گیر و عبور
نمی دونم چی میشه این نوشته؛ نمی دونم به کجا میرسه؛ اصلا ادامه پیدا میکنه یا وسطش ایست میشه و تمام؛ یک برون ریزیه یا یکی از همون نوشته ها یا ویس ها یا ژورنالینگ های هرروزه میشه در قالبی نو...
نو.. نو.. نو.. تازه.. تازه.. تازه.. جدید.. جدید..جدید.. شما با شنیدن کلمه نو، چه کلمه هایی واسه تون تداعی میشه همین الان؟ صبح، شهر، برف، شب، غریبه ها، راه، خلق، هنر، کاردستی.... واسه من تند تند همه این کلمه ها هجوم آورد.
ارتباطم با کلمه ها رو دوست دارم.. ارتباطم با دست هام رو دوست دارم..
من عاشق خلق و هنرم. عاشق ترکیب پیچیده ی روانشناسی با هنر؛ روانشناسی با کلمه.. عاشق خلق و کار با دست از هرنوع و به هرشکل..
رابطه م با کلمه ها این جوریه که عمیقا به یک واژه فکر میکنم.. چی رو واسه م تداعی میکنه؟ به کجا می برتم؟ بی سانسور (بی سانسور کانل نداریم چون تعطیلی فکر به طور کامل نداریم اما تمرین میخواد...) کلمه، چه مفهومی واسه م داره؟ چی میتونم باهاش خلق کنم؟ یک ترکیب درمان کننده از واژه ها؟ یه نقاشی عجیب؟ ترکیبی از خط ها و رنگ ها؟ خطاطی.. عروسکی معمولی.. گردنبندی از شکوفه؟ گلدوزی از ماه؟ و خیلی شکل های دیگه..
ترکیب هنر و روان...
اینها، واژه ی تجربه رو واسه م آورد،، تجربه..
از خودتون سوال می پرسید؟ ارتباط شما با کلمه چه شکلیه؟
از وقتی از خودم سوال میپرسم، خلاق تر شدم و حتی آزادتر.. وسواس فکری و نشخوار فکری، جاش رو داده به سوال و برای جواب عجله ندارم.. چون هر سوال، یه خلقه. هر سوال، یه کشفه...
روزهای عجیبی گذشتن و الان من اینجام.. ترم 7 که ترم آخر بود رو با معدل 20 بستم و تمام. این یک کار نیمه تمام بود که تمامش کردم و البته این تمام کردن، به ادامه دادن وصله. اما من شاد، لبریز و سبکم..
تجربه های تازه کردم. مسئولیت های تازه داشتم. قدرت های جدید در خودم یافتم. ضعف های تازه ای رو در خودم دیدم و بوسیدم. خودم تر شدم. خودم تر. و چه شکوه و سبکی و آرامشی هست در خودم تری! بارها افتادم و خودم، خودم رو تیمار کردم. و ذکر گفتم. چه ذکری؟ ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن... ادامه دادن...
و خلاقانه ادامه دادن به روش خودم، مدل خودم، با کشف خودم...
راستی تجربه چی رو واسه م تداعی میکنه همین الان؟ جستجوگری، شهر، دست، شجاعت، جسارت، ریسک، رها کردن، سرعت، آهستگی، در خانه، در قلب، رهاتر بودن...
شهر و دست تکرار میشه امروز مدام. پیامش رو میگیرم. واقعیتش رو می بینم و قصه ی جدیدش رو خلق می کنم.. قصه ی یک خطی:
(خلق با دست، در شهر تازه، میان غریبه ها) !
وااییی.. خلق. خلق. خلق. خلق. خلق. اینم یکی از ذکرهای منه همراه با پیاده روی های طولانی پیش رو..
ترکیب پیاده روی با ذکر...
میان همه ی اینها سردرگمی ها هست. پرونده های باز هست. ترس ها هست. غم ها هست. اشتباهات هست. خوددرگیری ها هست. ضعف های روانی هست. کمبودها هست. سرزنش ها هست. ضعف ها هست. نداشتن ها هست. تنهایی ها هست. سینه ی سنگین هست، خونه م در کثیفففففف ترین حالت 5 سال اخیر هست و خیلی چیزهای دیگه هست چون زندگی هست و این زندگی واقعی منه. بخوام یا نخوام اینه و من با همین، با نگاه به همین و با هوشیاری، تصمیم میگیرم و انتخاب میکنم و ادامه میدم..
ادامه دادن.. ادامه دادن.. ادامه دادن..
انتخاب هایی بدون ایده آل گرایی، بدون کمال گرایی افراطی.. چون توی کمال گرایی افراطی، جسارت و ریسک نیست. اهمال و شرم، توش هست که نقطه مقابله چیه؟؟ اگه گفتید... ؟؟؟؟!!!!
نقطه مقابل ادامه دادن. اما من ذکرهام رو مومنانه زندگی میکنم.
چون 4 تا از ارزش های این روزهای من و خیلی روزهای من: ادامه دادن، استقلال، خلق و بر مسیر درونی ماندنه... و ارزش، من رو از حاشیه و جو و یکرنگی با جماعت دور میکنه. و خودم ترم میکنه و اینجاترم میاره!
دیگه نمی دونم اصلا اینجا رو حتی 1 نفر هم میخونه؟! اما بدون دوباره خوندن، منتشرش میکنم و میرم 😊
معلومه که میخونه
حتی وقتی نبودی میومد سر میزد که کجا رفت سایه آیا؟ :))
چقدر کشف و خلق و جستجو میان کلمهها منو به فکر انداخت...
ممنونم ازت🙏🌷