که داره یا نداره، رنج هاش، آمادگی روانی‌ش، زندگیش، چالش هاش، وقتش، نقش ها و مسئولیت هاش، کمکی که داره یا نداره، کودکی سختی که داشته یا نداشته و...
آخه تا کی سرزنش خود به جای درک کردنش 😢
تو جامعه ما، مادرها رو نابود کردن با همین کمال گرایی تزریقی.. اما یک جمله ای هست که میگه مادر کافی.. نه مادر کامل..
عاشق کلمه کافی شده بودم مدتها باهاش درگیر بودم و ذکرش کرده بودم مینا نمی دونی چه رستگاری ای توش بود و عبور و نتایج عالی واییی..
کافی.. کافی..
و تمرین که مثلا اگر اوج اونچه نگرانش هستم یا ازش میترسم یا میگم اگر بشه دیگه فاجعه ست. دیگه وحشتناکه ( فاجعه سازی های ذهن ما) بشه در واقعیت، در زندگی واقعی من..  چی میشه مثلا؟؟؟ نه فقط در ذهن من ها که مدام تصویر نهایی بد می‌سازه از نتایج... 
بعد اینو تو نوشته هام بهش رسیده بودم و سالها هرموقع یادم بود زندگیش کرده بودم و چه شفا و آزادی ای داشت. 
مثلا آیا ترس از قضاوت و زیر ذره بین نگاهی بودن، داریم به سبب فلان؟ همون فلان رو زندگی کنیم و نمی میریم و وای از بعدش.. تو پست های وبلاگ هم خیلی ازش گفته بودم با ادبیات های مختلف و با کلمه ی ترس و... البته زوری نیست و باید آماده ش باشیم و تاب آور حجمی از استرس که میاد باشیم و... 
بعدها فهمیدم یک تکنیک هست از الیس: تکنیک روز پر خطر و من عاشقش بودم از قبل و بعد بیشتر عاشقش شدم.. مثل همون خلق بی ویرایش، سریع بی فکر.. 

وای سایه خوش اومدی ...

من رقتم تو وبلاگ های به روز شده و دیدم یک آدمی پستش به‌روز شده . رفتم تو وبلاگ و شروع کردم خوندن . با فکر به اینکه دارم‌ نوشته ی فلانی رو میخونم . یه پاراگراف که جلو رفتم گفتم فلانی اصلا تو این فضا فکر‌و‌زندگی نمیکنه چقدر عجیبه خوندن چنین چیزی ازش . 

یهو گفتم بیشتر بهش میاد سایه باشه . و برگشتم هدر وب رو نگاه کردم و دیدم به به :) 

دلمون روشن به برگشتنت زیبا ❤️

 

پاسخ:
وای مینا 😅
ممنونم جانم
مینا، همین جا فکر و زندگی میکنم! با بیشترین حد از واقع بینی و زیستن واقع بینانه که ازم برمیاد براساس زندگیم و دردهام و موقعیتم و در حال تمرین.. تمرین واقع بینی که درد داره و خلق که درمانه..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">